پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

تفاوت جامعه شناسی فرهنگی و مطالعات فرهنگی


تفاوت جامعه شناسی فرهنگی و مطالعات فرهنگی

دوستی پرسید که مرز میان مطالعات فرهنگی و جامعه شناسی فرهنگی کجاست؟ در یکی از یادداشتها با عنوان « جامعه شناسی فرهنگ، جامعه شناسی فرهنگی و مطالعات فرهنگی›› به این موضوع اشاره …

دوستی پرسید که مرز میان مطالعات فرهنگی و جامعه شناسی فرهنگی کجاست؟ در یکی از یادداشتها با عنوان « جامعه شناسی فرهنگ، جامعه شناسی فرهنگی و مطالعات فرهنگی›› به این موضوع اشاره شد. در این جا لازم می دانم که به چند نکته اشاره کنم:

بنا نیست که مرز دقیقی میان رشته ها پیدا کنیم . ترسیم چنین مرزهایی مربوط به دوره های آغازین پیدایش جامعه شناسی بود. در آن زمان همان طور که می دانید دورکیم و دیگران تلاش بسیاری نمودند تا جامعه شناسی را از غیر جامعه شناسی جدا سازند. چنین تلاشی در آن زمان موضوعیت داشت. اما امروزه بیشتر تلاش ها ناظر بر شکستن مرزها و ایجاد دانش های مرکب است. در علوم پایه، نانو بیو تکنولوژی، نمونه چنین علومی است. در علوم اجتماعی رشته ای نظیر مطالعات فرهنگی به دنبال سنتز چنین ترکیبی است. به همین دلیل است که این رشته خود را از اساس دانشی بین رشته ای تعریف می کند. یکی از مقالات خوب در این زمینه را والرشتاین و همکارانش نوشتند . بحث والرشتاین این است که درنیمه ابتدایی قرن بیست همه تلاش ها در علوم اجتماعی صرف این شد که هر یک از شاخه های این دسته از علوم مرز رشته ای خود با سایر همسایگان خود را به دقت تعریف کند. منطق این مرزبندی ها بر اساس استدلال والرشتاین حول سه دسته موضوعات شکل گرفته بود که در ان زمان مورد اعتنای اندیشمندان بوده است. اما بعدها این نحوهٔ مرزبندی با مشکلاتی مواجه شد که اعتبار آن را زیر سوال برد. به این ترتیب نامها و مرزبندی های اعتباری به چالش کسیده شد. ( آدرس مقاله والرشتاین:

"The heritage of sociology" Current Sociology, January ۱۹۹۹, Vol. ۴۷(۱): ۱-۳۷

نکته دوم این که، بین رشته ای بودن به معنای عدم امکان تفکیک رشته ها نیست. تا انجا که به جامعه شناسی فرهنگی و مطالعات فرهنگی مربوط است یک تفاوت قطعی به خاستگاه انها بر می گردد. در مورد مطالعات فرهنگی در یادداشت های قبلی به این خاستگاه ها اشاره شده است. اما به نظر می رسد که جامعه شناسی فرهنگی خاستگاه آمریکایی داشته باشد. توجه مطالعات فرهنگی به فرهنگ ریشه در دو پروبلماتیک عمده دارد: توجه به فرهنگ به عنوان عنصر متعالی زندگی در برابر عناصر مبتذل رایج در فرهنگ و حل معضله اصلی سنت مارکسی یعنی تعدیل رابطه زیربنا و روبنا. اما در جامعه شناسی فرهنگی دغدغه های دیگری حاکم بوده است که ریشه در بازخوانی سنت دورکیمی دارد.

این دو گرایش برخی تفاوت های روشی نیز دارند. به عنوان مثال در جامعه شناسی فرهنگی انجام روش های کمی چندان طرد نمی شود که در مطالعات فرهنگی مورد اعتنا نیست. در اینجا غلبه با روش های کیفی است.

http://velashedi.blogfa.com/۸۵۰۸.aspx

توسط محمد رضائی