سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
مادر روشنایی ها
سازمان بریل بدون مرز سازمانی بینالمللی برای آموزش نابینایان کشورهای در حال توسعه است. این سازمان در سال ۱۹۹۸ در لهاسا پایتخت تبت تاسیس شد. ماموریت این سازمان حمایت معنوی، حرفه آموزی و بهویژه آموزش خط بریل به نابینایان است.
بریل بدون مرز طی ۱۰ سال فعالیت خود دستاوردهای قابل توجهی داشته است از جمله: تاسیس اولین مرکز آموزشی برای کودکان نابینای تبتی در لهاسا، تاسیس مرکز آموزشی پیام که توسط نابینایان در شهر لهاسا اداره میشود، ایجاد مرکز آموزش حرفهای، احداث یک مزرعه و یک کارخانه تولید پنیر و همچنین مرکزی به منظور آموزش حرفهای بزرگسالان در ۲۷۰ کیلومتری غرب لهاسا.
تمام این فعالیتها تنها به همت سابریا تنبرکن, یک زن جوان نابینای آلمانی و همسر هلندیاش پائول کروننبرگ انجام شده است.
سابریا در سال ۱۹۷۰ در نزدیکی شهر بن کشور آلمان متولد شد. او در اثر بیماری رفته رفته بینایی خود را از دست داد تا اینکه سر انجام در سن ۱۳ سالگی هرگز نتوانست با دنیای بیرون ارتباط بصری برقرار کند. شاید به دلیل همین ضعف بینایی بود که معلم هایش اغلب از او ناراضی بودند و همکلاسیهایش هم او را دست میانداختند.
سابریا نمیتوانست این واقعیت را بپذیرد و همین باعث میشد که برای سرپوش گذاشتن بر این نقص ناخواسته بیشتر از دیگران تلاش کند. اما فایده نداشت. از اینرو سابریا در یک مدرسه مخصوص نابینایان ثبتنام کرد. در این مدرسه به دانشآموزان علاوه بر مطالب علمی, سوارکاری, شنا و خط بریل هم آموزش داده میشد. او میگوید: «یکباره از تنهایی درآمدم, دوستانی پیدا کردم که همه به من شبیه بودند و همین من را خوشحال میکرد. همه چیز خوب بود. با خودم فکر میکردم که شاید من کور باشم یا زشت, اما صاحب اندیشه و تفکر هستم, من توان انجام تمام کارهایی را داشتم که یک انسان عادی هم قادر به انجامش بود.»
سابریا سپس به مطالعات آسیا علاقهمند شد و در دانشگاه بن ثبتنام کرد. در بین ۳۰ هزار دانشجو, او تنها کسی بود که از نعمت بینایی بیبهره بود. سابریا بهطور مشخص به مطالعات تبت روی آورد. این تصمیم او مخالفتهای زیادی را از سوی استادان دانشگاه در پی داشت. تقریبا همه آنها سعی کردند او را از یادگیری زبان سخت تبتی بازدارند چرا که تا آن زمان هیچ متنی به زبان تبتی و به زبان بریل وجود نداشت. سابریا سعی کرد با روش ریتمیک هجای حروف تبتی, آنها را حفظ کند. به این ترتیب روشی را برای ترجمه زبان تبتی به بریل ابداع کرد.
او همچنین یک فرهنگ لغات تبتی به آلمانی و آلمانی به تبتی تهیه کرد و احتمالا هم او بود که به تهیه نرم افزاری که بتواند بقیه متون تبتی را به زبان بریل در بیاورد نیز کمک کرد. کاری که هیچکس موفق به انجامش نشده بود و یا به این فکر نیفتاده بود.او در مورد ابداع این روش میگوید: «من این روش را برای استفاده خودم به کار گرفتم. اما وقتی که متوجه شدم نابینایان تبتی هم میتوانند از این روش منتفع شوند, تصمیم گرفتم که به آنجا بروم و برای آموزش این روش مدرسهای تاسیس کنم. در آن زمان سابریا از سازمانهای غیردولتی زیادی تقاضای کار کرد, اما هیچیک از آنها وی را نپذیرفتند. به همین دلیل او تصمیم گرفت این پروژه را خودش به دست گیرد. در سال ۱۹۹۷ در سن ۲۶ سالگی, در حالیکه همه را حیرت زده کرده بود, به تنهایی عازم چین شد و در آنجا یک دوره کوتاه زبان چینی گذراند. سپس به تبت رفت. جایی که بیش از ۳۰ هزارنفر از جمعیت ۲میلیون و ۶۰۰ هزار نفریاش نابینا بودند. رقمی حدود ۲ برابر میانگین جهانی. ضعف تغذیه, کم آبی و ارتفاع زیاد تبت از سطح دریا و تابش بیش از حد اشعه ماورای بنفش خورشید در این ارتفاع از عوامل شیوع نابینایی در تبت به شمار میرفت.
سابریا در این سفر متوجه تعصب ریشهداری که نسبت به نابینایی وجود داشت, شد. از نظر اهالی تبت, نابینایی مجازاتی است که برای گناهانی که افراد در زندگی قبلی مرتکب شدهاند مقرر شده است. به همین دلیل در طول قرنهای متمادی برای نابینایان مقام و منزلت انسانی قائل نمیشدند. کسی به آنها توجه نمیکرد و همواره مورد آزار و اذیت دیگران قرار میگرفتند. در آن مقطع که سابریا به تبت رفت هیچ سازمان یا موسسهای برای حمایت نابینایان در آنجا نبود. او تصمیم گرفت به مناطق دور افتاده تبت برود. سوار بر اسب به همراه ۳ نفر از اهالی عازم مناطق روستایی شد. از کوههای بلند و رودخانههای خروشان عبور کرد. از روستایی به روستای دیگر رفت. برای مردم صحبت کرد. در مورد خط بریل و روش ابداعیاش توضیح داد و وضعیت کودکان نابینای آن مناطق را ارزیابی کرد.
آنچه که او را بیشتر از هر چیز تحت تاثیر قرار داد نوع رفتاری بود که با نابینایان میشد. به آنها توهین میشد, آنها را تحقیر میکردند, گاهی آنها را در اتاقهای تاریک حبس میکردند و یا برای گدایی به خیابانها میفرستادند. تقریبا هیچکدام از نابینایان سواد خواندن و نوشتن نداشتند.
وقتی روستاییان سابریا را میدیدند که راه میرود, با اعتماد به نفس صحبت میکند و یا سوار بر اسب میشود, نمیتوانستند بپذیرند که او نابینا است.
سابریا به آنها اطمینان داد که فرزندان آنها هم مانند او میتوانند سوارکاری کنند, بخوانند و بنویسند. پدر یکی از بچهها به وی گفت که تصور مدرسه او برایش بسان یک رویا است.
سابریا برای شروع کارش از بسیاری از سازمانهای غیردولتی درخواست کمک کرد اما تلاشهایش نتیجه نداد. به همین دلیل یک سال بعد همراه همسرش به لهاسا رفت. با درآمد حاصل از فروش کتابی که در مورد زندگیش نوشته بود, کار را شروع کرد. سپس با حوصله زیادی به تلاشهایش برای تجهیز بودجه ادامه داد. سفرهایش را شروع کرد و در مورد کارش هر جا که توانست سخنرانی کرد.
روزهای سختی در پیش بود. سابریا میگوید: «مردم به این دلیل به ما پول نمیدادند که ما در مقابل کسی احساس ضعف نمیکردیم». او معتقد است که معرفی دانشآموزانش از موضع ضعف, عزت نفس آنها را خدشهدار میکند. او از بچهها میخواهد که خجالت نکشند و با اعتماد به نفس این ویژگی خود را بپذیرند و به این نکته توجه داشته باشند که نابینایی آنها به معنای حماقتشان نیست. سابریا معتقد است که بچهها نیاز دارند تایید شوند, مورد توجه قرار گیرند و مایه مباهات دیگران باشند. آنها باید بتوانند آزادانه در مورد علایقشان برای دیگران توضیح دهند.
سابریا میگوید که وقتی دانشآموزان برای اولین بار به مدرسه میآیند, کنجکاو هستند بدانند چطور میتوانند در امور مدرسه مشارکت کنند. آنها باور ندارند که بتوانند کاری انجام دهند. اما وقتی بچههای دیگر را میبینند که سخت مشغول کارند, نظرشان عوض میشود. آنها به یکدیگر کمک میکنند و منفعلانه منتظر این نمیمانند تا کاری از آنها خواسته شود. وقتی به روستایشان باز میگردند, چیزهای جدید زیادی میدانند که خانواده خودشان هرگز نمیدانستهاند. در بسیاری از روستاها که خانوادهها چینی یا انگلیسی صحبت نمیکنند این بچهها نقش مترجم را برایشان ایفا میکنند.
آنها با یک ارزش افزوده به خانه باز میگردند. این دانشآموزان بعد از پایان دوره آموزش ابتدایی میتوانند به روستایشان بازگردند و به مدارس عادی بروند. یا به مشاغل دیگری مانند دامداری، پنیرسازی یا کشاورزی و یا هر کار دیگری بپردازند. سابریا روشنایی را به زندگی این بچهها آورده است.
او کارش را با ۳۷ دانشآموز ۳ تا ۱۹ ساله با همراهی ۶ معلم و ۵ کارمند شروع کرد. اما دانشآموزان جدید همچنان به کلاس میپیوندند و از این آموزش رایگان بهرهمند میشوند. وقتی از سابریا در مورد وضعیت مالی مدرسه سوال شد او متواضعانه لبخند زد و گفت: «این پروژه بهطور متوسط ماهی ۲ هزار دلار هزینه دارد. این رقم زیادی نیست. اما واقعیت این است که در پایان سال هیچی برایمان باقی نمیماند.»
سابریا میگوید: «من هرگز نمیخواهم که فقط به عنوان یک غربی برای کمک به نابینایان اینجا بیایم و به آنها بگویم که چه کار کنند. من مشتاقانه از آنها میآموزم. ما همه چیز را با هم تجربه میکنیم. من یکی از آنها هستم و این پروژه بیشتر از اینکه مال من باشد مال بچههاست.» سابریا سعی دارد به نابینایان بیاموزد که چطور خودشان را با جامعه تطبیق دهند. او معتقد است که نابینایان خود باید موجب تغییر دیدگاه جامعه نسبت به خودشان باشند.
کاری که سابریا با تمام توان انجام داد کمتر از یک انقلاب نبود. او اذعان میکند که رساندن سازمان بریل بدون مرز به جایی که امروز هست و اینکه توانسته علیرغم تمام مشکلات موجود روی پای خودش بایستد سختترین کاری بوده که تاکنون انجام داده است.
بروکراسی حاکم بر ادارات دولتی, مشکلات موجود برای تجهیز بودجه, شک و دودلی مردم نسبت به کار همواره مشکلاتی را برای ادامه فعالیت این سازمان ایجاد کرده است. هرچند شروع کار با این مشکلات همراه بود اما آنطور که سابریا میگوید همه اینها موجب شد که با قدرت بیشتری ادامه دهند و علیرغم تمام محدودیتها قویتر و قویتر شوند. چرا که از نظر وی محدودیتها همیشه فرصتهایی را پیش رو میگذارند.
آخرین پروژه سابریا تنبرکن ۳۰۰ کیلومتر دورتر از لهاسا است. جایی که نابینایان بزرگسال به دامداری و کشاورزی مشغولند. او همچنین در حال تاسیس یک مرکز کرالا هندوستان است که روزی بزرگترین رویایش بود. جایی که نابینایان کشورهای در حال توسعه بتوانند در آن مهارت مدیریت را بیاموزند و خودشان مدارس و مراکز آموزشی دیگری را برای نابینایان تاسیس کنند. همچنین پائول و سابریا و یک تیم از دانشآموزان نابینایشان در سال ۲۰۰۴ به فکر راهاندازی صخره نوردی برای نابینایان در تبت افتادند و گروهی به رهبری اریک وینمیر تشکیل دادند.
در سال ۲۰۰۶ یک فیلم مستند در مورد این پروژه ساخته شد و جوایز زیادی را از آن خود کرد. از نظر سابریا هیچ محدودیتی نباید برای نابینایان وجود داشته باشد و برای دیدن نیازی به چشم نیست. نمیتوان گفت سابریا تنبرکن نابینا است. او تحصیلات دانشگاهی دارد. سوارکاری میکند. ارتفاعات و مناطق ممنوعه تبت را میپیماید.
صخرهنوردی میکند. هنگامی که صحبت میکند مستقیم به چشمانتان نگاه میکند و حتی رنگها را تشخیص میدهد. او تاکنون جوایز و افتخارات زیادی را کسب کرده است. سابریا ثابت کرده است که قدرت انسان فراتر از تصور اوست. او به کودکان نابینا خواندن و نوشتن آموخت و به ما میآموزد که عشق والاترین و پرقدرتترین ابزاری است که میتواند بدون توجه به تمام محدودیتها و کاستیها مسیر خود را بپیماید و دست نیافتنیترین خواستههای بشری را تحقق بخشد. سازمان بریل بدون مرز
سازمان بریل بدون مرز سازمانی بینالمللی برای آموزش نابینایان کشورهای در حال توسعه است. این سازمان در سال ۱۹۹۸ در لهاسا پایتخت تبت تاسیس شد. ماموریت این سازمان حمایت معنوی، حرفه آموزی و بهویژه آموزش خط بریل به نابینایان است.
بریل بدون مرز طی ۱۰ سال فعالیت خود دستاوردهای قابل توجهی داشته است از جمله: تاسیس اولین مرکز آموزشی برای کودکان نابینای تبتی در لهاسا، تاسیس مرکز آموزشی پیام که توسط نابینایان در شهر لهاسا اداره میشود، ایجاد مرکز آموزش حرفهای، احداث یک مزرعه و یک کارخانه تولید پنیر و همچنین مرکزی به منظور آموزش حرفهای بزرگسالان در ۲۷۰ کیلومتری غرب لهاسا.
تمام این فعالیتها تنها به همت سابریا تنبرکن, یک زن جوان نابینای آلمانی و همسر هلندیاش پائول کروننبرگ انجام شده است.
سابریا در سال ۱۹۷۰ در نزدیکی شهر بن کشور آلمان متولد شد. او در اثر بیماری رفته رفته بینایی خود را از دست داد تا اینکه سر انجام در سن ۱۳ سالگی هرگز نتوانست با دنیای بیرون ارتباط بصری برقرار کند. شاید به دلیل همین ضعف بینایی بود که معلم هایش اغلب از او ناراضی بودند و همکلاسیهایش هم او را دست میانداختند.
سابریا نمیتوانست این واقعیت را بپذیرد و همین باعث میشد که برای سرپوش گذاشتن بر این نقص ناخواسته بیشتر از دیگران تلاش کند. اما فایده نداشت. از اینرو سابریا در یک مدرسه مخصوص نابینایان ثبتنام کرد. در این مدرسه به دانشآموزان علاوه بر مطالب علمی, سوارکاری, شنا و خط بریل هم آموزش داده میشد. او میگوید: «یکباره از تنهایی درآمدم, دوستانی پیدا کردم که همه به من شبیه بودند و همین من را خوشحال میکرد. همه چیز خوب بود. با خودم فکر میکردم که شاید من کور باشم یا زشت, اما صاحب اندیشه و تفکر هستم, من توان انجام تمام کارهایی را داشتم که یک انسان عادی هم قادر به انجامش بود.»
سابریا سپس به مطالعات آسیا علاقهمند شد و در دانشگاه بن ثبتنام کرد. در بین ۳۰ هزار دانشجو, او تنها کسی بود که از نعمت بینایی بیبهره بود. سابریا بهطور مشخص به مطالعات تبت روی آورد. این تصمیم او مخالفتهای زیادی را از سوی استادان دانشگاه در پی داشت. تقریبا همه آنها سعی کردند او را از یادگیری زبان سخت تبتی بازدارند چرا که تا آن زمان هیچ متنی به زبان تبتی و به زبان بریل وجود نداشت. سابریا سعی کرد با روش ریتمیک هجای حروف تبتی, آنها را حفظ کند. به این ترتیب روشی را برای ترجمه زبان تبتی به بریل ابداع کرد.
او همچنین یک فرهنگ لغات تبتی به آلمانی و آلمانی به تبتی تهیه کرد و احتمالا هم او بود که به تهیه نرم افزاری که بتواند بقیه متون تبتی را به زبان بریل در بیاورد نیز کمک کرد. کاری که هیچکس موفق به انجامش نشده بود و یا به این فکر نیفتاده بود.او در مورد ابداع این روش میگوید: «من این روش را برای استفاده خودم به کار گرفتم.
اما وقتی که متوجه شدم نابینایان تبتی هم میتوانند از این روش منتفع شوند, تصمیم گرفتم که به آنجا بروم و برای آموزش این روش مدرسهای تاسیس کنم. در آن زمان سابریا از سازمانهای غیردولتی زیادی تقاضای کار کرد, اما هیچیک از آنها وی را نپذیرفتند. به همین دلیل او تصمیم گرفت این پروژه را خودش به دست گیرد. در سال ۱۹۹۷ در سن ۲۶ سالگی, در حالیکه همه را حیرت زده کرده بود, به تنهایی عازم چین شد و در آنجا یک دوره کوتاه زبان چینی گذراند. سپس به تبت رفت. جایی که بیش از ۳۰ هزارنفر از جمعیت ۲میلیون و ۶۰۰ هزار نفریاش نابینا بودند. رقمی حدود ۲ برابر میانگین جهانی. ضعف تغذیه, کم آبی و ارتفاع زیاد تبت از سطح دریا و تابش بیش از حد اشعه ماورای بنفش خورشید در این ارتفاع از عوامل شیوع نابینایی در تبت به شمار میرفت.
سابریا در این سفر متوجه تعصب ریشهداری که نسبت به نابینایی وجود داشت, شد. از نظر اهالی تبت, نابینایی مجازاتی است که برای گناهانی که افراد در زندگی قبلی مرتکب شدهاند مقرر شده است. به همین دلیل در طول قرنهای متمادی برای نابینایان مقام و منزلت انسانی قائل نمیشدند. کسی به آنها توجه نمیکرد و همواره مورد آزار و اذیت دیگران قرار میگرفتند. در آن مقطع که سابریا به تبت رفت هیچ سازمان یا موسسهای برای حمایت نابینایان در آنجا نبود. او تصمیم گرفت به مناطق دور افتاده تبت برود. سوار بر اسب به همراه ۳ نفر از اهالی عازم مناطق روستایی شد. از کوههای بلند و رودخانههای خروشان عبور کرد. از روستایی به روستای دیگر رفت. برای مردم صحبت کرد. در مورد خط بریل و روش ابداعیاش توضیح داد و وضعیت کودکان نابینای آن مناطق را ارزیابی کرد.
آنچه که او را بیشتر از هر چیز تحت تاثیر قرار داد نوع رفتاری بود که با نابینایان میشد. به آنها توهین میشد, آنها را تحقیر میکردند, گاهی آنها را در اتاقهای تاریک حبس میکردند و یا برای گدایی به خیابانها میفرستادند. تقریبا هیچکدام از نابینایان سواد خواندن و نوشتن نداشتند.
وقتی روستاییان سابریا را میدیدند که راه میرود, با اعتماد به نفس صحبت میکند و یا سوار بر اسب میشود, نمیتوانستند بپذیرند که او نابینا است.
سابریا به آنها اطمینان داد که فرزندان آنها هم مانند او میتوانند سوارکاری کنند, بخوانند و بنویسند. پدر یکی از بچهها به وی گفت که تصور مدرسه او برایش بسان یک رویا است.
سابریا برای شروع کارش از بسیاری از سازمانهای غیردولتی درخواست کمک کرد اما تلاشهایش نتیجه نداد. به همین دلیل یک سال بعد همراه همسرش به لهاسا رفت. با درآمد حاصل از فروش کتابی که در مورد زندگیش نوشته بود, کار را شروع کرد. سپس با حوصله زیادی به تلاشهایش برای تجهیز بودجه ادامه داد. سفرهایش را شروع کرد و در مورد کارش هر جا که توانست سخنرانی کرد.
روزهای سختی در پیش بود. سابریا میگوید: «مردم به این دلیل به ما پول نمیدادند که ما در مقابل کسی احساس ضعف نمیکردیم». او معتقد است که معرفی دانشآموزانش از موضع ضعف, عزت نفس آنها را خدشهدار میکند. او از بچهها میخواهد که خجالت نکشند و با اعتماد به نفس این ویژگی خود را بپذیرند و به این نکته توجه داشته باشند که نابینایی آنها به معنای حماقتشان نیست. سابریا معتقد است که بچهها نیاز دارند تایید شوند, مورد توجه قرار گیرند و مایه مباهات دیگران باشند. آنها باید بتوانند آزادانه در مورد علایقشان برای دیگران توضیح دهند.
سابریا میگوید که وقتی دانشآموزان برای اولین بار به مدرسه میآیند, کنجکاو هستند بدانند چطور میتوانند در امور مدرسه مشارکت کنند. آنها باور ندارند که بتوانند کاری انجام دهند. اما وقتی بچههای دیگر را میبینند که سخت مشغول کارند, نظرشان عوض میشود. آنها به یکدیگر کمک میکنند و منفعلانه منتظر این نمیمانند تا کاری از آنها خواسته شود. وقتی به روستایشان باز میگردند, چیزهای جدید زیادی میدانند که خانواده خودشان هرگز نمیدانستهاند. در بسیاری از روستاها که خانوادهها چینی یا انگلیسی صحبت نمیکنند این بچهها نقش مترجم را برایشان ایفا میکنند.
آنها با یک ارزش افزوده به خانه باز میگردند. این دانشآموزان بعد از پایان دوره آموزش ابتدایی میتوانند به روستایشان بازگردند و به مدارس عادی بروند. یا به مشاغل دیگری مانند دامداری، پنیرسازی یا کشاورزی و یا هر کار دیگری بپردازند. سابریا روشنایی را به زندگی این بچهها آورده است.
او کارش را با ۳۷ دانشآموز ۳ تا ۱۹ ساله با همراهی ۶ معلم و ۵ کارمند شروع کرد. اما دانشآموزان جدید همچنان به کلاس میپیوندند و از این آموزش رایگان بهرهمند میشوند. وقتی از سابریا در مورد وضعیت مالی مدرسه سوال شد او متواضعانه لبخند زد و گفت: «این پروژه بهطور متوسط ماهی ۲ هزار دلار هزینه دارد. این رقم زیادی نیست. اما واقعیت این است که در پایان سال هیچی برایمان باقی نمیماند.»
سابریا میگوید: «من هرگز نمیخواهم که فقط به عنوان یک غربی برای کمک به نابینایان اینجا بیایم و به آنها بگویم که چه کار کنند. من مشتاقانه از آنها میآموزم. ما همه چیز را با هم تجربه میکنیم. من یکی از آنها هستم و این پروژه بیشتر از اینکه مال من باشد مال بچههاست.» سابریا سعی دارد به نابینایان بیاموزد که چطور خودشان را با جامعه تطبیق دهند. او معتقد است که نابینایان خود باید موجب تغییر دیدگاه جامعه نسبت به خودشان باشند.
کاری که سابریا با تمام توان انجام داد کمتر از یک انقلاب نبود. او اذعان میکند که رساندن سازمان بریل بدون مرز به جایی که امروز هست و اینکه توانسته علیرغم تمام مشکلات موجود روی پای خودش بایستد سختترین کاری بوده که تاکنون انجام داده است.
بروکراسی حاکم بر ادارات دولتی, مشکلات موجود برای تجهیز بودجه, شک و دودلی مردم نسبت به کار همواره مشکلاتی را برای ادامه فعالیت این سازمان ایجاد کرده است. هرچند شروع کار با این مشکلات همراه بود اما آنطور که سابریا میگوید همه اینها موجب شد که با قدرت بیشتری ادامه دهند و علیرغم تمام محدودیتها قویتر و قویتر شوند. چرا که از نظر وی محدودیتها همیشه فرصتهایی را پیش رو میگذارند.
آخرین پروژه سابریا تنبرکن ۳۰۰ کیلومتر دورتر از لهاسا است. جایی که نابینایان بزرگسال به دامداری و کشاورزی مشغولند. او همچنین در حال تاسیس یک مرکز کرالا هندوستان است که روزی بزرگترین رویایش بود. جایی که نابینایان کشورهای در حال توسعه بتوانند در آن مهارت مدیریت را بیاموزند و خودشان مدارس و مراکز آموزشی دیگری را برای نابینایان تاسیس کنند. همچنین پائول و سابریا و یک تیم از دانشآموزان نابینایشان در سال ۲۰۰۴ به فکر راهاندازی صخره نوردی برای نابینایان در تبت افتادند و گروهی به رهبری اریک وینمیر تشکیل دادند.
در سال ۲۰۰۶ یک فیلم مستند در مورد این پروژه ساخته شد و جوایز زیادی را از آن خود کرد. از نظر سابریا هیچ محدودیتی نباید برای نابینایان وجود داشته باشد و برای دیدن نیازی به چشم نیست. نمیتوان گفت سابریا تنبرکن نابینا است. او تحصیلات دانشگاهی دارد. سوارکاری میکند. ارتفاعات و مناطق ممنوعه تبت را میپیماید.
صخرهنوردی میکند. هنگامی که صحبت میکند مستقیم به چشمانتان نگاه میکند و حتی رنگها را تشخیص میدهد. او تاکنون جوایز و افتخارات زیادی را کسب کرده است. سابریا ثابت کرده است که قدرت انسان فراتر از تصور اوست. او به کودکان نابینا خواندن و نوشتن آموخت و به ما میآموزد که عشق والاترین و پرقدرتترین ابزاری است که میتواند بدون توجه به تمام محدودیتها و کاستیها مسیر خود را بپیماید و دست نیافتنیترین خواستههای بشری را تحقق بخشد.
مترجم و گردآورنده:سمیرا فراهانی : سازمان بریل بدون مرز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست