دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

واکاوی روابط کابوس وار یک زندگی


واکاوی روابط کابوس وار یک زندگی

هنگامی که بهرام توکلی با ساخت فیلم نامتعارف «پابرهنه در بهشت» لقب فیلمساز شگفتی ساز جشنواره بیست و پنجم را از آن خود کرد, شاید کمتر کسی فکرش را می کرد که این جوان خوش ذوق سینمای ایران در روزگاری نه چندان دور به جایگاهی اینچنین والا و متمایز به نسبت سایر هم نسلانش برسد

هنگامی‌ که بهرام توکلی با ساخت فیلم نامتعارف «پابرهنه در بهشت» لقب فیلمساز شگفتی‌ساز جشنواره بیست و پنجم را از آن خود کرد، شاید کمتر کسی فکرش را می‌کرد که این جوان خوش‌ذوق سینمای ایران در روزگاری نه‌چندان دور به جایگاهی اینچنین والا و متمایز به نسبت سایر هم‌نسلانش برسد. بهرام توکلی، فیلمسازی است که دلبستگی آشکارش به ایجاد پیوندی خیال‌انگیز میان سینما و ادبیات، همیشه مانع آن شده تا همچون بسیاری سینماگران این مملکت، قید تمام ایده‌های رویاپردازانه‌اش را بزند و از سر محافظه‌کاری پایش را تنها در حیطه‌های امتحان پس داده بگذارد؛ توکلی در مجموع چهار اثر سینمایی که تا به امروز ساخته، هر بار و به شکلی مختص خود و با وامداری از ادبیات مدرن، با اندیشه‌های مطلق‌انگارانه ذهن مخاطبان خویش بازی کرده و در شمایلی منحصر به فرد، به ترسیم جهان ذهنی شخصیت‌های تک‌افتاده و خوددارش پرداخته که گویی همیشه در کشمکش‌های درونی خود، درگیر حل شدن هر چه بیشتر مرز بین قطعیت و عدم قطعیت هستند و در پی رسیدن به یأسی فلسفی، یا به جنون نزدیک می‌شوند یا با جهان بی رحمانه رئال پیرامون خویش به تضادی حل ناشدنی می‌رسند. بگذارید نگاهی به این انگاره‌ها در آثار وی بیندازیم. توکلی در نخستین اثرش «پابرهنه در بهشت»، دائم در حال «تجمیع گزاره‌ها»ست تا به یک منظره ذهنی برسد که ذهن مخاطب را از عینیت موکد در فیلم به سوی ماورا بکشاند.

بیمارانی که در قرنطینه توسط دکتر بازپرسی می‌شوند و دکتر اصرار دارد تا روحانی جوان نیز در این بازپرسی حضور داشته باشد - اشاره‌یی به نقش روحانیت به عنوان مدافع معنوی خطاکاران بی‌پناه که در جست‌وجوی پناهگاه به سرپناه دین می‌رسند- اشاره‌یی است به عدم قطعیت در جرم و تکثر رحمت الهی که کهن‌الگویی بسیار مطرح در حوزه ادبیات و نمایش است. این گزاره‌ها اما در آثار بعدی وی به شکلی تندتر و فردگرایانه‌تر مطرح می‌شوند. «پرسه در مه» دومین اثر توکلی، فیلمی است در باب نیل به جنون ناخودآگاه به واسطه جادوی هنر. هنر همان طور که مشهور است خلق زیبایی و چیزی است که موجب تعالی روح بشر و حرکت به سمت کمال شود؛ حال آنکه در «پرسه در مه» این سیر به شکلی کاملا معکوس روایت می‌شود. امین (شهاب حسینی در شاید بهترین نقش‌آفرینی کارنامه‌اش تا به امروز) یک نوازنده خلاق پیانوست که با استعداد غریبش در خلق قطعات موسیقی افراد بسیاری را متحیر کرده. نوازنده جوان اما پس از دلزدگی از مناسبات به زعم خویش آکنده از ریای پیرامون خود، به استحاله‌یی غریب می‌رسد. هنر متعالی موسیقی روح خلاق امین را ذره‌ذره می‌خورد و در نهایت از او چیزی نمی‌سازد جز دیوانه‌یی بهلول مسلک که گویی پنهان کردن نبوغش در پس پرده جنونی زودرس را امن‌تر از عرضه آن بر مردم سطحی پیرامونش می‌داند.

امین هنرمندی است جاه‌طلب و سرشار از ایده و همان‌طور که خود می‌گوید بیزار از تقلید؛ اما درست وقتی در می‌یابد که افراد پیرامونش با شایبه تقلید از تراوشات پرزحمت ذهنش استقبال می‌کنند، به دنیای مخلوق ذهن خویش پناه می‌برد؛ دنیایی که بی‌اطمینان به کلان‌روایت‌های مخلوق انسان‌های پرمدعا، تنها خرده‌روایت‌های پراکنده‌یی را صادق می‌پندارد که خالق‌شان خود او است و هیچ‌کس حق دست بردن در چند و چون آنها را ندارد و نهایتا، خاطرات الکن او است که با گزینش‌گری بیش از همیشه رویاگونی، همه‌چیز را در مسلخ عشق به پایانی معلق می‌رساند. رویا و حقیقت و درگیری انسان با این دو ساحت اما در دو اثر متاخر توکلی سویه‌یی پررنگ‌تر به خود می‌گیرند. او در «اینجا بدون من» که اقتباسی است بومی از نمایشنامه «باغ وحش شیشه‌یی» تنسی ویلیامز، به واکاوی روابط کابوس‌وار یک زندگی رو به زوال در نقطه‌یی از جغرافیای مکانی تهران می‌پردازد؛ خانواده‌یی که در هر گوشه‌یی فردیت یکی از اعضای آن در شرف نابودی است. فیلم با موقعیتی کابوس‌وار آغاز می‌شود تا روال تدریجی اختلاط رویا و واقعیت را برای روایت داستان به ظاهر ساده‌اش در پیش گیرد.

