چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
شالوده شکنی یک تاریخ اسطوره ای
آیا یهودیان یک قوم و ملتند؟
آیا یهودیان یک قومند؟ یک تاریخنگار اسراییلی به این پرسش کهن، پاسخی نوین میدهد و آن این که بر خلاف عقیده رایج یهودیان، نه در نتیجه بیرون رانده شدن عبرانیان از فلسطین، بلکه به سبب به آیین یهود گرویدن مردمان در آفریقای شمالی، جنوب اروپا و خاورمیانه، در جاهای گوناگون پراکنده شدهاند. این نظر، یکی از بنیادهای اندیشه صهیونیست را که مدعی است یهودیان بازماندگان پادشاهی داوودند و نه وارثان جنگجویان بربر یا سواران قوم خزر، به لرزه میافکند.
تک تک اسراییلیها به این امر اطمینان مطلق دارند که قوم یهود از هنگامی که تورات در صحرای سینا بر آن قوم نازل شد، وجود داشته، ایشان خود نوادگان مستقیم و انحصاری آن قوم هستند. همگان خود را متقاعد نمودهاند که این قوم پس از خروج از مصر، در «سرزمین موعود»، مستقر شد و در آن، قلمرو شکوهمند داوود و سلیمان را پی افکند؛ سپس میان دو سرزمین یهودیه و اسراییل، تقسیم گردید و به همین روش، هیچ کس از این امر بیخبر نیست که قوم یهود دوبار ناگزیر به ترک سرزمین خود شدهاند؛ بار نخست پس از ویرانی نخستین نیایشگاه (معبد) در سده ششم پیش از میلاد و بار دوم پس از ویرانی دومین نیایشگاه در سال هفتاد پس از میلاد.
از آن پس، دوران سرگردانی آنان آغاز شد که تقریباً دو هزار سال به درازا کشید. راه قوم یهود، از پس سفرهایی دشوار، به یمن، مراکش، اسپانیا، آلمان، لهستان و اعماق روسیه انجامید؛ اما این قوم توانست همواره وابستگی خونی میان گروههای از هم دور افتاده خود را حفظ کند؛ تا یگانگیاش تباه نشود. در پایان سده نوزدهم، شرایط مناسب برای بازگشت این قوم به میهن باستانیاش فراهم شد. اگر نسلکشی نازیها روی نداده بود، میلیونها یهودی به صورت طبیعی دوباره در ارتص ایسرائل (سرزمین اسراییل) جای گرفته بودند؛ زیرا بیست سده بود که آنان این خیال را در سر میپروراندند. فلسطین، سرزمینی دست نخورده بود و در انتظار آن که همان قومی که در آغاز از او برخاسته بود، بیاید و دوباره به بارش بنشاند؛ زیرا این سرزمین، از آنِ آن قوم بود و نه از آنِ این اقلیت بیبهره از تاریخ که به تصادف از این جا سر در آورده بودند. بنابراین، جنگهایی که قوم سرگردان برای باز پس گرفتن سرزمین خود کرد، به حق بود و مخالفت سرسختانه مردم محلی، نامشروع.
این تفسیر تاریخ یهود، از کجا سرچشمه میگیرد؟ این تفسیر، کار افراد با استعدادی است که از نیمه دوم سده نوزدهم به بازسازی گذشته پرداختهاند و نیروی تخیل زایندهشان بر مبنای قطعههای پراکنده یادگارهای دینی - چه یهودی و چه مسیحی - زنجیره پیوستهای از نیاکان قوم یهود ساخته است. در آثار فراوانی که درباره تاریخ دین یهود نگاشته شدهاند، رهیافتهای فراوان و گوناگونی یافت میشود؛ اما بحثها و اختلاف آرای درونی این تاریخ نگاری، هیچ گاه اصل دریافتهای ساخته و پرداخته در پایان سده نوزدهم و آغاز سده بیستم را به چالش نکشیدهاند.
هنگامی که چیزهایی که ممکن بود خلاف این تصویر باشند، کشف میشدند، این کشفیات تقریباً هیچ انعکاسی نمییافتند. مراجع ویژه تولید دانش درباره گذشته یهودیان، به بروز این حالت نیمه فلج، یاری بسیار کردهاند. این مراجع، دپارتمانهایی از دانشگاه هستند که انحصاراً به «تاریخ یهودیت» اختصاص دارند و از دپارتمان تاریخ - که در اسراییل، تاریخ عمومی خوانده میشود - کاملاً مجزا هستند و حتی این بحث حقوقی که «چه کسی یهودی محسوب میشود»، ذهن این تاریخ نگاران را به خود مشغول نساخته است. از نظر آنان، همه اسلاف آن قومی که دو هزار سال پیش ناگزیر به ترک سرزمین خود شدند، یهودی محسوب میشوند.
این پژوهشگران «مجوزدار»، در بحثی که در پایان سال ۱۹۸۰م. در میان «تاریخ نگاران نوین» در گرفت نیز شرکت نکردند. بیشتر بازیگران این مباحثه عمومی که شمارششان نیز محدود بود، از رشتههای دانشگاهی دیگر یا از خارج از دانشگاه برخاسته بودند. جامعهشناسان، خاورشناسان، زبانشناسان، جغرافیدانان، متخصصان علوم سیاسی، پژوهشگران ادبی و باستانشناسان، به بیان اندیشههای نوینی درباره گذشته یهودیان و صهیونیسم پرداختند که در میان آنان، چند نفری هم از فارغالتحصیلان دانشگاههای خارج از کشور بودند. در این میان از «دپارتمانهای تاریخ یهودیت»، هیچ صدایی برنخاست؛به جز گفتههایی محافظهکارانه، پیچیده در زبانی ثقیل و توجیهگر اندیشههای پیش پا افتاده و نخنما.
خلاصه این که پس از شصت سال، تاریخ ملی، هنوز خام مانده است و به احتمال زیاد، به این زودیها هم تحولی در آن ایجاد نخواهد شد. با وجود این، رویدادهایی که در نتیجه پژوهشها حقیقتشان آشکار شده، پرسشهایی را در ذهن هر تاریخنگار باوجدانی برمیانگیزد که در نگاه اول، تعجبآور به نظر میرسند؛ اما جنبهای بنیادین دارند. آیا میتوان کتاب مقدس را کتابی تاریخی دانست؟ نخستین تاریخ نگاران یهودی مدرن، مانند ایزاک مارکوس یوست یا لئوپولد تسونتس در نیمه نخست سده نوزدهم، چنین برداشتی نداشتند. از دیدگاه آنان، عهد عتیق، کتاب اصیل دین شناسی، برای گروههای مذهبی یهودی، پس از ویرانی نخستین نیایشگاه بود. در نیمه دوم سده نوزدهم، تاریخ نگارانی با دریافتی «ملی» از کتاب مقدس پیدا شدند که در این میان باید از هاینریش گرایتس نام برد. این تاریخ نگاران، داستانهای موجود در تورات را به روایتهای یک گذشته اصیل ملی بدل کردند. از آن هنگام تا کنون، تاریخ نگاران صهیونیست از تکرار «حقایق مندرج در کتاب مقدس» باز نایستادهاند و این حقایق، هر روز در نظام آموزش و پرورش کشوری به شاگردان تعلیم داده میشوند؛ اما دهه ۱۹۸۰م. زمین لرزید و این افسانههای بنیادین را تکان داد؛ اکتشافات باستانشناسی نوین، امکان یک کوچ بزرگ در سده سیزدهم پیش از میلاد را نفی کرد و به همین روی، موسی نمیتوانسته عبرانیان را از مصر خارج و به سوی «سرزمین موعود»، هدایت نماید. دلیل محکم این امر، آن است که در آن دوران، این سرزمین در اختیار مصریان بود و از شورش بردگان در سرزمین فراعنه و تسخیر سریع کشور کنعان به دست عنصری بیگانه، اثری یافت نشده است.
آیا تبعید سال هفتاد میلادی، حقیقتاً روی داده است؟ مایه شگفتی است که درباره این «رویداد بنیادین» تاریخ یهودیان که مبنای «پراکندگی قوم یهود» محسوب میشود، کمترین کار تحقیقی انجام نشده است. دلیل این امر، بسیار پیش پا افتاده است؛ رومیان هرگز یکی از اقوام خاور دریای مدیترانه را تبعید نکردند؛ به استثنای اسیرانی که به بردگی وا داشته شدند و ساکنان یهودیه حتی پس از ویرانی نیایشگاه دوم نیز به زندگی در زمینهای خود ادامه دادند که بخشی از آنان در سده چهارم میلادی، به مسیحیت گرویدند؛ در حالی که اکثریت آنان به هنگام پیروزی اعراب - در سده هفتم میلادی - به دین اسلام پیوستند. بیشتر اندیشمندان صهیونیست از همه اینها با خبر بودند. «ایتسهاک بن زوی» که بعدها رئیس جمهور اسراییل شد و داوید بن گوریون، بنیانگذار کشور، تا سال ۱۹۲۹م. زمان شورش بزرگ فلسطینیان، خود همین مطالب را نوشتهاند. آنان چندمین بار یادآور شدند که دهقانان فلسطین، نوادگان ساکنان سرزمین باستانی یهودیهاند.
بنابراین، اگر پس از غلبه روم، کسی از فلسطین تبعید نشده، آنان از کجا آمدهاند؟ پشت پرده تاریخ نگاری ملی، یک واقعیت تاریخی شگفتانگیز نهفته است. از هنگام شورش خانواده ماکابیم در سده دوم پیش از میلاد تا شورش بارکوخبا در سده دوم میلادی، دین یهود، رتبه اول را در میان دینهایی که به تبلیغ خود میپرداختند، دارا بود. خاندان حاکم هاسخونیان، ایدومیان ساکن جنوب یهودیه و ایتوریان ساکن منطقه گالیله را به زور وادار به گرویدن به دین یهود کردند و آنان را به «مردم اسراییل» محلق کردند.
پادشاهی یهودی هلنیستی هاسمونیان-، کانونی برای گسترش دین یهود در سراسر خاورمیانه و در کنارههای دریای مدیترانه شد. در سده نخست پس از میلاد، در سرزمین کنونی کردستان، پادشاهی یهودی آدیابن پدید آمد که آخرین پادشاهیای هم نخواهد بود که پس از یهودیه، «یهودی میشود» و چندین نمونه دیگر نیز از آن پس چنین خواهند کرد.
پیروزی دین مسیح در آغاز سده چهارم، به گسترش دین یهود پایان نداد؛ اما فعالیت تبلیغی یهودیان را به حاشیههای حوزه فرهنگی مسیحیت راند و بدین گونه بود که در سده پنجم، در جایی که اکنون کشور یمن وجود دارد، یک پادشاه توانمند یهودی به نام حمیر پدید آمد که بازماندگان وی، دین خود را پس از پیروزی اسلام و تا دوران کنونی نیز حفظ کردهاند. همچنین وقایعنگاران عرب از وجود قبایل بربر گرویده به دین یهود، در سده هفتم خبر میدهند.
مهمترین گرویدن گروهی به دین یهود، در منطقهای میان دریای سیاه و دریای خزر روی داد؛ در پادشاهی قوم خزر در سده هشتم. گسترش دین یهود از قفقاز تا اوکراین کنونی، چندین گروه مختلف یهودی را پدید آورد که بر اثر هجوم مغول، بسیاری از آنها به سوی خاور اروپا رانده شدند و در آن جا به همراهی یهودیانی که از مناطق اسلاو جنوب و سرزمینهای کنونی آلمان آمدهاند، فرهنگ بزرگ «ییدیش» را پیریزی کردند. تقریباً تا دهه ۱۹۶۰م. این روایتهای چندگانه درباره اصل و نسب یهودیان، کم و بیش آمیخته با تردید در تاریخنگاری صهیونیست یافت میشود و از این زمان به بعد، این روایتها به تدریج به حاشیه رانده میشوند؛ تا جایی که به کلی از حافظه عمومی در اسراییل، رخت بر میبندند. فاتحان شهر داوود، در سال ۱۹۶۷م. میبایستی بازماندگان مستقیم پادشاهی اسطورهای باشند و نه خدای نکرده، وارثان جنگاوران بربر یا سواران قوم خزر و بدین ترتیب، به نظر میرسد که یهودیان «قومی» هستند که پس از دو هزار سال تبعید و سرگردانی، عاقبت به اورشلیم، پایتخت خود بازگشتهاند.
مدعیان این روایت خطی و یکپارچه، فقط آموزش تاریخ را به کار نگرفتهاند. آنان دانش زیست شناسی را نیز به خدمت خود فرا خواندهاند. از دهه ۱۹۷۰م. به این سو، یک سری پژوهشهای «علمی» کوشیده است از هر راه ممکنی، خویشاوندی ژنتیک یهودیان سراسر جهان را به اثبات برساند. اکنون دیگر «پژوهش درباره اصل و ریشه جمعیتها»، یک حوزه مشروع و محبوب زیست شناسی - مولکولی به شمار میرود؛ ضمن این که کروموزم نرینه Y در این جستو جوی دیوانهوار، یگانگی «قوم برگزیده» و جایگاهی افتخاری در کنار کلیو، الهه یهودی تاریخ را به خود اختصاص داده است.
این دریافت تاریخی، مبنای سیاست هویتی دولت اسراییل را تشکیل میدهد و کار از همین جا میلنگد. در واقع، این دریافت، تعریفی جوهرگرا از دین یهود به دست میدهد که در آن، عنصر قومی، مرکزیت دارد و سبب برقراری نوعی تفکیک انسانها از یکدیگر میشود که در آن، یهودیان را از غیر یهودیان، جدا میکند؛ چه این غیر یهودیان، عرب باشند و چه مهاجر روسی یا کارگر خارجی.
شصت سال پس از تأسیس، اسراییل همچنان از تصور خود به صورت جمهوریای که وجودش متعلق به همه شهروندانش است، سرباز میزند. در حدود یک چهارم این شهروندان، یهودی محسوب نمیشوند و این کشور، بنا بر روح قوانینش، از آنِ آنان نیست. در عوض، اسراییل همچنان خود را به عنوان کشور یهودیان سراسر جهان میشناساند؛ اگر چه اینان دیگر نه پناهندگانی تحت آزار و تعقیب، بلکه شهروندانی برخوردار از تمامی حقوق خود باشند که در برابری کامل با کشورهای محل اقامتشان زندگی میکنند. بنابراین، میتوان گفت که یک قومسالاری بیحد و مرز، توجیهگر تبعیض شدیدی است که این کشور با توسل به اسطوره ملت بادی که برای جمع شدن در «سرزمین نیاکان خود» دوباره متشکل شده است، بر بخشی از شهروندان خود روا میدارد.
بنابراین، نوشتن تاریخی نوین برای یهودیان بیآن که نگاه تاریخنگار از خلال منشور صهیونیست بگذرد، کار سادهای نیست. پرتوهای نوری که در گذر از این منشور میشکنند، به رنگهای قومگرایانه تندی در میآیند. در حقیقت یهودیان همیشه گروههایی مذهبی را شکل دادهاند که در بیشتر موارد برای تغییر دین به یهودیت در مناطق گوناگون جهان بوده است. این گروهها، نمایندگان یک «قوم» با اصل و نسبی یگانه و یکسان نیستند که در طی بیست سده سرگردانی، از جایی به جایی رفته باشد.
میدانیم که در توسعه هر نوع تاریخنگاری و به طور کلی، در فرایند مدرنیته، زمانی صرف ساختن ملت میشود. این کار در طول سده نوزدهم و بخشی از سده بیستم، میلیونها انسان را به خود مشغول داشته بود. پایان سده بیستم، صحنه آغاز به بادرفتن برخی از این رؤیاها بود. اکنون شمار فزایندهای از پژوهشگران به تحلیل، کالبد شکافی و شالوده شکنی روایتهای بزرگ ملی میپردازند؛ به ویژه اسطورههای اصل و نسب مشترک که در وقایعنگاریهای دوران گذشته، مقام شامخی داشتند. کابوسهای هویتی دیروز، فردا به رؤیاهای هویتی دیگری جای خواهند سپرد.
منبع:
ماهنامه سیاحت غرب، شماره ۶۳.
شلومو سند
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست