چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
ادبیات درگیر
۱) استاندال جهانی را مسحور دروغ های خود کرد اما با این همه کمتر کسی نیز پیدا می شود که چون او حقیقت را بهتر و دقیق تر بیان کرده باشد. این استدلال به خصوص در مورد سیاست استاندالی مصداق می یابد یعنی اینکه کمتر کسی یافت می شود که همپایه استاندال با تعابیری که پیوسته از سیاست می گریزد، پیوسته به سیاست پرداخته باشد. «او که بی پروا و برخوردار از خوش اقبالی یک غیرحرفه یی نابغه با عقاید سیاسی بازی می کند اما در نهایت نشان می دهد از ته دل آدمی غیرسیاسی است، خود به منزله انتخابی سیاسی است و مهم تر اینکه استاندال برخلاف بسیاری از نویسندگانی که از او پیروی کرده اند به این حقیقت آگاه است.»۱
سرخ و سیاه رمانی است که در وهله اول سیاست در آن دیده نمی شود و به ندرت حضورش را احساس می کنیم اما برخلاف این تصور اولیه سیاست در سراسر این کتاب حضوری اساسی و حتی راهبردی دارد، منتها در غیبت ظاهری سیاست، رفتار سیاسی در ژولین سورل (قهرمان رمان سرخ و سیاه) به صورت جاه طلبی، راهزنی یا حتی تنفر ظهور پیدا می کند. این اولاً به آن معنا است که سیاست حد و مرز معین ندارد، ثانیاً در شرایطی که باب سیاست بسته شده باشد رفتارهای سیاسی با رفتارهای شخصی و اجتماعی آمیخته می شود و دیگر مرزی میان آن دو وجود ندارد. مساله حتی فراتر از آن است یعنی طبق نظر استاندال و مطابق آنچه رمان های استاندال آن را نشان می دهند، سیاست در تمامی رفتارهای غیرسیاسی وجود دارد و استاندال آن را به نمایش می گذارد.
در واقع سیاست باید کارش را حتی در جزیی ترین رفتارهای شخصی و عشقی پیش ببرد یعنی مثلاً فعالیت ژولین سورل له یا علیه معشوقه هایش بخشی از نبرد سیاسی است که در رفتار شخصی تبلور پیدا کرده است. این آن چیزی است که فهم نگرش سیاسی استاندال را مشکل می کند و حتی گاه نویسنده یی به کلی غیرسیاسی تلقی می شود. اما دیدگاه اصلی استاندال در این است که او مرز مشخصی میان امر سیاسی و امر خصوصی قائل نیست. بنابراین مطالعه استاندال برای آن دسته از خوانندگان اتوکشیده با رفتارهای مدیریت شده (تفکیک شده) که می پندارند شأن شان اجل از کثافت سیاست است، شاید خالی از «فایده» نباشد، از این رو به آنان توصیه می شود.
۲) پوزیتیویستی کردن ادبیات مانند پوزیتیویستی کردن هر چیز دیگری است البته مقصود بی اثر کردن آن است. این بی اثر کردن تحت پوشش تلاش برای عملی کردن آن و تعیین حدود و مرزهای آن است که انجام می گیرد تا که «چیزها» از ورود به حوزه های دیگر منع شوند. این تفکیک حوزه به وسیله کارشناسان و نه مردم عادی انجام می گیرد زیرا هر امری باید پیشاپیش کارشناسی شود تا از ظهور هر رخداد نابهنگام بتوان پیشگیری کرد. مطابق این استدلال از نظر پوزیتیویسم سیاسی شدن ادبیات عملی کارشناسی نشده است که باعث تداخل حوزه ها در یکدیگر می شود و این در شأن ادبیات نیست که به امور سیاسی بپردازد زیرا ادبیات جایگاهی والاتر از آن دارد که به امور و حوادث روزمره بپردازد و از نظر پوزیتیویسم در صورت انجام این مساله یعنی تداخل ادبیات با سیاست، این موضوع نهایتاً منجر به نابودی و سقوط ادبیات می شود. از طرف دیگر سیاست نیز در نهایت چیزی جز مدیریت امور نیست که آن را هم به لطف تقسیم کار بورژوایی و تخصصی شدن آن می توان و باید آن را از گزند و آفات نجات داد. «نتیجه این تخصصی شدن کاذب به واقع حذف هر نوع آرمان و وعده از کنش نقد، منتفی ساختن «نقد رهایی بخش» و جایگزینی آن با «آسیب شناسی»های درون خود سیستم است که بوروکرات های ما معمولاً از آن به مدد ترکیب عجیبی نظیر «کار کارشناسی کردن» یاد می کنند.»۲
