پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

تأمل


تأمل

روزی پسر ۱۰ ساله ای وارد هتلی شد در لابی هتل پشت میزی نشست. خدمتکار برای سفارش گرفتن سراغش رفت.
پسر پرسید: بستنی با شکلات چند است؟
خدمتکار گفت: ۵۰ سنت.
پسرک دست در جیبش کرد، تمام …

روزی پسر ۱۰ ساله ای وارد هتلی شد در لابی هتل پشت میزی نشست. خدمتکار برای سفارش گرفتن سراغش رفت.

پسر پرسید: بستنی با شکلات چند است؟

خدمتکار گفت: ۵۰ سنت.

پسرک دست در جیبش کرد، تمام پول های خرد خود را شمرد، بعد پرسید بستنی ساده چند است؟

خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پر شده بود و عده ای هم منتظر خالی شدن میزها ایستاده بودند، با بی حوصلگی گفت: ۳۵ سنت.

پسر سکه هایش را دوباره شمرد و گفت: برای من یک بستنی ساده بیاورید. خدمتکار یک بستنی آورد و صورت حساب را روی میز گذاشت و رفت. پسر بستنی را تمام کرد. صورت حساب را برداشت و پولش را به صندوق دار پرداخت کرد و رفت. هنگامی که خدمتکار برای تمیز کردن میز رفت، گریه اش گرفت. پسر بچه روی میز در کنار بشقاب خالی ۱۵ سنت برای او انعام گذاشته بود.