جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

انسان مدرن در جستجوی معنای زندگی


انسان مدرن در جستجوی معنای زندگی

آیا زندگی ما معنادار است آیا برای رسیدن به هدف و غایت خاصی زنده هستیم

آیا زندگی ما معنادار است؟ آیا برای رسیدن به هدف و غایت خاصی زنده هستیم؟ آیا اساسا هدف و معنا برای زندگی ما وجود دارد یا این‌که تنها چیزی که حقیقت دارد همین زندگی روزمره و متعارف است؟ با اتخاذ رهیافت دینی در زندگی این سوال جوابی آشکار دارد: زندگی هدفمند و معنادار است و مبداء واحد کائنات معنای فرجامین زندگی ماست.

این نگرش مانع هرگونه احساس پوچی و خلأ و یاس از شکست‌ها و ناملایمات زندگی است.اما زندگی مدرن و الزامات آن باعث شده که بیماری جدیدی که ناشی از احساس عدم معناداری زندگی است پدیدار شود.

این بیماری، یک بیماری فیزیکی نیست. حتی مشکل می‌توان آن را بیماری روحی دانست چرا که مشکل فرد بیمار یک امر سلبی است (عدم معنا) و نه امر ایجابی. شاید بتوان آن را «درد بی دردی» نامید.

راه حل علمی مواجهه با چنین بیماری‌ای چیست؟ آیا روان‌شناسی قادر به معنابخشی به زندگی است؟ به نظر می‌رسد آنچه روان‌شناسی می‌تواند در این حوزه انجام دهد، ارائه این بصیرت به انسان است که خود در پی حصول معنا برای زندگی خود باشد. آنچه مسلم است تشخیص درد است.

بشر مدرن می‌باید خود به جد و جهد و نه با تقلید و منفعلانه این درد را درمان کند و معنای حیات خود را باز یابد. تعابیر «جهد و اجتهاد» با نگرش دینی ما نیز قرابت بسیاری دارد، اجتهاد در دین، که می‌توان آن را بهترین مصداق معنابخشی دینی به زندگی دانست، از والاترین ارزش‌ها در دین مبین اسلام برخوردار است و بر هر فردی واجب است که معانی و مبانی اصلی دین را خود با اجتهاد خود و نه با تقلید، حاصل کند.

یکی از جدیدترین رویکردهای درمانی مطرح شده در روان‌شناسی نوین نیز ناظر به همین خصیصه عدم تقلید در معنا بخش است. معنادرمانی (logotherapy)‌ توسط روانپزشک اروپایی، ویکتور فرانکل مطرح شده است.

فرانکل نیست‌انگاری را یکی از نشانه‌های دوران مدرن می‌داند که در آن، امور فاقد ارزش واقعی تلقی می‌شوند. فقدان معنا و نادیدن ارزش‌های مثبت زندگی، انسان عصر مدرن را به پوچی و خودکشی سوق می‌دهد. در چنین شرایطی، معنادرمانی بر آن است که افراد معنای از دست داده زندگی را دوباره بازیابند و از خلأ وجودی دچار شده رها شوند.

مکتب فرانکل که به مکتب سوم وینی معروف است، پس از مکتب فروید و مکتب آدلر، نقش مهمی در رویکردهای درمانی ایفا کرده است. هسته اصلی این مکتب را روان‌پویایی، هستی‌گرایی و رفتارگرایی شکل می‌دهد؛ هرچند در این میان نباید صبغه فلسفی این رویکرد نادیده گرفته شود.

● ویکتور فرانکل

ویکتور فرانکل (۱۹۹۷ـ ۱۹۰۵)‌ به عنوان بنیانگذار معنادرمانی در تاریخ روان‌شناسی نوین شناخته می‌شود. شکل‌گیری رویکرد معنادرمانی در اندیشه فرانکل، متاثر از فضایی بود که وی در اردوگاه‌های کار اجباری نازی‌ها تجربه کرده بود. فرانکل در این اردوگاه‌ها، بستگان نزدیک خویش را در جریان یهودی‌کشی نازی‌ها از دست داده و خود نیز تا چندقدمی مرگ پیش رفته بود.

فضای دشوار و غیرقابل تحمل اردوگاه‌ها در کنار شکنجه و تخریب روحیه زندانیان موجب شده بود که بسیاری از زندانیان این اردوگاه‌ها امید به زندگی را از دست دهند و زندگی را بی‌معنی و فاقد هدف تصور کنند. بعدها فرانکل به این نکته پی برد که رهایافتگان از اردوگاه‌های نازی کسانی بودند که در آن شرایط سخت و تحمل‌ناپذیر همچنان امید خود را از دست نداده و زندگی را دارای معنا و هدف می‌پنداشتند.

درواقع پذیرش معنا برای زندگی حتی در بدترین شرایط، تداعی‌کننده این جمله برای فرانکل بود: «کسی که دلیلی برای زندگی کردن دارد، تقریبا هر شرایطی را می‌تواند تحمل کند.» (پروچاسکا، ۱۳۸۷، ص ۱۷۱.) فرانکل که پدر، مادر، برادر و همسر خود را در اردوگاه از دست داده بود، برای گریز از نیست‌انگاری و یافتن معنای زندگی به یاری زندانیان اردوگاه پرداخت.

چنین حرکتی موجب شد که فرانکل و زندانیان دیگر، سلامت روانی خود را دوباره به دست آورند و جستجو برای معنا را به عنوان پادزهری برای اندیشه خودکشی در نظر بگیرند. فرانکل با نگارش کتاب «انسان در جستجوی معنا» شرایط وحشتناک اردوگاه‌های نازی‌ها در جنگ جهانی دوم را به تصویر کشیده است.

● معنادرمانی

ویکتور فرانکل در مقام پدر معنادرمانی، معنادرمانی را وسیله‌ای برای رفع خلأ معنا در زندگی و بازیابی ارزش‌های مثبت در فرد روان‌رنجور می‌داند. بسیاری از افراد در زندگی روزمره با حوادث و رویدادهایی مواجه می‌شوند که موجب می‌شود فرد دچار نیست‌انگاری و خلأ معنا شود؛ وضعیتی که فرانکل از آن به عنوان خلأ وجودی تعبیر می‌کند. در چنین وضعیتی، معنادرمانی به عنوان کلید حل مشکل مطرح می‌شود.

معنادرمانی فرد را ترغیب می‌کند با دیدی متفاوت به زندگی نگاه و تلاش کند ارزش‌های مثبت زندگی را بازیابد. از نگاه فرانکل، ارزش‌ها کاملا جنبه عینی و واقعی دارند و امور توهمی و خیالی نیستند؛ چنان که فرانک برونو در توصیف معنادرمانی فرانکل می‌نویسد: «فرانکل معتقد است ارزش‌ها واقعی‌اند و واقعا وجود دارند. ما در خلأ وجودی فرو می‌رویم، نه به این دلیل که ارزش‌ها دیگر وجود عینی ندارند؛ بلکه به این دلیل که حضور پایدار آنها را دیگر نمی‌توانیم ببینیم. معنادرمانی ارزش‌های خیالی نمی‌آفریند؛ چراکه توانایی چنین کاری را ندارد؛ ولی همان‌طور که گفتیم به شخص رنجور کمک می‌کند تا ارزش‌های ازدست‌رفته‌اش را بازیابد،» (برونو، ۱۳۸۴، ص ۲۵۱.)

در نگاه فرانکل، معنای زندگی امری انتزاعی و ذهنی نیست. درواقع افراد هستند که به زندگی خویشتن معنا می‌بخشند و به همین دلیل به جای طرح این سوال که زندگی چه معنایی دارد؟ باید افراد از خود بپرسند که چه معنایی می‌توانیم به زندگی خود بدهیم؟ بدون شک، معنا بخشیدن به زندگی مستلزم پذیرش مسوولیت از سوی خود فرد است.

● معنادرمانی و تحلیل وجودی

بدون‌شک معنادرمانی ازمشهورترین درمان‌های وجودگرا به‌شمار می‌آید. با وجود این، میان معنادرمانی و تحلیل وجودی، تفاوت‌هایی وجود دارد که از آن جمله می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱) معنادرمانی هرچند به لحاظ نظری و اهداف، همسو با مباحث تحلیل وجودی است؛ ولی الزاما به لحاظ روش‌ها و رویکردهای درمانی، مطابق با فنون تحلیل وجودی نیست.

۲) در معنادرمانی بر اهمیت معنای زندگی بیشتر از هر چیز دیگر تاکید می‌شود؛ در حالی که در تحلیل وجودی شیوه‌ها شباهت زیادی به روانکاوی دارند.

● فنون معنادرمانی

فرانکل برای درمان اختلالات روانی مراجعان خود ۲ فن ویژه را ابداع کرد.

▪ قصد متناقض (paradoxical intention)‌: در این فن از مراجع درخواست می‌شود که تعمدا به انجام رفتاری بپردازد که موجب اضطراب و ترس وی شده است. در این فن، مراجعه‌کننده به رویدادی می‌پردازد که از آن اجتناب می‌کند. برای مثال فردی که از صحبت کردن در جمع به دلیل احساس اضطراب اجتناب می‌کند، ترغیب می‌شود که خود را در موقعیتی قرار دهد که چنین احساسی به وی دست دهد. از طریق ایجاد چنین فضایی، فرد می‌تواند اضطراب خود را از بین ببرد.

▪ تمرکززدایی (de-reflection)‌: در این روش به مراجع آموزش داده می‌شود که رفتار یا نشانه مشکل‌ساز را از میدان توجه خود خارج کند و به آن توجه نکند. در عوض فعالیت‌ها و افکار سازنده را جایگزین فعالیت‌ها و افکار آزاردهنده و روان رنجور کند. تمرکززدایی مستلزم هدایت کردن مسیر آگاهی به سوی جنبه‌های مثبت زندگی است.

● نتیجه‌گیری

معنادرمانی رویکردی است که در بستر موج سوم روان‌شناسی و از بطن دیدگاه وجودگرایی پدید آمده است. چنین رویکردی بیش از آن که به صورت فن‌ درمانی مستقل در نظر گرفته شود، در قالب روشی مکمل سایر رویکردهای درمانی مورد توجه قرار می‌گیرد.

نکته قابل توجه در بررسی این رویکرد، توجه به جنبه‌های فلسفی آن است. فرانکل معتقد است رویکردهای درمانی سنتی فاقد عنصر فلسفی هستند و این خلأ در معنادرمانی رفع شده است. مقصود از جنبه فلسفی معنادرمانی، یافتن دلیلی برای زندگی و ادامه حیات است.

محمدمهدی میرلو