بنابراین گرچه پوزیتیویسم به «آرمان» یا «مازادی» که مترتب بر چیزی شود به هیچ قائل نیست و آن را تداخل حوزه ها معرفی می کند، اما دقیقاً و کاملاً حسابگرانه به آرمان خود پایبند است و آن آرمان عبارت از سترون کردن هر چیزی است که تا به مدد انتزاع و گسست آن «چیز» از زندگی که منجر به قطع هرگونه رابطه یی با دیگر پدیده های دیگر می شود، بتواند آن را به موضوعی مجرد و منتزع مبدل کند. اما واقعیت آن است که هرگاه چیزی بخواهد از جنس زندگی باشد و حتی به مثابه موجودی زنده خودش باشد و به چیزی فراتر از خود (مازاد) استعلا یابد، چاره یی ندارد که به عنصری به جز خود متصل شود یعنی آنکه درست برخلاف آموزه های پوزیتیویستی پا را از گلیم خود بیرون گذارد. اینچنین است که ادبیات فقط آنگاه می تواند ادبیات به معنای واقعی اش باشد که دیگر در مرزهای خود محدود و مقید نشود و اصلاً مرزی را به رسمیت نشناسد یعنی آنکه ادبیات به سیاست بپردازد و بالعکس سیاست کاملاً ادبی و حتی غیرسیاسی شود یعنی آنکه سیاست خود را در تمامی حوزه های شخصی و اجتماعی و در یک کلام در تمامی رفتارهای غیرسیاسی نشان دهد.
۳) تراژدی در یونان از ترکیب دو عامل موثر به وجود آمده است؛ دیونیزوس و آپولون. از طریق آپولون و دیونیزوس به دو خدای هنر برای یونانی ها پی می بریم که چه تفاوت و تقابلی میان آپولون و دیونیزوس وجود دارد. گونه یی از تمایز میان این دو با حالت های فیزیولوژیک خواب و شوریدگی یا رویا و سرمستی مشابهت دارد. هدف در این نگاه به تراژدی چیره شدن یکی بر دیگری نیست بلکه همین درگیری و زایش بی پایان میان این دو گرایش است که به استمرار هستی می انجامد. از نظر نیچه راز این پیوند میان آپولونی و دیونیزوسی در آن است که «چگونه از دل دو اصل بیگانه با همدیگر چیزی سر برمی آورد که در آن دو گرایش متخاصم، بیگانه و واحد به نظر می آید».
هنر آپولونی در فضای خواب گون تصاویر آپولونی را دریافت می کند. کار او آن است که پس از دریافت این تصاویر آن را با اصل تطبیق دهد به عبارت دیگر کار هنرمند تقلید است با حفظ مرز و فاصله. اساساً در ایلیاد هومر، آپولون خدای فاصله است. نگهبان فاصله میان زمین و آسمان است. در واقع آپولون فاصله و مرز میان پدیده ها را پاس می دارد و ازهم درآمیختگی حوزه ها و خطوط جلوگیری می کند. از طرف دیگر آپولون همنوایی و سازگاری با طبیعت است. این گرایش همواره از سوی گرایش دیونیزوسی تهدید می شود. آپولون مرزها و موقعیت ها را حفظ می کند، در صورتی که دیونیزوس حرکت و گرایشی است که مرزها را از هم می درد و آنها را درهم می ریزد. از این نظر دیونیزوس خود همانا مرزناپذیری است.
اوریپید در تراژدی راهبگان پاکی «دیونیزوس را چنین معرفی می کند؛ دیونیزوس پسر زئوس، خدایی تمام عیار، دژخوترین و همچنین نرم ترین غخدا نسبتف به آدمیان.»۳
شخصیت دیونیزوس تنش و دوپارگی است. دیونیزوس این چندپارگی را آشکار و نمایان می کند در صورتی که آپولون تا آنجا که ممکن باشد بر تنش و دوپارگی دیونیزوس پرده یی می افکند تا آن را با شکل متعین و حد و مرزدار نمایان کند. در واقع آپولون حدود را معین می کند و سپس به نظاره می نشیند. بنابراین آپولون نظاره گر است، به حالت فردی است که از دور منظره یی را نگاه می کند اما خودش را درگیر نمی کند، اما دیونیزوس خود درگیری است، این درگیری طوری است که مرزها فرو می ریزد یعنی دیگر مرز معینی میان من و دیگری وجود ندارد، بنابراین امر دیونیزوسی امری دوسویه است، هم درگیر شدن است و هم گرایش و کشش غریزی و قدرتمندی است که هر نقطه معینی را از هم می پاشاند. از این نظر نیز دیونیزوس در تقابل با هر متافیزیکی قرار می گیرد زیرا متافیزیک همواره به دنبال نقطه یی معین و چشم اندازی ثابت برای ایستادن است به همین دلیل هم به دنبال پایه ثابت و محکمی می گردد. علاوه بر آن متافیزیک همواره مرزی معین میان خود و دیگری می کشد که خود یا به طور کلی هر پدیده یی را از دیگر پدیده ها مجزا سازد.
با این نگاه به نظر می رسد پوزیتیویسم متافیزیکی است آپولونی که درصدد تعیین حد و حدود و مرز برای هر پدیده یی است و با این نگاه دیونیزوسی که رد هرگونه تفکیک و تعیین مرز است، در تقابل با آپولون قرار می گیرد. همچنین می توان «ادبیات درگیر» را در عین حال ادبیات دیونیزوسی نیز در نظر گرفت.
۴) خوشبختی استاندال در این است که در عصر پرشکوه انقلاب ها زندگی می کرد. او خود بر این مساله واقف بود زیرا انقلاب ها مایه مسرتش بودند. او حتی در نامه یی به سال ۱۸۱۹ نوشته بود «امیدوار است بتواند با مسرت شاهد انقلاب در انگلستان باشد» زیرا انگلستان محافظه کار به انقلاب ها در اروپا نپیوسته بود. سال های ۱۸۱۹ و بعد از آن در فرانسه سال هایی بود که اثرات شکست ناپلئون همچنان فضای اجتماعی را تحت تاثیر خود قرار داده بود. از طرف دیگر سلطنت طلبان بعد از شوک عظیم انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه اعتماد به نفس خودشان را از دست داده بودند و جمهوریخواهان نیز ناتوان از استیفای حقوق خود و حتی تثبیت موقعیت خود بودند. مهم تر آنکه شور انقلابی فرونشسته بود و روحیه انقلابی نیز به راحت طلبی و فساد کشیده شد اما کار انقلاب تمام نبود، انقلاب کار خود را کرده بود. این واقعه سیاسی تمام حوزه ها را درنوردیده و به خصوص حوزه های شخصی را نیز تحت تاثیر خود قرار داده بود. این کنش سیاسی کارش را حتی به جزیی ترین رفتارهای شخصی و عشقی کشانده بود. پس دیگر چندان اهمیتی نداشت که انقلاب سلطنت طلبان را مستاصل کرده باشد و جمهوریخواهان نیز ناامید شده باشند.
مهم آن بود که انقلاب به مثابه کنش سیاسی دیونیزوس وار تمام مرزها را درنوردیده بود و کار را از دست کارشناسان ناظر خارج کرده و آن را به کوچه و بازار کشانده بود. اکنون دیگر ادبیات صرفاً ادبیات نیست بلکه چیزی فراتر از آن است. ادبیات در اینجا به عنصری به جز خود متصل شده و پا را از گلیم خود بیرون گذاشته است و دقیقاً در همین جاست که ادبیات به معنی واقعی ادبیات می شود. نیچه در جایی گفته بود «اعتراض، گریز، بدگمانی شادمانه و عشق به طنز و کنایه جملگی آثار سلامت روانند و هر آنچه غیر از اینها، جملگی به مرض و بیماری تعلق دارد». قهرمانان استاندال طوری رفتار می کنند که باید آنها را جدی گرفت. از طرف دیگر به شرطی می شود آنها را جدی گرفت که درک عمیق و کاملی از کمدی داشت. در اینجا نیز مرز میان چیزها به هم می ریزد اما در هر حال قهرمانان استاندال چیزی از جنس سلامت روان مطابق آنچه نیچه می گوید، بودند. آنان شورشگرانی بودند که در عصری فارغ از شورشگری زندگی می کردند؛ همچنان که سیاست بازانی بودند که در عصری به بازی سیاست روی آورده بودند که ظاهراً باب آن مسدود شده بود. اما این ظاهر کار بود زیرا در اینجا نیز مرز چیزها به هم ریخته شده بود.
نادر شهریوری (صدقی)
پی نوشت ها؛
۱- ارغنون شماره های ۱۰- ۹، ص ۱۱۴
۲- تفکر اضطراری، امید مهرگان، ص ۸۸
۳- تراژدی نیچه و تراژدی میترا رکنی، ص ۹۴
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست