یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

از شعر جلال الدین تا نغمه دوتار خراسان


از شعر جلال الدین تا نغمه دوتار خراسان

به طور کلی موسیقی خراسان به دو دسته مقام های سازی و آوازی تقسیم می شود

به طور کلی موسیقی خراسان به دو دسته مقام‌های سازی و آوازی تقسیم می‌شود.

موسیقی‌سازی، آن دسته از مقام‌های بی‌کلام است که با سازهایی نظیر دوتار و سرنا اجرا می‌شود. این مقام‌ها همچنانکه از اسم آنها برمی‌آید شعر ندارند.

اما موسیقی آوازی خراسان شامل اشعاری است که از گذشته به ما رسیده است. این اشعار یا سروده شاعران گمنامی که بی‌نام و نشان هستند یا حاصل ذوق و قریحه شاعران مشخص و صاحبنامی هستند که یا بومی منطقه‌‌اند یا از بزرگان ادب ایران زمین‌‌اند.

یکی از این شاعران محلی که اشعارش زینت‌بخش کلام موسیقی شرق خراسان در شهرهای تربت جام، تایباد و خواف بوده مولانا حاج قاضی جلال‌الدین فقهی سلجوقی است. در این مقاله قصد داریم شما را با این عارف روشن‌ضمیر و اندیشه‌های آن بزرگوار بیشتر آشنا کنیم.

حاج قاضی جلال‌الدین فقهی سلجوقی، در سال ۱۳۱۱ هـ.ق در روستای المجوق از توابع تربت جام در خراسان رضوی در خانواده‌ای مذهبی چشم به جهان گشود. تحصیلات مقدماتی را نزد پدرش حاج خلیفه احمد صاحب گذراند. سپس برای تحصیل معلومات عالیه اسلامی به شهر هرات که مرکز آموزه‌های دینی ـ مذهبی در افغانستان بود سفر کرد. پس از تحصیل علم فقه، اصول و ریاضیات در آن شهر به وطن بازگشت. استعداد این عارف بزرگوار به قدری بود که در دوازده سالگی نخستین کتابش را نوشت و بعدها خود اینگونه گفت:

به سن ده و دو به عهد صغر

کتابی نوشتم به امر پدر

وی در دوران حیات ارزشمند خود بیش از هفت کتاب و رساله نوشت. از این میان، دیوان اشعارش موسوم به «منظومه جلالی» در ۲۵۹ صفحه شامل: غزلیات، قصاید، دوبیتی‌ها و رباعیات است که به همت انتشارات شاهینی تربت جام به زیور طبع آراسته شد. وجود مفاهیم ارزشمند در اشعار این دیوان سبب شده است که بیشتر از سایر شاعران مورد توجه هنرمندان منطقه قرار گیرد.

برخی از این مفاهیم و مضامین به شرح زیر از نظر گرامی‌تان می‌گذرد:

● مناجات:

خدایا من ضعیف و ناتوانم

بدی از نیک و نیک از بد ندانم

تونیکم خوان به فضل خویش یا رب

که هر نوعی که خود خوانی همانم

خدایا بیدل و حیران و زارم

به جز فضل تو غمخواری ندارم

چو در کاری رضایت نیست یا رب

مده آن وقت در کف اختیارم

نعت حضرت رسول(ص):

در غزلی با ردیف یا «رسول‌الله» و نیز غزلی دیگر با ردیف «مدینه» و همچنین در دو بیتی‌ها به خوبی عشق، ارادت و توسل به آن حضرت را ترسیم کرده است:

تبه کار و پریشان روزگارم یا رسول‌الله

خدا را یک نظر فرما به حالم یا رسول‌الله

در آن ساعت که می‌گردد ملک نازل به بالینم

تو یکساعت در آنجا باش یارم یا رسول‌الله...

ای باد چو رسیدی به صحرای مدینه

برگوی سلامم به دلارای مدینه

هرکس به جهان بسته دل خویش به جایی

ماییم و همان شاهد زیبای مدینه...

● منقبت ائمه(ع)

عشق به ائمه(ع) سبب شد تا در ۱۲ دو بیتی به نشانه ۱۲ امام(ع) زبان به منقبت و ذکر خصایل الهی آنان بگشاید.

مخمس زیبایی نیز در منقبت امام مهدی(عج) دارد که به توصیف هنگامه ظهور ایشان و ذکر سجایای اخلاقی آن حضرت می‌پردازد. امام را با صفاتی چون حاکم و سالار جهان، معجزه احمد مختار، مرهم جان، پادشاه دوران امن و سلامت، مهدی موعود و التیام‌بخش زخم‌های دل ستمدیدگان و مظلومان معرفی می‌کند.

اعداء همه نازنده به شمشیر و سپاهند

یاران تو بی یاور و بی‌پشت و پناهند

بنشسته غریبان همگی برسر راهند

گویا که همه منتظر مقدم شاهند

ای شاه بیا دست به تیغ دو سری کن

● عشق:

در این زمینه علاوه‌بر غزلیات و دوبیتی‌ها، قصیده زیبایی دارد که بی‌نظیر است. عشق را اسرارآمیزتر از قیامت می‌داند که بدون هیچ سپاه و لشکری شهر دل را تسخیر می‌کند.

● بی‌توجهی به زخارف دنیا، حمیت نفس و قناعت

احساس تعلق به دنیا ندارد به طوریکه در زندگی روستایی‌اش از نزاییدن گوسفندان ناراحت و از جفت‌زایی آنها شاد نمی‌شود. دنیا را مانند مزرعه‌ای می‌داند که فقط کاه حاصل از درو محصول آن مانده که آن هم بی‌ارزش است و شایسته دلبستن نیست.

نه کاکل درویشی نه داغ کَلی دارم

یک کهنه گلیم از مو یک خانه گِلی دارم

خاکی صفتان را من خاک قدمم اما

با هرکه چغَلَ۱ باشد گردن چَغَلی۲ دارم

نی فکری و پژمانم کاین میش بود اُستاق۳

نه شاد که امساله ده بز جملی۴ دارم

بی‌ملکت و بی‌صحرا از همت مردانه

من مزرع دنیا را مثل پَخَلی۵ دارم

کرمم اگر از پیله دستار به سر بندم

زنبورم اگر جامه در بر عسلی دارم

درباره حساب و کتاب زندگی و قناعت در جایی دیگر چنین می‌گوید:

ای که دخلت نیست اندر خرج کردن صرفه کن

از لعاب خویش شوید گربه روی خویش را

● مذمت دنیا

دنیادوستی را مذمت کرده چرا که دنیا نامانا و میراست.

بیا بگذر دلا از فکر دنیا

بخوان حق را به جای ذکر دنیا

فروشد عشوه هر ساعت به هر کس

عروس بی‌وفای بکر دنیا

بنای این زمین بر روی آب است

بنا بر آب واقع شده خراب است

چه جویی رونق کار از زمانه

که در کار خودش صد انقلاب است

گندم از گندم بروید جو ز جو

انسان راستین را به انجام کار نیک دعوت می‌کند و معتقد است هر رفتاری که انسان انجام دهد بازخوردش به خود وی برمی‌گردد. در مزرعه دنیا هرچه بکاری همان را درو می‌کنی.

رسد گر بر فلک دیوار ارگت

به زیر خاک خواهد بود مرگت

به دنیا هرچه می‌کاری همانست

به صحرای قیامت ساز و برگت

***

به هر کاری جزایی هست ای دل

به هر دردی دوایی هست ای دل

چنان کاندر صفا باشد کدورت

کدورت را صفایی هست ای دل

***

به هر نیکی عوض باشد عطایی

چنان کاندر بدی باشد جزایی

بگو با کدخدایان مجازی

که دارد یکسان قادر خدایی

● اجتناب از بدی به همنوع

او همچنین انسان را از بدی به دیگران منع می‌کند و معتقد است در روز جزا داوری الهی بین همه حکم به حق خواهد کرد و لذا کینه‌توزی و انتقام را مورد نکوهش قرار می‌دهد.

اگر من خود مسلمانم و گر گبر

تو مؤمن باش در حقم مکن جبر

مناز از منزل و مأوای دنیا

که آخر منزل اصلی بود قبر

***

گل و بلبل در این گلشن نماند

در این انبار یک ارزن نماند

جلال‌الدین نخواهد مرگ دشمن

که دشمن نیز بعد از من نماند

● خودشناسی و تکیه بر خویشتن (اعتماد به نفس)

انسان راستین را به کسب علم، هنر، ادب و خودشناسی تشویق می‌کند. همین شناخت از خود است که می‌تواند سعادت را برایش مهیا کند نه قومیت و گذشتگان.

مکن ای خواجه از نام پدر یاد

برو کسب هنر کن پیش استاد

پدر را اینقدر کافیست از تو

که در خلوت به الحمدش کنی یاد

***

چه سود از اینکه سیدزاده باشی

گر از اسب عمل افتاده باشی

جلال‌الدین تو را بس این کرامت

که از شغل جهان آزاده باشی

***

پدر بگذار و مردم را پدر باش

نظر بیجا مکن صاحب نظر باش

جلال‌الدین اگر حنظل دهندت

بکش تلخی و شیرین چون شکر باش

***

مناز از کثرت قوم و قبیله

که صد خر ممکن است در یک طویله

ز ابریشم تو را گر جامه بخشند

فزون‌تر نیستی از کرم پیله

***

چو من از خاک خود را می‌شناسم

بود افتادگی اصل و اساسم

جلال‌الدین اگر سُندُس۶ نباشد

ز تقوی بس بود در بر لباسم

دیوان اشعار مولانا جلال‌الدین فقهی سراسر مفاهیم ارزشمند حکمی است که در این مقاله به اندک گفتاری در این‌خصوص بسنده کردیم.

این عارف ربانی در سال ۱۳۹۳ هـ .ق مصادف با ۱۳۵۱ هـ .ش در هشتاد سالگی از دنیا رفت و مقبره‌اش در روستای کاریز دره تربت جام زیارتگاه مشتاقان و شیفتگان علم و ادب منطقه است.

عبدالغفور محمدزاده

۱- نافرمان، یاغی

۲- نافرمانی، گردنکشی

۳- صفت گوسفند نازا

۴- دوتایی، دوقلو

۵- زمینی که بعد از درو گندم و جو فقط کاه دارد

۶- جامه ابریشمی



همچنین مشاهده کنید