جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نویسنده عاطفی است


نویسنده عاطفی است

وقتی از یک نویسنده و یا یک شاعر حرفی به میان می آید برخی افراد سریع به این مسئله اشاره می کنند که نویسندگان و شاعران احساساتی هستند و مسئله عاطفی بودن نویسندگان و شاعران را با احساسی بودن آنان اشتباه می گیرند

وقتی از یک نویسنده و یا یک شاعر حرفی به میان می آید برخی افراد سریع به این مسئله اشاره می کنند که نویسندگان و شاعران احساساتی هستند و مسئله عاطفی بودن نویسندگان و شاعران را با احساسی بودن آنان اشتباه می گیرند. در حالی که آدم های احساساتی کسانی هستند که هیچ گاه به عمق قضایا سفر نمی کنند و به زودی در مقابل تمام هیجانات بیرونی واکنش سریع از خود نشان می دهند و همه چیز را در سطح می بینند نه در عمق.

به راستی آیا نویسنده این گونه است که مسائل و موضوعات را به صورت سطحی و کاملا از سر احساسات نگاه کند و بتواند اثر فاخری بیافریند.

نادر ابراهیمی در کتاب «لوازم نویسندگی» می گوید: «مردم عادی در مقابل بسیاری از مسائل و حوادث کاملا بدون احساس باقی می مانند؛ من جمله در مقابل تغییرات بسیار ظریفی که در تن طبیعت پیدا می شود. حال آنکه شاخک های احساسی (عاطفی) نویسنده دائماً در کار است. به همه سو می گردد. به گذشته می رود؛ به حال می آید و به آینده سفر می کند و به همین دلیل هم در مقابل تغییرات- چه طبیعی باشد چه اجتماعی و چه سیاسی- فوق العاده هوشیار است. نویسنده به دلیل همین حساسیت هاست که طبیعت را فقط تصویر نمی کند بلکه تفسیر و تحلیل و تبدیل می کند و از آن به عنوان ابزاری در جهت بیدار کردن روح انسان ها و حساس و دردآشنا قلب مخاطبان خود بهره می گیرد.»

احساس و عاطفه انسانی؛ به ذهن نویسنده نیروی کار و قدرت آفرینش می بخشد و نویسنده موظف است برای پرورش احساس و عاطفه خود قیام کند.

در هنگام پرورش احساس می آموزیم که نسبت به تعداد بیشتری از عوامل و پدیده هایی که از مقابلش می گذرند عکس العمل نشان بدهد.

با تربیت تدریجی احساس عمق احساس انسان بیشتر نمی شود، بلکه حس احساس پذیری انسان بیشتر می شود. به تعبیر دیگری احساسی که دارای عمق و طبیعتاً دوام شود؛ عاطفه است.

نویسنده باید فن دیدن و شنیدن- بوییدن- لمس و حس کردن را ساحرانه بیاموزد.

نادر ابراهیمی در این باره می گوید: «دوستدار نو و زنده نوشتن باید خاص دیدن- خاص شنیدن و به طور کلی خاص به کار گرفتن حواس را بیاموزد.

او باید مطمئن شود که هیچ شیء و حادثه ای را همچون همگان حس و منتقل نمی کند و حس او و برداشت او عمیق تر است، غنی تر است؛ رنگین تر است.»

در نتیجه احساساتی بودن یعنی با تصویرها و پدیده ها- در سطح مماس شدن و در مقابل آنها عکس العمل های آنی و هیجانی و گذرا داشتن در حالی که نگاه عاطفی ماندگار و مقاوم است.

اینگونه عکس العمل های سطحی کم دوام بی خاصیت هیچ ارتباطی با کار نویسندگی ندارد.

نویسنده کسی است که نسبت به دردها و مصائب و مشکلات تمامی مردم سرزمینش حساس است و این احساس را به عاطفه ای ظریف، ژرف و بلورین تبدیل می کند و در آخر این عاطفه ظریف و ژرف و بلورین شده را به مدد نوشته های زیبا و تعالی دهنده خود قابل انتقال، اثرگذار و ماندگار می کند.

برای همین ابراهیمی در کتاب لوازم نویسندگی به این مسئله اشاره می کند که:

«نویسنده نه از خود می دزدد و نه از دیگران.به این دلیل نیاز به سرقت تصاویر ندارد که عاطفه غنی شده او، همیشه انبانی از تصویرهای نو و دست اول را با خود دارد.

نویسنده، نه تنها از نظر تصویرسازی بلکه از جهت ساخت شخصیت های داستانی، فضاهای زنده و موثر، ساختار های متناسب با موضوع و نیز سازه ها و ابزارهای ایجاد حوادث، گرفتار تکرار و محدودیت و تشابه نشود.»

پس این دور از انصاف است که عاطفی بودن نویسنده با احساساتی بودن او اشتباه شود.

بنابراین افرادی که در مقابل قضایا و یا حوادث زود هیجانی می شوند و از خود واکنش نشان می دهند و در کارهایشان عمق را درنظر نمی گیرند و نمی توانند حتی اگر دست به کار نویسندگی بزنند؛ نویسنده خوبی شوند. چون به وسیله همین واکنش های سریع از آن دریافت عمیق دور می مانند و مطالب را درحد سطحی بودن مورد بررسی قرار می دهند.پس چنین نوشته هایی هم در سطح باقی می مانند و عمق هیچ چیز را نخواهند کاوید.

لئونارد بیشاپ دراین باره می گوید:

«نویسنده وقتی شخصیت پردازی می کند باید بداند شخصیت با مجموعه ای از درون نگری ها و ادراکات ظریف و تدریجی عمق پیدا می کند و این عمق با گسترش ادراک اولیه وی ایجاد می شود. این ادراک هم از درون «از طریق افکار، عواطف» و عقاید باطنی شخصیت گسترش می یابد و هم از بیرون از طریق تأثیر حوادث بیرونی، هرچه شخصیت عمیق تر شود بزرگ تر می شود.

و خواننده هنگامی متوجه عمیق تر و بزرگ تر شدن شخصیت می شود که شخصیت تغییر کند.»

بیشاپ ادامه می دهد و می گوید: «نویسنده به کمک همین زندگی اغراق آمیز به ژرفنا و ظرایف محتوای داستانش دست می یابد که ظرایف را نمی توان به راحتی درک کرد و ژرفنا نیز دراثر نهفته است و اغلب خود نویسنده باید آنها را به نحوی آشکار کند.

ارزش احساساتی نویسی را می توان با تجسم بازی بازیگران تئاتر بهتر درک کرد. بازیگران در صورتی که بخواهند اعمال و رفتار خود را برای تماشاگرانی که در انتهای سالن نمایش نشسته اند به نمایش بگذارند باید در حرکات و حالتهای صورتشان اغراق کنند. اما هنگامی که همین بازیگران بخواهند در فیلمی بازی کنند دیگر نمی توانند به صورت اغراق آمیز بازی کنند.

زیرا دوربین و دستگاه صدابرداری کوچکترین حالت و صدا را ثبت و ضبط می کنند و بازیگران در صورت اغراق، گویی ادا درمی آورند. اما موقعی که آنها بازی صحنه ای خود را با بازیگری در فیلم تطبیق دادند، از هنرپیشه هایی که تجربه بازیگری در تئاتر ندارند بهتر بازی خواهند کرد.

احساساتی نویسی شبیه اغراق درتئاتر است اما نویسنده بعدا و هنگام بازنویسی اجتناب ناپذیر اثر خویش را در میان مطالب فراوان و اغراق آمیز مصالح موردنیاز را برای ارائه تصویر باورکردنی از زندگی خواهد یافت.