چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
متهم گریخت
![متهم گریخت](/web/imgs/16/149/ey09p1.jpeg)
آفتاب: سریالهای پلیسی یکی از امتحان پس دادهترین آثار تلویزیونی هستند البته در برخی نمونههای چنین آثاری که با حمایت نیروی انتظامی ساخته میشوند، تصویری اغراقآمیز از پلیس ارائه میشود. دو سال قبل سریالی با نام «سقوط آزاد» از تلویزیون پخش شد که قصه آن حول و حوش اقدامات مجرمانه یک زن و تعقیب وی توسط یک تیم پلیسی بود که در آن حامد بهداد و پوریا پورسرخ با یکدیگر این تیم را تشکیل میدادند
اغلب مخاطبانی که یک سریال تلویزیونی را برای تماشا انتخاب میکنند، میدانند که قرار نیست از دریچه این رسانه صرفا شاهد تماشای اثری سرگرمکننده باشند. تلویزیون در ایران سالهاست تلاش میکند تا علاوه بر تامین اوقات فراغت مخاطبان، مطلب و نکتهیی نیز برای عرضه داشته باشد و بر همین اساس، سرگرمی وجهی از آثار تلویزیونی است که با قرار گرفتن در کنار وجه آموزش، محصولی را پدید میآورد که گاه به تغییر رفتارهای اشتباه مخاطبان منجر میشود و گاهی نیز نکات رفتاری مثبت آنها را تقویت میکند. این همان وجهی است که برنامهسازی در تلویزیون ایران را به امری سهل و ممتنع تبدیل میکند.
در شبکههای تلویزیونی دنیا، ساخت سریالها و فیلمهای پلیسی بدون محدودیتهای خاص صورت میگیرد و در اغلب موارد، مخاطب صرفا قرار است بیننده یک اثر اکشن و پرهیجان باشد اما براساس ویژگی ذکر شده در ابتدای این مطلب، هدف از ساخت سریالهای پلیسی ایرانی صرفا وجه سرگرمکنندگی نیست و در سالهای اخیر پلیس با سرمایهگذاری در ساخت آثار تلویزیونی، تلاش کرده تا با بهرهگیری از این قالب موثر، هم به تغییر باورهای اشتباه مخاطبان نسبت به نیروی پلیس بپردازد، هم اعتماد عمومی نسبت به این نیروی زحمتکش را تقویت کند و هم اینکه برخی از معضلات و مشکلات پیش روی جامعه را با آموزش از طریق تلویزیون رفع کند و به نوعی هزینه فعالیت در عرصه اجتماع را با ساخت آثار هشداردهنده کاهش دهد. در طول سالهای گذشته آثار تلویزیونی فراوانی با موضوع پلیس ساخته شده و این روزها نیز یکی از این سریالها با نام «هوش سیاه ۲» در حال پخش از تلویزیون است.
سریالی که تاکنون مخاطبان فراوانی پیدا کرده و وجه تازهیی از پلیس و فعالیتهای آن را به مخاطبانش معرفی کرده است. شخصیت پلیس جزیی لاینفک در سریالها و فیلمهای ایرانی است. هرکجا نظمی مختل میشود، وضعیت موجود از بین میرود و تقابل خیر و شر نزدیک میشود، پلیس نیز وارد ماجرا میشود. برخی سریالهای ایرانی و سازندگان آثار تلویزیونی در این سالها تلاش کردهاند تا چهرهیی متفاوت از پلیس ایرانی نشان دهند. در گزارشی که پیش روی شماست، مهمترین سریالها و سازندگان آنها مورد توجه قرار گرفتهاند و در پایان نیز سریال هوش سیاه ۲ به عنوان اثری موفق تحلیل و بررسی شده است.
● مهدی فخیمزاده (خواب و بیدار، حس سوم بیصدا فریاد کن و قتل در ساختمان ۸۵)
در اوایل دهه هفتاد، تلویزیون برای ساخت سریالهای تاریخی خود به سراغ گروهی از هنرمندان شناخته شده سینما رفت تا با تزریق آنها به بدنه تلویزیون، سریالهای تاریخی مورد نظر خود را مقابل دوربین ببرد. مهدی فخیمزاده، کارگردان و بازیگر شناخته شده سینمای ایران نیز یکی از این چهرهها بود که به عنوان کارگردان سریال «تنهاترین سردار» وارد تلویزیون شد تا قصه زندگی امام حسن مجتبی (ع) را به تصویر بکشد. تجربه اول فخیمزاده در این عرصه چندان موفق نبود اما او در سریال ولایت عشق، کاستیهای سریال اول خود را جبران کرد و اثری قابل توجه با موضوع زندگی امام رضا (ع) ارائه کرد. پس از واکنشهای مثبت نسبت به این سریال، در شرایطی که تصور میشد فخیمزاده به کارگردان تاریخیساز ثابت تلویزیون تبدیل خواهد شد، وی با بیتوجهی به پیشنهادهای بعدی ساخت آثار تاریخی، نخستین سریال پلیسی خود را در تلویزیون مقابل دوربین برد. سریالی با نام «خواب و بیدار» که بعدها از سوی مخاطبان فراوانی با نام اختصاری «ناتاشا» نامیده شد. این سریال حتی در خارج از مرزهای ایران نیز محبوبیت فراوانی کسب کرد و پس از نمایش آن از شبکه آیفیلم، در میان مردم عراق محبوبیت خاصی پیدا کرد.
فخیمزاده در سریال خواب و بیدار تلاش کرد تا یک اثر اکشن خوب و باکیفیت خلق کند. تا پیش از این سریال، این حجم از صحنهپردازی و جلوههای ویژه در سریالهای پلیسی وجود نداشت و چنین سریالهایی در اوج خود، به چند شلیک و تیراندازی محدود و درنهایت چند انفجار، محدود میشدند اما فخیمزاده از امکاناتی مانند: هلیکوپتر و نیز صحنهپردازیهای حجیم به خوبی استفاده کرد و مخاطب ایرانی را با یک اکشن جدی و تمام عیار مواجه کرد. نقاط قوت این سریال تنها محدود به موارد فوق نبود. پرداخت دقیق و جزیینگر یک ضدقهرمان زن (ناتاشا)، توجه به ناهنجاریهای دوران کودکی در شکلگیری شخصیت ضداجتماعی آدمهای منفی داستان، پرداخت درست و قابل قبول از زندگی خصوصی نیروهای پلیس، نمایش فرجام خیر و شر و... . برخی از اجزای قابل توجه این سریال بود که توانست علاوه بر سرگرم کردن مخاطبان، آنها را با جنبههای آموزشی یک سریال پلیسی نیز آشنا کند. وجه بارز دیگر سریال، باز کردن پای «پلیس زن» به فضای سریالهای تلویزیونی بود.
فخیمزاده که پیش از آن در فیلم همسر، نسرین مقانلو را در نقش یک پلیس زن به مخاطبانش معرفی کرده بود، اینبار با استفاده از «لادن طباطبایی»، پلیس زن دیگری خلق کرد که در مدت زمان بیشتری در سریال حضور داشت و وجوه دراماتیک آن پررنگتر بود. رویارویی این پلیس زن با شخصیت منفی زن قصه ـ ناتاشا ـ از صحنههای قابل توجه و جذاب سریال بود. این کارگردان در سه اثر بعدی خود یعنی حس سوم، بیصدا فریاد کن و قتل در ساختمان ۸۵ نیز همین مسیر را دنبال کرد. در حس سوم مخاطب با زنی مواجه است که به دلیل شامه تیز خود، امکان یافتن مواد مخدر و شناسایی افراد معتاد را دارد. در سریال «قتل در ساختمان ۸۵» نیز قصه در یک مجتمع مسکونی اتفاق میافتد و با پیدا شدن جسدی در داخل دیوار، همه ساکنان ساختمان درگیر ماجرایی پیچیده میشوند. این ساختمان نمونهیی از یک جامعه فرضی است که در آن افراد از طبقات گوناگون با یکدیگر و در کنار هم زندگی میکنند تا اینکه وقوع یک اتفاق هولناک، پای پلیس را به ماجرا باز میکند و به واسطه تلاش پلیس برای یافتن قاتل، جنبههای پنهان زندگی هر یک از اعضای ساکن این مجتمع افشا میشود.
فخیمزاده که همواره در ساخت آثار خود به مسائل روزمره جامعه نیز توجه داشته در سریال «بیصدا فریاد کن» مساله تولید قرصهای روانگردان را مورد توجه قرار میدهد. او در سالهای اخیر فعالیتی جز ایفای نقش در یک سریال نداشته اما با قاطعیت میتوان گفت اگر بخواهد بار دیگر سریالی پلیسی تولید کند، حاصل تجارب او در چهار سریال قبلی میتواند به خلق اثری دیدنی منجر شود.
● محسن شاهمحمدی (شلیک نهایی، تصمیم نهایی، گارد ساحلی، کلانتر ۲ و ۳)
محسن شاهمحمدی نیز از دیگر کارگردانهای تلویزیونی است که در طول دوران فعالیت خود، به ساخت سریالهای پلیسی تمایل زیادی نشان داده است. سریال شلیک نهایی نخستین سریال پلیسی وی محسوب میشود که در سال ۱۳۷۳ پخش شد و در زمان پخش، جزو آثار محبوب و مورد توجه مخاطبان بود. این سریال در روایت داستان خود از یک قاعده ثابت پیروی میکرد که در میان سریالها و فیلمهای پلیسی سابقهیی دیرینه دارد. براساس این قاعده، یک پلیس به صورت مخفیانه به جامعه تبهکاران نفوذ میکند و به مرور فعالیت آنها را مختل کرده و در پایان باعث از هم پاشیدن جمع خلافکارها میشود. در سریال شلیک نهایی نیز «داریوش فرهنگ» در نقش سرگرد کلانی وارد یک باند حرفهیی از خلافکارانی میشود که در زمینههایی مانند: قتل، قاچاق مواد مخدر و... فعال هستند. او به مرور متوجه میشود دوست دوران کودکیاش جمشید (با بازی رضا کیانیان) به عنوان یک جاعل سند با این باند همکاری میکند. پرداختن به روابط عاطفی میان این دو دوست و تلاش سرگرد کلانی برای ترک اعتیاد جمشید، از نکات قابل توجه این سریال بود. شلیک نهایی از بازیگرانی همچون: سیاوش تهمورث، مرحوم منوچهر حامدی، مرحوم جهانگیر فروهر، آتنه فقیه نصیری، مرحوم جمشید اسماعیلخانی، شهره سلطانی و... بهره گرفته بود.
سریال پسزمینه اجتماعی پررنگی داشت و پرداخت مناسبات افراد فعال در یک باند تبهکاری، به خوبی در آن صورت گرفته بود. او در سریال دیگری با نام «تصمیم نهایی» که در سال ۱۳۸۰ نمایش داده شد، دغدغههای خود در حوزه مسائل پلیسی را دنبال کرد و در سال ۱۳۸۴ سریال کلانتر را روانه آنتن کرد و در این اثر، دغدغههای اجتماعی خود از زاویه نگاه یک پلیس را دنبال کرد. «ایرج نوذری» در دو سریال کلانتر ۲ و ۳ نقش یک کارآگاه پلیس را ایفا کرد که هر بار به کشف یک ماجرای پلیسی میپرداخت. ماجرایی که قربانیان آن معمولا از میان آدمهایی انتخاب میشدند که در زندگی شخصی و اجتماعی خود با مشکلات و معضلاتی مانند: دوستیهای خارج از عرف، اعتیاد و... مواجه بودند. پخش سریال کلانتر ۲ باعث شهرت و محبوبیت ایرج نوذری شد اما قسمت سوم سریال چندان مورد توجه واقع نشد و به همین دلیل ادامه تولید آن متوقف شد. در طول سالهای گذشته خبری از ادامه تولید این سریال شنیده نشده است. به نظر میرسد کلانتر شاهمحمدی در دوره و زمانهیی که ماهیت جرایم تغییر کرده و دیگر مواد مخدر سنتی محلی از اعراب ندارد و مسالهیی به نام «جرایم رایانهیی» گریبانگیر اجتماع شده، باید تلاش فراوانی کند تا خود را با شرایط امروز تطبیق دهد.
● سیروس مقدم (پلیس جوان، دیوار و...)
توجه به مسائل اجتماعی بخش جداییناپذیر آثار تلویزیونی سیروس مقدم است. در ساختههای او همیشه میتوان ردی از پلیسها و تقابل آنها با خلافکاران پیدا کرد اما این کارگردان در دو سریال به طور مشخص به سراغ پلیس رفته و به طور مستقیم این گروه را مورد توجه قرار داده است. سریال اول با نام «پلیس جوان» که سال ۱۳۸۰ از تلویزیون پخش شد و مقدم در آن تصویری جدید از پلیس ارائه کرد که تا پیش از آن چندان سابقه نداشت. پلیس جوان سریال مقدم با حضور شهاب حسینی، شخصیتی بود که به میان خلافکارها میرفت و در عملیاتهایی قهرمانانه، دشمنان نظم و امنیت جامعه را به چالش میکشید. خانم عکاس ـ خبرنگاری هم در اغلب ماموریتها او را همراهی میکرد. پدر این پلیس نیز سالها قبل توسط خلافکارها کشته شده بود و حالا او، یک انگیزه شخصی نیز برای دنبال کردن ماجرا داشت. این شکل از ارائه شخصیت پلیس، شیوهیی کاملا کلیشهیی بود که با پیروی از الگوهای موفق و رایج سریالهای پلیسی دنیا، تلاش میکرد تا با مخاطب ایرانی ارتباط برقرار کند. سیروس مقدم در سال ۱۳۹۱ و در مینیسریال «دیوار» موفق شد اثری اکشن و اجتماعی تولید کند که البته جنبههای اجتماعی آن بر وجه اکشن سریال غلبه داشت. او با تحقیق و پژوهشی جدی درباره طایفه فیوج، شخصیتی به نام جمیل را محور قصهاش قرار داد که پس از ?? سال از زندان آزاد شده و حالا میخواهد تقاص زندگی متلاشی شدهاش را از ماموری که او را به زندان انداخته است، بگیرد.
این متهم با این مامور پلیس رابطه خانوادگی هم دارد. جمیل، رییس یک باند تبهکاری است اما در زندگی شخصی خود، پدر دلسوزی برای دخترش خورشید- است. بخشی عمدهیی از سریال به تحلیل این مساله میپردازد. حضور مهدی سلطانی در نقش جمیل و آتیلا پسیانی در نقش افسر پلیس، از نقاط قوت این سریال است. حمید تمجیدی، کارگردان سریال مزد ترس نیز از دیگر هنرمندانی است که با سریال دو قسمتی خود توانست تصویری جذاب از پلیس ایرانی ارائه کند. نقش شخصیت پلیس در سریال وی را «عبدالرضا اکبری» ایفا میکرد. این مامور پلیس با تبهکاری خطرناک و باهوش مواجه بود که در زمینه قاچاق مواد مخدر فعالیت میکرد و در جایی از داستان موفق شده بود دختر این مامور پلیس را به قتل برساند. فضای این سریال شباهت زیادی به سریالهای خارجی داشت. در قسمت دوم آن نیز ـ بازی با مرگ ـ حضور جونیت آرکین بازیگر ترکیهیی، باعث اقبال مخاطبان نسبت به این سریال شد. این دو سریال در پرداخت شخصیت پلیس، بهگونهیی عمل کردند که برای اغلب مخاطبان آن، پذیرش مامور پلیس به عنوان یک مامور ایرانی مشکل نبود.
● حسن هدایت (کارآگاه علوی ۱ و ۲ ـ محاکمه)
حسن هدایت از جمله کارگردانهایی است که در ساختههای خود علاقه فراوانی به تاریخ معاصر ایران نشان داده است. او در سه سریال تلویزیونی خود به سراغ مقطع تاریخی حکومت «پهلوی اول» رفت و قصههایی پلیسی را به تصویر کشید. در فیلمهای مختلف نیز نشان داده که به مقطع تاریخ معاصر ایران علاقهمند است. سریال کارآگاه علوی که سال ۱۳۷۵ از تلویزیون پخش شد، مانند اغلب سریالهای پلیسی موفق شد تا بازیگر نقش اول خود را در مقام یک کارآگاه و پلیس دوست داشتنی، به مخاطب معرفی کند. بعدها یک بازی رایانهیی هم بر اساس این سریال ساخته شد. نقش کارآگاه علوی در این سریال توسط «احمد نجفی» ایفا میشد.
احمد نجفی در هر دو سریال نمونهیی تیپیکال از کارآگاههای اروپایی بود که به خوبی ایرانیزه شده بود. کارآگاهی با کلاه شاپو، بارانی بلند و نگاهی تیزبین که با بررسی صحنه جرم، گفتوگو با افراد مشکوک و در نهایت کنار هم چیدن استدلالهای مختلف، مجرم را دستگیر میکرد. طبق قاعده فیلمها و سریالهای پلیسی، در کنار چنین کارآگاهی دستیارانی هم حضور داشتند که او را در کشف جرم یاری میکردند. این دستیاران همیشه جنبههایی طنزآمیز نیز داشتند تا فضای کار بیش از حد تلخ نشود. مرحوم «فرهادخان محمدی» در سری اول این سریال نقش دستیار کارآگاه علوی را به عهده داشت و در سری دوم که سال ۱۳۸۷ نمایش داده شد، یوسف مرادیان در نقش دستیار کارآگاه حضور داشت. قسمت دوم سریال نیز در ادامه قسمت اول بود و قصه از جایی آغاز میشد که کارآگاه از تبعید بازمیگردد و دوباره پیگیری پروندههای خود در آگاهی را به عهده میگیرد، با این تفاوت که برخلاف سری اول، دیگر رضاخان بر سر قدرت نیست و میتوان پروندههای گوناگون را با سهولت و بدون ترس از رضاخان و سیستم قضایی آن دنبال کرد. آنچه برای اغلب مخاطبان از قسمت اول سریال در ذهن مانده، خانواده کارآگاه علوی است که همواره صدایشان شنیده میشد اما هیچگاه تصویری از آنها به نمایش درنیامد و البته در قسمت دوم چهره آنها نیز نمایش داده شد. قسمت دوم این سریال، نتوانست موفقیت قسمت اول را تکرار کند. هدایت در سریال محاکمه نیز بار دیگر به سراغ این مقطع تاریخی رفت و اینبار شخصیتی را محور سریال خود قرار داد که پس از سقوط حکومت رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰، از تبعید به تهران بازمیگردد و با حضور در محل کار قبلی خود ـ دستگاه قضایی ـ به پیگیری پروندههای قدیمی میپردازد.
● مسعود آبپرور (هوش سیاه ۱ و ۲)
سریال هوش سیاه ۲ که این روزها از شبکه سه سیما در حال پخش است، نمونهیی مثالزدنی و قابل قبول از یک اثر پلیسی موفق است. بعد از گذشت سالها از ساخت سریالهای پلیسی مختلف، اینبار هم خلافکارها پیشرفت کردهاند و هم پلیسها. دیگر مساله سریالی اینچینی، جابهجایی چند تن مواد مخدر یا یک قتل تصادفی نیست بلکه جامعه با مشکلات و مسائل پیچیدهیی مواجه است که حاصل ورود خلافکارهای باهوش و پیچیده به عرصه جرم است. خلافکارهایی که حتی در داخل زندان نیز به اعمال مجرمانه خود ادامه میدهند و با سرهم کردن یک رایانه، حکم انتقال خود از زندان به بیرون را جعل میکنند و پس از خروج از زندان نیز انواع و اقسام جرایم را مرتکب میشوند و بورس را با خطر مواجه میکنند. قتلهای معمولی هم برای آنها حکم دستگرمی را دارد. پلیسها نیز دیگر به علم روز مجهز شدهاند و برخلاف سریالهای قبلی، تصویر مجرمان را روی تبلت و انواع دیگر سیستمهای پیچیده نمایش میدهند. یکی از مهمترین امتیازهای سریال هوش سیاه ۲ پخش هر شبی آن است. مسالهیی که سبب شد تا مخاطبان به صورت مداوم پیگیر اثر شوند و آن را تماشا کنند.
ساخت سریال هوش سیاه ۲ با مخالفتهایی از سوی مسوولان نیروی انتظامی مواجه شد و در شرایطی که این سریال با استقبال رسانهها مواجه شده، نظر و مطلب تاییدآمیزی از سوی مسوولان این نیرو درباره سریال منتشر نشده است. مسعود آب پرور در سال ۱۳۸۴ فیلمی با نام «قتل آنلاین» را ساخت که در آن یک قاتل سریالی، قربانیان خود را از طریق اینترنت به دام میانداخت.
در آن فیلم برای نخستین بار مخاطبان با صحنههایی مواجه شدند که قهرمانهای قصه در داخل اتومبیل خود به اینترنت متصل میشدند و با هم به صورت تصویری چت میکردند. آب پرور در آن فیلم دنیا و فضایی خاص برای اثر خود خلق کرد و همان فضا را به کلیت فیلم تعمیم داد. در سریال هوش سیاه ۲ مخاطب با زندان و مرکز پلیسی مواجه است که خاص این فیلم است و در عالم واقعیت نمیتوان سراغی از آن را گرفت. این سریال از معدود فیلمنامههایی است که نمیتوان به سادگی روند داستان را حدس زد. در قسمت یازدهم سریال، با فرار جمشید از زندان، قصه وارد مرحله جدیدی میشود. در ادامه داستان، فردی که پیش از این در قالب یک زندانی به مخاطب معرفی شده، به عنوان مامور وزارت اطلاعات به قصه وارد میشود و سپس شهاب (با بازی ملکی) نقش خود را به موازات کامران در قصه آغاز میکند. در تمامی این بخشها نیز پلیس سایه به سایه در تعقیب کامران است و هر بار کامران با زیرکی از دست پلیس میگریزد. حالا پلیس به یک قدمی کامران رسیده است و احتمالا در قسمتهای آینده، شخصیتهای پلیس به جان تبهکاران خواهند افتاد.
● آینده سریالهای پلیسی
سریالهای پلیسی یکی از امتحان پس دادهترین آثار تلویزیونی هستند. البته در برخی نمونههای چنین آثاری که با حمایت نیروی انتظامی ساخته میشوند، تصویری اغراقآمیز از پلیس ارائه میشود. دو سال قبل سریالی با نام «سقوط آزاد» از تلویزیون پخش شد که قصه آن حول و حوش اقدامات مجرمانه یک زن و تعقیب وی توسط یک تیم پلیسی بود که در آن حامد بهداد و پوریا پورسرخ با یکدیگر این تیم را تشکیل میدادند. سریال سرشار از رفتارها و حرکات اغراقآمیز شخصیتهای پلیس بود. قرار دادن یک زن در مقام ضد قهرمان نیز کلیشهییترین نوع شخصیتپردازی منفی بود. نحوه حرف زدن و سخن گفتن حامد بهداد نیز تصنع خاصی داشت و به مذاق بسیاری از مخاطبان خوش نیامد.
سریال بیش از آنکه یادآور پلیس ایرانی باشد، شکلی از پلیس غربی را در ذهن تداعی میکرد که بدون کمترین ذوقی، لباس پلیس ایرانی بر قامتش دوخته شده بود. سریال «دزد و پلیس» که سال گذشته از تلویزیون پخش شد، دیدی تازه و توام با طنز را از یک شخصیت پلیس ارائه کرد. در این مطلب باید از سریال «سرنخ» ساخته کیومرث پوراحمد نیز یاد کرد که نمونهیی از خلق موفق یک پلیس ایرانی بود. پلیسی که طبق کلیشه رایج سریالهای پلیسی، با یک دستیار همراه میشد و مشکلات خاص خانوادگی خودش را نیز داشت. حضور «جهانبخش سلطانی» در نقش این پلیس و بهرهگیری از لهجه اصفهانی، به این سریال حال و هوایی خاص داده بود. سریالهای پلیسی از معدود آثاری هستند که قسمت دوم آنها نیز در تلویزیون ساخته شده و همین مساله دلیلی مهم بر توفیق اینگونه سریالسازی است. این روزها خبر از ساخت سریالی با نام «سوداگر» به کارگردانی محمدمهدی عسگرپور شنیده میشود که از سوی موسسه ناجی هنر تولید میشود و در هفته نیروی انتظامی از تلویزیون پخش خواهد شد. این مجموعه روایتگر داستان دختر روانشناسی است که پس از فارغالتحصیلی از دانشکده پلیس، به عنوان مشاور، مامور به خدمت در کلانتری میشود.
حضور این پلیس زن همراه با حوادث و اتفاقات متعددی است که او با آنها دست به گریبان میشود و... بررسی این خلاصه داستان نشان میدهد که در طول سالهای گذشته، تغییر محسوسی در نگاه پلیس نسبت به رسانه تلویزیون به وجود آمده و به جای آنکه مسوولان نیروی انتظامی، از قالب تلویزیون برای نمایش بخش اکشن پلیس استفاده کنند، به سراغ جنبهها و زمینههای شکلگیری وقوع جرم رفتهاند تا با آموزش همگانی، از وقوع جرایم در سطح جامعه پیشگیری کرده و زمینه وقوع جرم را به حداقل برسانند. البته دستیابی به یک نقطه مطلوب، نیازمند درک اقتضائات و ویژگیهای این رسانه است. تلویزیون نمیتواند صرفا به عنوان یک ابزار تبلیغاتی در اختیار سریالهای پلیسی قرار گیرد و قطعا باید الزامات دراماتیک نیز در نظر گرفته شود. یکی از علتهای موفقیت سریال هوش سیاه ۲، امکان بازآفرینی دراماتیک وقایع و رویدادها و آزادی عمل سازندگان در پرداخت شخصیتها بود. برای نخستین بار در یک سریال تلویزیونی نشان داده شده که یک خلافکار باهوشتر از پلیس است و البته شکی نیست که در پایان داستان، این خلافکار توسط پلیس به سزای عملش خواهد رسید. مخاطب هم تصویر یک پلیس مقتدر را در ذهن خود ثبت خواهد کرد. اگر این اصل دراماتیک در سایر آثار رعایت شود و همیشه مسوولان به دنبال دریافت چنین نتیجهیی در همان ابتدای سریال نباشند، میتوان به آینده خلق آثار جذابی از این دست امیدوار بود.
مرتضی فتحی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست