یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

عندلیبان در قفس


عندلیبان در قفس

همگان می دانند هیچگاه زاغ و زغن را کسی در قفس و زنجیر نمی کند هرگز دیده نشده حتی کودک نوپایی هم کلاغی را به قفس بکشاند ولی همواره بلبل و طوطی و قناری را به قفس می کنند و هماره زاغان و کلاغ ها آزاد هستند و حتی ارزش شکار شدن با سنگ یک کودک نوپا را هم ندارند

همگان می‌دانند هیچگاه زاغ و زغن را کسی در قفس و زنجیر نمی‌کند. هرگز دیده نشده حتی کودک نوپایی هم‌کلاغی را به قفس بکشاند ولی همواره بلبل و طوطی و قناری را به قفس می‌کنند و هماره زاغان و کلاغ‌ها آزاد هستند و حتی ارزش شکار شدن با سنگ یک کودک نوپا را هم ندارند.

آری شاهدان و وارثان کربلا که همگی پروانگان شمع عرش خدا و عندلیبان جنت‌جان و آزادگی هستند را حرامیان یزیدی به زنجیر و قفس کشیدند تا بر همه این معنا مشخص گردد که شاهدان عاشورای حسینی اگر در زنجیر نباشند آنگاه آواز پیروزی حسین بر یزیدیان یعنی خون بر شمشیر را صلا می‌دهند و یزیدیان بیش از پیش رسوا می‌شوند. این معنا نشان می‌دهد که زنجیر و قفس برای پیکر است و روح پاک شاهدان کربلا همیشه آزاد است.

مکتب کربلا دو استدلال بزرگ دارد یکی شهادت و دیگری اسارت. حسین بن علی با شهادتش ثابت کرد که اگر باطل منطق داشت دست به کشتار نمی‌زد و حسین اگر هدفش حق نبود جان به مذبح نمی‌برد.

در استدلال دوم مکتب کربلا حسین با اسارت خاندانش اثبات کرد باطل برای توحشش پایان نمی‌شناسد.

به اسارت و زندان بردن خاندان حسین نشان داد کوچکترین مکان و بی‌نشان‌ترین بیابان هم برای فراگیر شدن حق کافی است اما باطل اگر وسعت خلقت را هم مجال بیابد باز مقهور و شکست خورده است و آرامش ندارد.

توحشی که از عصر عاشورا در حرامیان یزید ملعون همه دیدند خبر از همین معنا می‌دهد.

شخصی که دارای عقیده واقفیه بود یعنی ولایت امام کاظم‌(ع) را پایان امامت می‌دانست به محضر تابناک امام رضا‌(ع) اشکال کرد: اگر شما حامل نور امامت هستید باید در مراسم تجهیز بدن مطهر پدر معصوم خود حاضر می‌شدید و این در حالی است که همه شیعیان می‌دانند شما در مدینه بودید و امام هفتم (ع) در بغداد شهید شد و شما بغداد نبودید؟ حضرت ثامن الحجج‌(ع) فرمودند: اگر در امامت من تردید دارید یقیناً در امامت حضرت سیدالساجدین که شک ندارید؟ مرد واقفی پاسخ داد: خیر! امام رضا فرمودند: آیا حضرت ابا عبدالله‌الحسین معصوم بود یا خیر؟ واقفی جواب داد آری! امام هشتم فرمودند: آنگاه که امام چهارم حضرت زین‌العابدین در کوفه زندان بود و بدن مطهرش در غل و زنجیر بود چگونه روز سوم در کربلا بود و پدرش امام سوم را تکفین و تدفین نمود؟ بعد فرمودند: آن خدایی که زین‌العابدین زندانی را از زندان کوفه به کربلا آورد همان خدا هم مرا به بغداد برد. (بحار، ج۴۸، ص۲۷۰).

از این روایت استفاده می‌شود که شاهدان و وارثان کربلا را در کوفه زندانی کردند ولی این قفس برای روح و جان آنان مانع نبود و لذا آنجا که لازم بود حقیقت ولایت و امامت ظاهر می‌شد حال گاه با نوایی که به صورت اعجاز از سر بریده حضرت اباعبدالله‌الحسین شنیده می‌شد و زمانی بر زبان معصوم زمان امام سجاد(ع) و گاهی هم از زبان وارث امیرالمؤمنین، حضرت زینب (س) جاری می‌گشت و حتی از گفتار و حالات دیگر مخدرات مانند حضرت ام‌کلثوم و سکینه این هدایت و حقیقت آشکار می‌گردید.

در تمامی متون تاریخ معطوف به جریان کربلا ثبت است که در چندین نوبت سر مطهر اباعبدالله با کوفیان سخن گفت و اعجاز کرد.

صدای قرائت قرآن سر بریده را همگان شنیدند و به همین جهت این معنا اعجاز بود زیرا معجزه برای اتمام حجت است لذا تمام کوفیان شنیدند که سر بریده از بالای درخت آیه ۲۲۷ سوره شعرا را تلاوت کرد‌ (و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون).

با دقت در آیه فوق مشخص می‌شود که یکی از رازهای تلاوت این آیه این است که همان طور که شهادت من و اصحابم برای ما پیروزی بود اسارت خاندانم که وارثان و شاهدان کربلا هستند هم پیروزی دیگری است و هیچ چیزی از جلال و اجلال و شکوه آن نمی‌کاهد.

در آرامش کاروان حسینی همین بس که زینب کبری بر سر ابن زیاد فریاد زد و گفت: مادرت به عزایت بنشیند و در ادامه این آیه قرآن را تلاوت کرد: هولاء قوم کتب الله علیهم القتل و برزوا الی مضاجعهم» (آنان مردانی بودند که شهادت برای آنان نوشته شده بود و به آرامگاه خود رفتند؛ زود باشید که خداوند میان تو. آنها داوری کند) و فرمود: ما رأیت الا جمیلاً.

در حالات حضرت سکینه(س) دختر بزرگوار سیزده ساله امام حسین(ع) آمده است: «کان الغالب علیها الاستغراق». این دختر چنان با صلابت بود که گویی هیچ زخمی به دل و جرحی به پیکر ندارد و دائماً به ذکر خدا مشغول بود و هر کس او را می‌دید به یاد خدا می‌افتاد. اگرچه انسان سالم عاطفه دارد و نسبت به مصیبت حزن و اندوه دارد و این حقیقت در تمام اهل کاروان مشهود بود لذا هم امام سجاد(ع) اشک و آه دارد هم زینب کبری (س) و هم دیگر اعضای کاروان اما اشک بر مصیبت است نه اشک از ترس اسارت. شاهدان کربلا آنگاه که حرامیان یزد می‌رسیدند فریاد می‌زند و حتی خود یزید را هم با پست‌ترین کلمات و جملات رسوا نمودند.

امام سجاد(ع) بر سر عبیدالله ملعون فریاد می‌زند: «ابالتقل تهددنا ان کرامتنا الشهاده» مرا از مرگ می‌ترسانی، بزرگی ما در شهادت معنا می‌گردد. در کوچه‌های کوفه وقتی زنان کوفی با ناله و شیون بر مصیبت اهل‌البیت گریه می‌کنند؛ حضرت زینب(س) و ام‌کلثوم (س) بر سر آنان فریاد می‌کشد و می‌فرمایند عجیب مردمی هستید مردان‌تان ما را می‌کشند و زنان‌تان بر ما اشک می‌ریزند! و امام سجاد(ع) می‌فرماید اینها بر ما اشک می‌ریزند پس چه کسی ما را کشته است!

با اینکه شاهدان کربلا گرسنه و خسته هستند و از کربلا تا کوفه به جای آب و غذا تازیانه و کعب نی خورده‌اند هرگز اظهار خستگی و شکست نمی‌کنند و تازه وقتی زنی نان و خرمای صدقه می‌آورد حضرت زینب (س) و ام‌کلثوم (س) فریاد می‌زنند ما فرزندان پیامبریم و صدقه بر ما حرام است.

این حقایق خبر از چه می‌دهد؟ جز اینکه بیانگر این معناست که عندلیبان کربلا در قفس یزیدیان آزادترین مرغان عرش الهی بودند که زنجیر اسارت در دستان آنان نای فریاد و شمشیر قیام بر ستم بود.

زینب کبری خطاب به یزید فریاد می‌زند یابن الطلقاء... اظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و افاق السماء فاصبحنا نساق کما تساق الاساری ان بنا علی‌الله هوانا و بک علینا کرامه و ان ذلک لعظم خطرک عنده فشمخت بانفک و نظرت فی عطفک جذلان مسرورا حیث رایت الدنیا لک مستوثقه و الامور متسقه و حین صفا لک ملکنا و سلطانا فمهلا مهلا... «یزید گمان کردی دستان ما را بستی و زندانی کردی و از شهری به شهری کشاندی ما را خوار کردی برعکس تو ذلیل و خوار و ضعیف هستی!