چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
یک سیاه امروزی
داود فتحعلیبیگی سالهاست در کنار پژوهشهای گسترده در حوزه نمایشهای سنتی ایران، در زمینه تختحوضی نیز به شکل عملی فعالیت میکند. این سالها خود قابل ارزش و تحسین است چراکه کمتر کسی در این حوزه جان نثاری کرده است. در حالیکه حفظ سنتهاست که هویت راستین یک سرزمین را برای همگان نشان میدهد، از این روی "شهر آشوب" نمونهای از یک نمایش سنتی در شرایط و تعاریف امروزی است.
منظورم انجام یک دراماتورژی است که اثر را با تحولات و تغییراتی مواجه کرده که این خود بنا بر ضرورت تئاتر و امکانات موجود اتفاق افتاده است.
اگر نظری به یادداشت داود فتحعلی بیگی در بروشور شهر آشوب بیندازیم، بهتر میتوانیم زمینه انجام دراماتورژی را متوجه شویم. او مینویسد: «آیا نمایش سیاهبازی بر پایه بداههسازی محض بوده یا اینکه تمرین و ممارست هم لازمه کار هست؟ تجربه سی ساله اینجانب در حوزه نمایش سیاهبازی و تخت حوضی چنین گواهی میدهد که اجرای متنی براساس بداهه آن هم با بازیگران مبتدی امکانپذیر نیست، چون بازیگر ناآشنا با اصول و مبانی اجرای نمایش تختحوضی راه را به بنبست میبرد و حال آن که بازیگر ماهر و کارکشته میتواند نمایش را به سرانجام قابل قبولی برساند. هر چند گاه او نیز گرفتار معضل پرگویی و نبود ایجاز کلام و خلاقیتهای ویژه میشود.
به همین دلیل گروه نمایشی تماشا اگرچه تمرین بعضی از آثار را بر مبنای براههپردازی آغاز مینماید، اما گفتوگوهای بداهه را نویسنده ویرایش میکند و حتیالامکان موجز. ناگفته نماند یک ذهن هدایتگر با توجه به مقتضیات زمانه و امکانات موجود، نیز در این امر دخیل است که آن را دراماتورژی مینامیم.»
مبنای کار داود فتحعلیبیگی بر این اساس است که در چهارچوب سنت، این تحول را ایجاد کند. یعنی دراماتورژی او بر این پایه است که همچنان در صحنه سیاهبازی اتفاق بیفتد اما این بار نه بر پایه بداهه لحظهای که بر پایه بداهه تثبیت شده در یک متن موجز و منسجم! علت هم مشخص است امکانات موجود چنین اقتضایی را موجب میشود. شاید مهمترین امکان، نبود بازیگر است.
● آشنایی با فن بازی
به قول فتحعلیبیگی نیاز است که بازیگران مبتدی با فن بازی در نمایش سیاهبازی آشنا شوند. بازیگران در شهر آشوب حضور خلاقهای دارند چراکه بر ظرایف بازی آگاه شدهاند و میدانند چه لحظهای نیاز به شوخی کلامی دارد و در چه جایی رفتار، خود گویاترین شوخی و طنز را به دنبال خواهد داشت و چه لحظهای از تلفیق رفتار و کلام لب خندان بسازند. داود داداشی که تاکنون چندین نمایش را در کارنامهاش دارد، در شهرآشوب به قابلیتهای یک سیاه در خور توجه دامن میزند. او بر حرکت و ریزهکاریهای بازی سوار است و میداند چگونه با کلمات و میمیک چهره، از فیگورهای شادیآور بهره لازم را ببرد. کجا رندی کند و کجا بلاهت به خرج دهد و کجا ساده و پاک و زلال باشد. بازیگران دیگر نیز با بیانی گرم و بدنهای نرم و منعطف و مسلط به شوخی و مطایبه حضور دارند. شاید برخی در لحظاتی تپق بزنند، اما چندان محسوس نیست، یعنی به روند کلی کار لطمه نمیزند. برخی هم بسیار پر انرژی و فعال در صحنه جولان میدهند. مثلن نقش حمیدرضا الهیاری به عنوان منشی محکمه تاثیرگذار است.
او مدام در حال مچگیری از محتسب است و این خود بار معنایی محسوسی را در نمایش ایجاد میکند. اینکه یک تازه کار و شاگرد بخواهد بر رییس و استاد خود ایراد بگیرد، از آن دست انتقادات طنزگونه است که ناخواسته در ارجاع به مسائل پیرامونی قوت بالایی میگیرد. اصلن یکی از نکات بارز و حائز اهمیت در شهر آشوب وجود همین نقش است که به همه جریانات دیگر پر و بال میدهد. ملیحه حاجیلو با لهجه خراسانی و در نقش مادر زن خواجه محراس نمک نمایش است. او ظریف و لطیف میخنداند و خود نمیخندد.
یعنی این که استادانه ظرایف طنز را اعمال میکند. علی فتحعلی در نقش محتسب از لهجه قزوینی به خوبی بهرهمند میشود و در مواجهه با منشی، لحظات پر شوری را ایجاد میکند. او همچنین با خواندن و دایره زدن و بر غنای اثر میافزاید. شاهین علایینژاد هم ندیم اعظم را در حد کفایت ارائه میکند و بیان غلام بابوته یک نشانه بارز در نمایش است. به همین خاطر جریان بازی در حد قابل قبولی در صحنه متجلی میشود و مطمئنن همین گروه در نمایشهای بعدی خلاقهتر و پرانرژیتر خواهند بود؛ چراکه همدیگر را پیدا میکنند و از پس ارائه لحظات شادتر از این نیز بر خواهند آمد.
موفقیت کارگردان نیز در هدایت بازیگران بعد از انتخاب و تحلیل متن نمود مییابد که باید به این دایره خلاقیت، دراماتورژی را نیز افزود. شهناز روستایی این امکان برایش فراهم شده که در طول تمرین متن نمایش را بنویسد و این در به ثمر رساندن یک وضعیت ایدهآل موثر است. این هم شیوهای است که در ارائه آثار بکر میتواند اثرگذار باشد. شاید تئاتر ما بیش از هر چیزی به این گونه تولیدات نیازمند است که متاسفانه چنین امکانی کمتر فراهم است.
● دو دلداده
داستان نمایش درباره دو دلداده است که میخواهند به هم برسند. قدمشاد (منیژه داوری) و سلیم (داود داداشی) میخواهند به هم برسند اما یکی کنیز ندیم اعظم و دیگری غلام خواجه محراس (غلام بابوته) است. ندیم اعظم که در پی کسب مقام و جاه تا مقام سلطانی است، به دنبال دسیسه است. او میخواهد خواجه محراس را از چشم سلطان بیندازد، پس میخواهد متوسل به دعا و رمالی شود. او میخواهد بر لباس خواجه دعا بدوزد و حالا سلیم را وادار میکند این لباس را بیاورد. خودش هم به دنبال گرفتن مو و ناخن سلطان در شکارگاه دلاک او میشود. اما سلیم چارهای ندارد که مدام دروغ مصلحتی بگوید و همه را به جان هم بیندازد تا به دلدادهاش برسد. خواجه محراس به محکمه میرود تا از زناش به دلیل آن که بیاجازه به خانه مادرش رفته شکایت کند و حتا او را طلاق بدهد. همسر خواجه هم میپندارد که شوهرش میخواهد با زن دیگری ازدواج کند. او هم به محکمه میرود. خواجه همچنین از مادرزناش شکایت کرده که چرا موقع رفتن به در خانهاش، مادر زن خواسته با چماق و سگ به او حملهور شود. آخرین دروغ سلیم برای برهم ریختن محکمه طلاق است که شایعه میکند در شکارگاه جان سلطان در خطر افتاده است. اما اینها به جایی ختم میشود که دست بدکاران رو میشود و ندیم اعظم و محتسب از کار برکنار میشوند. خواجه با همسر و مادرزنش آشتی میکند. قدمشاد و سلیم هم به وصال هم میرسند. شاید توجه کردن به خود سلطان نیز میتوانست بار معنایی اثر را بالاتر ببرد که در شهرآشوب از آن غفلت شده است. یعنی سلطان از لبه تیز انتقاد سلیم در امان مانده است، این هم نکتهای است که همیشه از سوی سیاه به سمت آن نشانه میرود!
● رفتار و تصویر
در این نمایش، صحنه محکمه و حمام گرفتن سلطان با رفتار و تصویر نمایشی مواجه شده و خندهساز میشود. ندیم اعظم در حال شستن سلطان است و دو سرباز مامورند که با پارچه¬ای جلوی او را بگیرند. حالا آوردن و بردن وسایل استحمام و افتادن این پارچه و دیدن سلطان در لنگ و قطیفه اسباب خنده میشود. در بقیه موارد نیز حضور سلیم است که شادیآور است. بنابراین نمایش لذتبخش است و ضرباهنگی درست و برقرار دارد و تماشاگر یک آن نیز از جریان نمایش و خنده غافل نمیشود. هرچند در اثر، لحظهای لودگی نیست و همه چیز تر تمیز و استیلیزه شده به نظر میآید. یعنی یک سیاهبازی با اسلوب خود و البته با بهرهمندی از آن دراماتورژی متفکرانه و قاعدهمند به روز شده است.
محمد حسین ناصربخت نیز در طراحی صحنه بر آن بوده تا در تفکیک مکانها از پردههایی بهرهمند شود که برگرفته از نقاشیها و مینیاتورهای قدیمی است. این خود نکتهای است که درایت اثر را به سمت نمایش نوشده سوق میدهد. ولی ای کاش این پردهها را طوری قرار میدادند که از حالت ماسکه شدن بیرون بیاید؛ چراکه وجودش مثبت و چشمنواز است. در بقیه موارد نیز همان تخت است و بازی بازیگر که با کمترین وسایل از عهده معرفی مکان و فضا و پیشبرد نمایش آمده است. موسیقی زنده نیز با همان هدف ایجاد شادمانی در تمام لحظات کاملاً ضروری به کار گرفته میشود.
رضا آشفته
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست