چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

نقش رسانه در تخریب و تهذیب خانواده


نقش رسانه در تخریب و تهذیب خانواده

نقش و تأثیر رسانه در تعلیم و تربیت, که در واقع تخریب یا تهذیب خانواده یکی از تبعات آن محسوب می شود, از دیر باز موضوع بحث بسیاری از محافل علمی و یا حتی گفتگوهای گزارشی, خبری بوده است چنانچه در دو دهه پیش بیشتر شاهد چنین گفتگوهایی در رسانه های داخلی بوده ایم

نقش و تأثیر رسانه در تعلیم و تربیت، که در واقع تخریب یا تهذیب خانواده یکی از تبعات آن محسوب می‌شود، از دیر باز موضوع بحث بسیاری از محافل علمی و یا حتی‏ گفتگوهای گزارشی، خبری بوده است. چنانچه در دو دهه پیش بیشتر شاهد چنین گفتگوهایی در رسانه‌های داخلی بوده‌ایم.‏

البته ناگفته نماند که گفتگوهای ژورنالیستی از بار علمی لازم برخوردار نبود و از آن جا که به قول معروف «شکست یتیم است، اما پیروزی چندین پدر و مادر دارد»، در این گفتگوها هر کجا که بحث از تأثیر مثبت به میان می‌آمد، رسانه به عنوان مؤثرترین عامل قلمداد می‌شد و هر کجا که سخن از آثار تخریبی به میان می‌آمد، رسانه خود را منزه می‌نمود و نقش والدین، خانه و مدرسه را بسیار پر رنگ‌تر و مؤثرتر قلمداد می‌ساخت!‏

بدیهی است که تحلیل صرف علمی، مستلزم ارائه تعاریف صحیح و عمیقی از عناصر تشکیل دهنده موضوع است، مثل این که سؤال شود: اساساً تعریف خانواده یا رسانه چیست؟ و سپس سؤال شود: «کدام رسانه» و «کدام خانواده»؟ و سپس به صورت مفصل به مبحث اخلاق و تعریف ارزش‌ها و نسبی بودن یا نبودن آنها توجه شود و دیدگاه های متفاوت و گاه متضاد در این زمینه‌ها مورد بحث و تحلیل قرار گیرد و بعد از آن که مشخص شد که تعریف «رسانه، خانواده، تخریب و تهذیب چیست»، نقش رسانه‌ در آن بررسی شود که طبعاً چنین کاری از حوصله و امکان این مختصر خارج است. از طرفی دیگر بحث ژورنالیستی که متکی به دیدگاه های چند نفر کارشناس یا مسئول است نیز نمی‌تواند منظور و مقصود این بحث باشد. لذا در این مختصر سعی می‌شود صرف‌نظر از تعاریف فوق و با بیان برخی از شاخص‌های کلّی و واقعیات عینی، موضوع از زاویه نگاه دیگری مورد بحث و بررسی قرار گیرد.‏

● ‏ ‏شاخصه‌ها و مؤلفه‌ها

الف ) انسان

متعلق بحث، انسان است. چه به صورت فرد موضوع قرار گیرد و چه به صورت جمع. و چه در خلوت و تنهایی خود مورد مطالعه قرار گیرد و چه در ارتباط با تجمعات و کانون‌های دیگر و از جمله خانواده، که اولین تجمع زیرساختی در مشارکت انسان با دیگران قلمداد می‌شود. لذا باید «انسان" را «بما هو انسان» شناخت. پس اگر چه «انسان‌شناسی» موضوع این بحث نیست، اما ناچاریم به برخی از شاخصه‌هایی که نه تنها مربوط، بلکه مؤثر در موضوع و متعلق آن است، اشاره شود.‏

ب) تفاوت مبداء‌علوم در انسان

همه موجودات زنده، بر اساس علوم و اطلاعاتی که دارند، حرکت و افعال متفاوت را از خود صادر می‌کنند. لذا دانسته‌ها (علم) نه تنها نقش مبدأیی برای صدور افعال دارند، بلکه گاه «علّت حرکت" هم محسوب می‌شوند. ‏

شاید بتوان بیان داشت که علوم زیربنایی و یا همان بدیهیات در خلقت هر موجود زنده‌ای نهفته شده است، خواه در غریزه او باشد و خواه در فطرت او. اما از عمده تفاوت‌های انسان با سایر موجودات، اضافه شدن علوم اکتسابی، به علوم غریضی یا فطری است.‏

به عنوان مثال در علوم یا دانسته‌های غریضی و فطری نه کسی کندو‌سازی را به زنبور، شکار را به عقاب و درندگی را به شیر و پلنگ یاد داده است و نه کسی میل به خوردن، استراحت، امنیت، تولید مثل و... را به انسان یا حیوان یاد داده است.

اینها همه غریضی است. و هم چنین «عشق به کمال»، «حبّ و بغض یا همان دوستی و دشمنی»، ضروری دانستن وجود علّت برای پیدایش معلول، محرک برای حرکت و دیگر ضروریات عقلی، فطری انسان است و کسی به او یاد نداده است.

اما حیوانات «کمتر» و انسان‌ها «کاملاً بیشتر و مشهود» از علوم اکتسابی برخوردار می‌شوند.

یعنی علومی که آن را از دیگران کسب می‌کنند. به عنوان مثال ممکن است یک اسب یا حتی شیر، انجام حرکات نمایشی (آکروباتیک) را یاد بگیرد و انسان در تمامی زمینه‌ها از علوم اکتسابی برخوردار شود، چنان که از زبان و ادبیات گرفته تا ریاضیات و فلسفه و منطق و... همه در او اکتسابی است. ‏

‏ ‏پ ) ورودی‌ها و خروجی‌ها

وَ اللهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون‏‏

و خدا شما را از بطن مادرانتان بیرون آورد [در حالی که] هیچ نمی‌دانستید. و برایتان چشم و گوش و دل بیافرید. باشد که شکر گذار باشید. (النحل - ۷۸)‏

وقتی بیان می‌شود که آدمی بر اساس علوم و اطلاعاتش حرکت می‌کند و رفتارها و افعال متفاوتی را از خود صادر کرده و بروز می‌دهد، این سؤال مهم مطرح می‌شود که اطلاعات و علوم بیرونی، چگونه وارد جان آدمی می‌شود؟

از کلام حق‌تعالی در آیه مبارکه فوق، چند نتیجه روشن ذیل اخذ می‌شود: ‏

‏ ‏پ ـ ۱) وقتی خداوند شما را از بطن مادرانتان بیرون آورد، به هیچ چیزی علم نداشتید؛

ممکن است در اینجا سؤال شود که پس علوم فطری یا همان بدیهات اولیه (قلب یا عقل) چه می‌شود؟ و پاسخ این است که انسان وقتی به دنیا می‌آید، حتی‏ به علوم خود نیز علم ندارد.. چرا که مقوله «علم» با «علم بر علم" متفاوت است. انسان مطالب بسیاری را می‌داند که خودش هم نمی‌داند که می‌داند. و هم چنین مطالب بسیاری را نمی‌داند و خودش هم نمی‌داند که نمی‌داند و لذا پیگیر دانستن آنها هم نمی‌شود. به این دو مقوله «علم مرکب» و «جهل مرکب» می‌گویند.‏

پیش‌تر بیان شد که مبدأ یا علّت حرکت، علم است. ممکن است کسی سؤال کند که مبدأ حرکت برای کسب علم چیست؟ لابد جهل است. و این ناقض بیان فوق خواهد بود! در این جا جهل علت حرکت شده است. و حال آن که این پاسخ غلط است.

مبدأ حرکت برای کسب علم نیز، علم به جهل است و نه خود جهل. یعنی انسان عالم می‌شود که «نمی‌داند" و از روی عشق به کمال حرکت می‌کند تا این نقص خود را بر طرف کند. وگرنه:‏

‏ ‏آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدُ الدّهر بماند پس انسان وقتی به دنیا می‌آید، نسبت به هیچ چیزی علم ندارد، حتی نسبت به دانسته‌ها و علوم فطری خود و یکی از شاق‌ترین و مهم‌ترین رسالت انبیای الهی نیز آگاه کردن انسان به دانسته‌ها و ندانسته‌های خود است.‏

پ ـ ۲ ) برای شما چشم و گوش و قلب قرار دادیم؛

سپس می‌فرماید: برای شما «چشم و گوش و قلب» قرار دادیم. یعنی بدین وسایل، اطلاعات و علوم متفاوت را دریافت می‌کنید.

«چشم و گوش» که وسایل «دیدن» و «شنیدن» هستند، اطلاعات را می‌گیرند و قلب به تناسب ظرفیت و رنگ خود آنچه بخواهد را فهم می‌کند و این چنین اطلاعات وارد جان آدمی می‌شود.‏

پ ـ ۳) باشد که شکر گذار باشید؛

شکر، یعنی قرار دادن هر چیزی در جای خودش. پس منظور این است که امکانات و وسایل کسب علوم و رشد و کمال برای شما مهیا شده است، باشد که درست استفاده کنید.‏

‏- امکان رسانه در انتقال اطلاعات و علوم‏

وقتی مشخص و مبرهن شد که ورود اطلاعات و علوم از راه «چشم و گوش» صورت می‌پذیرد، دیگر تفکیک مبادی یا منابع صدور مورد بحث قرار نمی‌گیرد، بلکه کمیّت و کیفیت صدور و ارسال نقش‌آفرین است.‏در اینجا دیگر فرقی نمی‌کند که اطلاعات و علوم از پدر و مادر صادر شده است یا از معلم و استاد و یا از رسانه! بلکه کمیّت (مقدار) و کیفیّت (چگونگی) آن نقش آفرین می‌شود و بدیهی است که نقش «رسانه» و به ویژه صدا و سیما که از کودک بی‌سواد تا سالخورده ناتوان را می‌تواند مخاطب قرار دهد، به مراتب بیش از مبادی دیگر چون والدین یا معلمان است.‏

در قسمت قبل خواندیم که اطلاعات و علوم از منابع مختلف صادر می شود و بدون ارتباط با منبع ارسال کننده، مقدار و چگونگی اطلاعات اهمیت پیدا می کند و نقش رسانه به مراتب از اهمیت ویژه ای برخوردار است. در این بخش در ادامه همین موضوع می خوانیم:

محققان آلمانی در اوایل دهه ۱۹۹۰ (که هنوز رسانه‌هایی چون شبکه‌های تلویزیونی کابلی و ماهواره‌‌ای و هم چنین اینترنت نیز رایج نشده بود)، تحقیقات گسترده‌ای در زمینه نسبت رجوع مردم به کتاب و تلویزیون و یا مشترک(در هر صد نفر) انجام داده بودند، آمار ذیل را منتشر کردند:‏

در گروه سنی ۱۷ ـ ۱۴ سال ۴۶ درصد به طور روزانه به کتاب مراجعه می‌کنندو ۸۶ درصد به تلویزیون، در گروه سنی ۲۹ ـ ۱۸ سال ۴۰ درصد روزانه به کتاب مراجعه می‌کنند و ۷۴ درصد به تلویزیون، در گروه سنی ۵۹ ـ ۳۰ سال، ۲۲ درصد روزانه به کتاب مراجعه می‌کنند و ۸۳ درصد به تلویزیون و در گروه سنی ۶۰ سال به بالا ۱۶ درصد به کتاب مراجعه می‌کنند و ۹۳ درصد به طور روزانه به تلویزیون مراجعه می‌کنند.‏

این آمار نشان می‌دهد که نه تنها تلویزیون بیش از هر رسانه دیگری گروه‌های سنّی کودک - نوجوان و جوان را مخاطب قرار می‌دهد، بلکه سنین بالا (که معمولاً معلم و تربیت‌کننده خانواده هستند) به دلیل سالخوردگی، سختی درک مطالب، فرتوتی و تنبلی ذهنی و جسمی کمتر به خواندن مراجعه می‌کنند را بیش از دیگران جذب می‌کند.

مهم‌تر آن که رسانه‌های تصویری و در رأس آنها تلویزیون، تنها رسانه‌هایی هستند که ضمن به کارگیری هر دو مبدأ ورودی (چشم و گوش)، از جامعیت و شعاع پخش گسترده‌تری برخوردارند.‏

‏- نقش رسانه در تخریب یا تهذیب خانواده‏

مشخص شد که رسانه‌ها از یک سو به راحتی تمامی کانال‌های ورودی علوم و اطلاعات انسان، یعنی چشم و گوش را متوجه خود می‌کنند و از سوی دیگر به لحاظ کمّی محدودیتی ندارند،‌ لذا بیشترین اطلاعات و علوم را از محیط بیرون، به جان آدمی تزریق و وارد می‌کنند.‏

گفتار پدر و مادر یا معلم مدرسه، نه تنها به کوتاهی زمان مثل چند دقیقه یا در نهایت یک ساعت محدود است، بلکه به لحاظ موضوع نیز محدود است. مگر والدین یا معلمان مدرسه در یک پروسه گفتاری چند دقیقه‌ای، درباره چند موضوع می‌توانند گفتمان کنند و یا یک کتاب در چند موضوع می‌تواند اطلاع رسانی کند؟ اما یک خبر یا گزارش همراه با عکس در مطبوعات، یک کلیپ یا فیلم و سریال، در همان چند دقیقه یا یک ساعت، مجموعه کلانی از اطلاعات و علوم را منتقل می‌کند.‏

حال اگر رسانه اطلاعاتی که منتقل می‌کند، ایجاد تضاد یا تزاحم با فرهنگ دینی، ملّی و خانوادگی داشته باشد، یا موجب عمیق‌تر و دورتر شدن فاصله نسل‌ها از یک دیگر شود، چه اتفاقی در تخریب خانواده صورت می‌پذیرد؟ یا اگر این اطلاعات و علوم تغذیه‌کننده همه ارکان یک خانواده در جهت هدف معین که از آن تعبیر به «رشد" می‌کنیم باشد، چه اتفاقی در تهذیب خانواده رخ می‌دهد؟ ‏

‏ ‏ت ) آموزش و تبلیغ

اگر چه آموزش خود به نوعی تبلیغ و تبلیغ نیز به نوعی آموزش غیر مستقیم یا غیر رسمی است، اما دو مقوله مستقل از هم هستند که هر کدام رسالت، روش و نتایج خاص خود را دارند.

‏آموزش و تبلیغ ضمن برخورداری از وجوه اشتراکی چون انتقال اطلاعات و علوم، وجوه افتراقی دارند که ذیلاً به اهمّ آنها اشاره می‌شود:‏

باید دقت شود که تعلیم از نظر لغوی به معنی انتقال علم است و حال آن که تبلیغ به معنای رسانندگی (پیام) است.

همین معنا سبب می‌شود که کمیّت و کیفیت مخاطبان هر یک متفاوت باشد. چرا که تعلیم برای اهلش صورت می‌پذیرد و مخاطبان آن دانش‌پژوهان هستند، اما تبلیغ همگان را در بر می‌گیرد. ‏

همین امر ایجاب می‌کند که در آموزش و تعلیم، دانش‌پژوه به سراغ علم و معلم برود، اما در تبلیغ، مبلغ است که به دنبال جامعه پیام‌گیر می‌گردد. ‏

امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه‌السلام در تعریف «نبی» که مسئولیت تبلیغ یا همان پیام‌رسانی را بر عهده دارد، می‌فرماید:‏

طبیبی است که با طبّ خود (به دنبال بیمار) می‌گردد. او (نسخه‌ها) و مرهم‌هایش را محکم آماده نموده.........

همسر او، سیدة زنان عالم و بهترین الگوی ستون خانواده، حضرت فاطمه زهراء علیهاالسلام که وسعت باطنی خانه به ظاهر کوچکش به وسعت دنیای بیرونی بزرگ همسرش امیر‌المؤمنین علی بن ابیطالب علیه‌السلام بود، در کلامی بسیار جامع و ژرف در بیان تفاوت‌های نبی و امام، به نقل از پدرش ‌می‌فرماید:‏

همانا رسول خدا (ص) فرمود: مَثَل امام مَثَل کعبه است که به سویش می‌روند و او به سوی آنان نمی‌رود.‏نبی مانند یک طبیب است. او افراد را معاینه و بیماران را معالجه می‌نماید و قلوب مریض را شفا می‌دهد. وسایل طبی او علم، بیّنات، معجزات، اخلاق حسنه و روش‌های نیکوی اوست و نسخه هر بیماری در کتاب علم او موجود است.‏

کار نبی و رسول، از باب نبوت و رسالت تبلیغ یا همان پیام رسانی است. او وظیفه دارد پیام‌های پروردگار عالم را به جهانیان برساند. چنان چه خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:‏

بر پیامبر جز رسانیدن پیام وظیفه‏ای نیست‏. (المائده - ۹۹)‏

و یا می‌فرماید:‏

خدا و پیامبرش را اطاعت کنید و پروا کنید. اگر رویگردان شوید بدانید که همانا وظیفه پیامبر ما رسانیدن پیام روشن خداوند است‏. (المائده - ۹۲)‏

یعنی او پیام کاملاً مشهود را به صورتی کاملاً روشن به شما می‌رساند، دیگر اطاعت و پیروی با خود شماست.‏

او از جانب پروردگاری که خالق جهان و جهانیان است، به انسانی که وقتی به دنیا آمده نسبت به هیچ چیز علمی نداشته، خبر می‌دهد که مبدأ و هدف جهان کجاست، از کجا آمده و به کجا می‌رود، انسان کیست و چیست، چه ویژگی‌های دارد و برای به قوه رساندن استعدادهای خود یا همان رشد به سوی کمال و در نهایت تقرب به کمال مطلق چه باید بکند و چه نباید بکند. در واقع او جهان‌بینی و ایدئولوژی را تبلیغ می‌کند و پیام پروردگار را به آدمیان می‌رساند.‏

چنان چه وقتی نبی اکرم صلوات الله علیه و آله به آخر عمر و رحلت از این جهان نزدیک می‌شود، خداوند به او دستور می‌دهد که پیام مرا نسبت به جانشینی خود به مردم «ابلاغ" کن. او می‌ترسد مردم مخالفت کنند و با نپذیرفتن از دین خارج شوند و با تکذیب خود چنان انقلابی در اسلام به وجود آورند که دیگر این پیام‌ها به نسل‌های بعدی هم نرسد! اما دستور می‌رسد که خیر، چنین نمی‌شود، تو ابلاغ کن و خداوند تو را حفظ می‌کند و اگر این تبلیغ «پیام رسانی» را انجام ندهی، کلّ رسالتی که بر عهده داشتی را انجام نداده‌ای! یعنی موضوع پیام آن قدر اهمیت و نقش کلیدی دارد، که اگر مردم این پیام را نگیرند، گویا هیچ پیام دیگری را هم نگرفته‌اند: ‏

ای پیامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان. اگر چنین نکنی امر رسالت او را ادا نکرده‏ای. خدا تو را از مردم حفظ می‌کند، که خدا مردم کافر را هدایت نمی‌کند. (المائده - ۶۷)‏

اما کار امام، آموزش است و برای آموزش آن چه ابلاغ شده، پیام‌گیرنده داوطلب، باید به استاد مراجعه کند. در مَثَل درست مانند تبلیغات و پیام‌رسانی‌های اقتصادی رایج است. به عنوان مثال: به بازار آمدن کالا یا خدماتی با تبلیغ (پیام‌رسانی) به اطلاع عموم می‌رسد و سپس اعلام می‌شود که جهت کسب اطلاعات بیشتر به فلان نشانی مراجعه نموده و یا با فلان شماره تماس بگیرید. ‏البته گاهی رسول در زمان خودش امام هم هست. یعنی هم وظیفه پیام‌رسانی را بر عهده دراد و هم وظیفه آموزش را به دوش می‌کشد. در پیام‌رسانی او به دنبال مخاطبان خود می‌گردد، اما در آموزش مخاطبان داوطلب به کسب معلومات بیشتر در خصوص پیام ابلاغ شده، باید به سراغ او برود. چنان چه می‌فرماید:‏

اوست خدایی که به میان مردمی بی‌کتاب پیامبری از خودشان مبعوث داشت تا آیاتش را بر آنها بخواند و آنها را پاکیزه سازد و به آنها کتاب و حکمت بیاموزد. اگر چه پیش از آن در گمراهی آشکار بودند. (الجمعه - ۲)‏

از دیگر وجوه تفرق «آموزش و تبلیغ»، نظام سازمانی آنهاست. آموزش در بین مخاطبان خود دسته‌بندی‌های ویژه‌ای دارد و برای هر دسته نظام آموزشی معینی تعریف می‌کند، اما تبلیغ نوعی نظام آموزشی است که می‌تواند همه دسته‌‌های متفاوت را یک‌جا مخاطب قرار داده و همه قالب‌های رسمی آموزش را بشکند و در آموزش و تبلیغ موضوع فرافکنی کند.‏

تفاوت دیگر، نقش محیط آموزشی و آموزگار است که می‌تواند مؤثر یا بالعکس مخرب باشد. به عنوان مثال مدرسه‌ای با بنای قدیمی و تخریب شده، با اتاق‌های بی‌نور یا پُرتابش و اثاثیه رنگ و رو رفته از یک سو و آموزگاری که یا واقعاً به لحاظ ظاهر و اخلاق ناخوشایند است و یا در هر حال مطلوب و جاذب مخاطب قرار نگرفته است، از سوی دیگر،. اینها همه مانع از انتقال آموزه از آموزگار به دانش‌پژوه است. اما در تبلیغ این عناصر نه این که بهبود یافته و یا به اصطلاح مدرن شده است، بلکه اساساً از جلوی چشم دور شده است. تبلیغ را در هر مکانی می‌توان انجام داد و از هر وسیله‌ای برای تبلیغ می‌توان استفاده کرد و می‌توان پیام رسان را از نظرها مخفی داشت و یا به شکل مطلوب مخاطبان جلوه داد.‏

ث ) امکان رسانه در آموزش و تبلیغ‏

شاید در ایام گذشته، حتی برخی از وجوه افتراق آموزش و تبلیغ نیز به هم نزدیک یا حتی از میان برداشته می‌شد، مثلاً چنان چه آموزگار مجبور بود در محیطی به نام کلاس درس، آموزه‌ معینی را به مخاطب انتقال دهد، مبلغ نیز مجبور بود در محیط معینی ایستاده و کالا یا خدمات یا پیام خود را رو در رو به مخاطبان برساند.

اما پیشرفت تکنولوژی این افتراق را مشخص‌تر کرده است، چرا که رسانه - به ویژه رسانه‌های صوتی و تصویری و در صدر آنها صدا و سیما - می‌توانند هم در ابزار و هم در روش‌های آموزش و تبلیغ ساختار شکنی کنند.‏

رسانه می‌تواند آموزش را در غالب تبلیغ انتقال دهد و یا با آموزش موضوع مورد نظر خود را تبلیغ کند و در هر دو صورت نیز آموزگار یا مبلغ را از نظر دور بدارد و مخاطب را در انتخاب محیط دریافت آموزش یا پیام آزاد بگذارد. ‏

مخاطب می‌تواند سر میز کار، پشت فرمان خودرو، در خانه یا در خیابان، در رختخواب یا حتی زیر دوش، در حال استراحت یا حتی جنگ و خلاصه در هر ساعتی که دلش خواست، دریافت اطلاعات و پیام نماید. ‏

ج) نقش رسانه در تخریب یا تهذیب خانواده‏

حال اگر رسانه مطبوعاتی در قالب یک یا چند گزارش مشابه، به شرح حال دختران فراری توجه کرد و هم زمان چند فیلم سینمایی یا سریال تلویزیونی نیز در همین زمینه پخش شد و در همه آنها مقصر اصلی به صورت مستقیم یا غیر مستقیم پدر و مادر معرفی شد و ضمن دلسوزی و تقبیح، مخالفت، مقابله، فرار و چه باید کردهای بعد از فرار آموزش داده شد و در ضمن راحت شدن، آزادی و پولدار شدن دختر فراری تبلیغ شد، منتظر بروز چه حوادثی در خانواده‌ها خواهیم بود؟‏

فرض بگیریم که در گذشته که فرهنگ خواستگاری و ازدواج، سینه به سینه، مکتب به مکتب و در نهایت در مساجد آموزش داده می‌شد و ازدواج صحیح و سالم مورد تبلیغ و تشویق قرار می‌گرفت، فرهنگ خواستگاری و ازدواج، فرهنگ واحد و یک نواختی بین نسل آموزگار (والدین) و نسل آموزنده (فرزندان) بود و به ندرت اختلاف و تخریبی صورت می‌گرفت. اما اکنون رسانه می‌تواند فرهنگ جدیدی را آموزش داده و تبلیغ کند.

به جای شناسایی خانواده و پسر و دختر از یک دیگر، حذف خانواده و دوستی کوتاه یا بلند مدت آنها را آموزش داده و ترویج کند و به جای خواستگاری از والدین، حذف آنها و رجوع به دادگاه و محضر را موضوع آموزش و تبلیغ قرار دهد و به جای گسترش ارتباطات به واسطه خواستگاری و ازدواج، فرار زوجین و تک‌روی را منتج به راحتی و سعادت نشان دهد، چه اتفاقی در حفظ و تداوم خانواده رخ می‌دهد؟ ‏

‏ ‏چ ) نقش ذکر و تکرار در فرهنگ‌سازی و ملکه‌ شدن علوم و رفتارها

آدمی دریافت‌های بسیاری دارد که در دوره‌های مختلف همه آنها را از یاد می‌برد، مگر آن که به واسطه یادآوری و تکرار برایش به صورت ملکه درآمده باشد و فرقی نمی‌کند که آن علم یا رفتار پسندیده باشد یا نکوهیده و هنجار باشد یا ناهنجار. و این معنا در زمینه‌های متفاوتی از طریق علم و هم چنین تجربه به اثبات رسیده است.‏

چه بسیار دانشمندانی که در سالخوردگی اغلب دانش‌های خود را فراموش کردند و یا حتی به بیماری‌هایی چون آلزایمر مبتلا شدند، اما علوم یا رفتارهای ملکه شده خود را به یاد می‌آورند و یا تکرار می‌کنند.

نیلوفر چینی چیان


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.