کاراکترهای «اینجا بدون من» انسان‌هایی هستند سرشار از ایده و تخیل که در صورت یافتن محملی برای ارائه درونیات خود، می‌توانستند به یک زندگی آرمانی دست یابند؛ اما هر بار سایه سنگین مسوولیت و زندگی خشن پیرامون‌شان، از آنها موجوداتی ساخته تابع شرایط تحمیلی محقرانه‌یی که باید در آن برای بقای خویش بکوشند، نه عرضه خویش. «اینجا بدون من» نمایانگر حسرت‌هایی است که برای رفع‌شان چاره‌یی نیست جز پناه بردن به دنیایی رویاگون، که شاید همان اتوپیای حقیقی باشد که به دنبالش هستیم و در عوض، زندگی روزمره، آن فضای کابوس‌واری است که باید آن را بدون وجود خویشتن تصویر کرد و برای رهایی از این کابوس وحشت‌زا چه راهی نیکوتر از پناه بردن به هنری چون سینما و ترسیم ذهنی جغرافیایی محبوب از زندگی سرشار از ناامیدی‌مان؟ می‌توان دل سپرد به یک هپی‌اند خیالی و سینمایی و برای لحظه‌یی از زندگی رو به تباهی خلاصی یافت.

تکرار این جان‌مایه سیاه و تیره اما در واپسین ساخته وی در وضعیتی متضاد به بار نشسته: «آسمان زرد کم‌ عمق» از حیث ساختار بصری و نبوغ تصویری پخته‌ترین و مهم‌ترین ساخته بهرام توکلی در مقام کارگردان است. توکلی با استفاده‌یی بی‌سابقه از رنگ و نور، موفق شده کابوس‌های ذهنی زنی افسرده و مجنون را با چاشنی نوعی بی‌واسطگی رادیکال به تصویر بکشد؛ بی‌واسطگی‌ به‌این معنا که برخلاف آثار پیشین وی، مخاطب بدون هیچ فرصتی برای آماده ساختن خویشتن برای ورود به جهانی کابوس‌وار، به یکباره خود را در میانه فضای هراسناک ذهنی غزل (با بازی ترانه علیدوستی) می‌یابد و ذره به ذره، در سقوط و زوال روحی او شریک می‌شود. اما مشکل اینجاست که در مرحله بسط روایت، جسارت توکلی در ارتقای سبک ذهنی مجموعه آثارش این‌بار در «آسمان زرد کم‌عمق» به دلیل وجود هزارتوهای متعدد داستانی و ترکیب‌های مداوم کلیدواژه‌های جهان اثر، منجر به نوعی پیچیدگی گنگ و دور از انسجام گشته است.

این‌بار نیز مثل «پرسه در مه» و «اینجا بدون من» بحث از مرز باریک میان عقل و جنون است و دیوانگی آلترناتیو ارجح شناخته می‌شود و عقلانیت از دست رفته، مدت‌هاست که ارزشی ندارد. اما توکلی هرقدر در اجرا خود را ایماژیستی خبره جلوه می‌دهد، اثرش را در دام نقصان‌های شدید تماتیک گرفتار می‌بیند فیلمنامه ایده‌یی جذاب را پی می‌گیرد: جنونی فزاینده پس از فاجعه‌یی مرگبار؛ طی پروسه بازپروری در کنار همسر و فروپاشی همه‌چیز در اوج زیبایی، درست مقارن با فاجعه‌یی همسان با رخداد تلخ آغازین اما مشکل از جایی آغاز می‌شود که این ایده تقارنی که موجب عصیان مجدد زن داستان شده، به یک‌باره با تمرکز بی‌مورد بر تنها و تنها دیوانگی و چرایی جنون زن تاخت زده می‌شود و اینجاست که توکلی، با تاکید چندباره - از طریق دیالوگ‌های تکرار شونده کم‌اثر- جان‌مایه اثر را به مخاطبش حقنه می‌سازد: «نابودی همه‌چیز در اوج زیبایی.»«آسمان زرد کم‌عمق» بدعت و حس و حال همیشگی آثار توکلی را در حد کمال دارا نیست؛ اما همچنان بهرام توکلی را به عنوان تنها فیلمساز حال حاضر سینمای ایران که اعتقاد بر برابری ذوق بصری با ذوق در ایده‌پردازی دارد که خصلتی است بسیار قابل تحسین، باید جدی گرفت.

امیررضا تجویدی