شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

انگیزه های سفر بوش به خاورمیانه


انگیزه های سفر بوش به خاورمیانه

مقابله با تروریسمی که می تواند امنیت آمریکا را به خطر بیاندازد هدف ظاهری تقلای جدید جورج بوش است کافی است که بگویی فلان گروه یا فلان کشور از تروریسم حمایت می کند آمریکا برای مقابله آماده می شود

جورج بوش اعلام کرده است که برای کمک به برقراری صلح به منطقه سفر خواهد کرد و از نزدیک روند صلح را هدایت خواهد نمود. ظاهرا کشورهای کویت، بحرین، امارات متحده عربی، عربستان سعودی و مصر که به پنج متحد اصلی آمریکا در میان کشورهای عربی شناخته می شوند برای سفر بوش انتخاب شده اند. او همچنین اعلام کرد که امیدوار است بتواند صحبتهای مفیدی در مورد جاه طلبی و پرخاشگری ای که ایران نسبت به جهان در پیش گرفته است به انجام برساند. بوش هم چنین افزود که آمریکا می خواهد به دوستانش اطمینان دهد که دوست خوب و مطمئنی برای آنهاست و با قدرت از امنیت آنها دفاع خواهد کرد.

« خطری که در سوی دیگر جهان در حال افزایش است می تواند خیابانهای ما را ویران کند»، این جمله جورج بوش محتوای دقیق سفر او را نشان می دهد؛ با توجه به معنای دقیق سخن بوش می توان فهمید که دیپلماسی آمریکا کجا را هدف گرفته است. مقابله با تروریسمی که می تواند امنیت آمریکا را به خطر بیاندازد هدف ظاهری تقلای جدید جورج بوش است. کافی است که بگویی فلان گروه یا فلان کشور از تروریسم حمایت می کند؛ آمریکا برای مقابله آماده می‌شود.

کنفرانس‌های صلح و سفرهای در جستجوی صلحی که پس از آن اتفاق می افتد مقدمه یک تغییر اساسی در سیال ترین منطقه دنیا بوده است. نکته مهمی که باید به آن توجه کرد اینست که تحولات منطقه خاورمیانه آغاز شده اما پایان نیافته است. کنفرانس آناپولیس نقطه عطفی است که دیپلماسی آینده آمریکا را تا مدتها به دنبال خود خواهد کشاند. یا بهتر بگوییم اقدامات آتی دستگاه دیپلماسی آمریکا که در بالاترین سطح صورت خواهد گرفت در تکمیل کنفرانس صلح آناپولیس خواهد بود. سفر بوش یک شروع محکم برای تعقیب این سیاست است.

هدف از آناپولیس چه بود؟ آمریکا در کنفرانس صلح آناپولیس کمک جدی به روند آنچه صلح خوانده می شود نداشت اما مجبور بود آن را به طور ظاهری در دستور کار خود قرار دهد. از آنجا که هدف اصلی و اولویت دار آمریکا در مقطع کنونی مقابله با ایران است و برای کاستن از هزینه های مقابله با ایران تلاش می کند تا کشورهای منطقه را با خود همراه کند، مجبور است به ازای توقعاتی که از کشورهای عربی دارد به خواسته های آنها نیز توجه کند. وضع شکننده سیاسی حکومتهای عرب از نظر حیثیتی با توجه به ضعف مفرطی که در برابر اسرائیل از خود نشان داده اند باعث شده است که در داخل موقعیت بسیار متزلزلی داشته باشند و از هر فرصتی برای ترمیم وجه خویش استفاده کنند. دولت فلسطینی در هر مقدار و اندازه ای و با هر اختیارات و قدرت تاثیر گذاری برای کشورهای محافظه کار عرب یک غنیمت است. این کشورها می خواهند به هر قیمتی شده امتیازی هر چند بی اهمیت در برابر اسرائیل بدست آورند تا در پرتو آن بتوانند وجه خراب خود را ترمیم کنند به همین ترتیب از هر فرصتی برای تحت فشار قرار دادن اسرائیل توسط آمریکا برای دادن امتیازی به تشکیلات محمود عباس استفاده می کنند.

تفاوت اساسی خواسته های اعراب و اسرائیل و اهداف بلند مدت آمریکا در منطقه اوضاع را به شدت پیچیده کرده است، این پیچیدگی را می توان به شرح زیر دسته بندی کرد:

۱) بوش پسر در همگام روی کار آمدنش اعلام کرد که مانند پدرش در مناقشه اعراب و اسرائیل بی طرف عمل نخواهد کرد بلکه از اسرائیل حمایت خواهد کرد. راهبرد خاورمیانه ای آمریکا که بر تجزیه منطقه قرار گرفته است باعث شد که آمریکا محور سیاست خاورمیانه ای خود را بر محوریت اسرائیل بنا کند.

۲) کشورهای عربی که متحدان منطقه ای مهم آمریکا به حساب می ایند و از طرف دیگر در طرح جدید آمریکا برای تجزیه منطه نیز قرار دارند به شدت به کمک آمریکا برای وادار ساختن اسرائیل به توافقاتی که هرگز بدانها عمل نمی کند نیازمند هستند.

۳) پیشبرد طرح جدید آمریکا برای خاورمیانه نمی تواند با تقابل همزمان با کل کشورهای منطقه بدست آید و آمریکا ناگزیر است همه را از حمایت خود مطمئن سازد و در عمل اهداف خود را پیگیری کند. دیپلماسی آمریکا بیش از همیشه بر دروغ و تزویر قرار خواهد گرفت.

نگاهی به موارد بالا به خوبی نشان از تناقض شدید موارد بالا با یکدیگر دارد. آمریکا باید هم اعراب و هم اسرائیل را با خود همراه کند که درخواستهای دو گروه علیه یکدیگر است، یعنی اعراب چیزهایی را مطالبه می کنند که با مسائل مورد علاقه اسرائیل یکی است، آمریکا باید یکی را انتخاب کند. یک امتیاز را به دو نفر نمی توان داد. اولمرت امیدوار است که بتواند از بوش اجازه دخالت گسترده در کرانه باختری را بدست آورد تا بتواند به راحتی به جنایت و خونریزیهایش ادامه دهد؛ از طرف دیگر اعراب می خواهند اسرائیل هر چه عقب تر برود. عربستان که بازگشت به مرزهای ۱۹۶۸ را مطالبه می کرد هم اکنون بازگشت به مرزهای ۱۹۴۸ را مطالبه می کند. موضع عربستان نشان می دهد که این کشور به دورنمای ماجرا وقوف یافته است. موقعیت این کشور از کشورهای خردی مانند بحرین، کویت، امارات و قطر متفاوت است، کشورهای کوچک عربی در خطر تجزیه با طرحهای آمریکایی قرار ندارند زیرا بسیار کوچک اند در حالیکه عربستان این خطر را به خوبی احساس می کند.

امریکا باید بتواند این خواسته های متناقض را با هم جمع کند و از شکل گیری تفرقه در کشورهای پیرامونش جلوگیری کند. اعراب در میان خود نیز موضع واحدی ندارند، برخی مانند کویت از طرحهای آمریکا زیانی نمی بینند و برخی مانند عربستان همه چیز را خواهد باخت. هویت مشترک عربی نخواهد توانست آنها را تا انتها در کنار یکدیگر قرار دهد.

هدف اول آمریکا در منطقه مهار ایران به عنوان بزرگترین قدرت منطقه یعنی ایران است. آمریکا می خواهد به اعراب اطمینان کند که در این کشاکش منطقه ای صدمه ای نخواهند دید و آمریکا می تواند امنیت آنها را ضمانت کند و در واقع این ایران است که هدف نهایی است. کشورهای عربی با بدبینی سخن آمریکاییها را می شنوند و آنرا به هیچ وجه باور نمی کنند. در نهایت آمریکا مجبور است به هر شکل ممکن اعراب را برکنار بودن از خطرات احتمالی در جدالش با ایران مطمئن سازد.

در آناپولیس که آمریکا به هر شکل ممکن تمام کشورها عربی را بدانجا کشانید و با وعده توخالی طرح مساله بلندیهای جولان سوریه را نیز به شرکت ترغیب کرد؛ کشورهای عربی مثل همیشه در یک موقعیت انفعالی بسر می بردند و برای عقب نماندن از قافله مسابقه می دادند.

دعوت از رئیس جمهور ایران برای شرکت در شورای همکاری خلیج فارس (دوحه) دنباله همان موضع منفعلانه اعراب بود؛ آنها از یک طرف با استدلال آمریکاییها در باره برکنار بودن از خطر تا حدی قانع شده بودند و از طرف دیگر از طرف ایران بیمناک بودند. مواضع ایران نشان داده است که امنیت خود را با امنیت دیگر کشورهای منطقه یکی می داند و آنها را از یکدیگر جدا نمی کند. این هشدار ایران باعث شد که اعراب برای توجیه حضور خود در آناپولیس دست به کار شوند.

بوش برای تکمیل آناپولیس راهی منطقه می شود تا حرکات ایران در صفحه دیپلماسی منطقه را پاسخ دهد. بوش در حالی راهی منطقه می شود که محدودیتهای بیشتری را هر روز در برابر خود مشاهده می کند. فشار افکار عمومی در داخل هر روز بیشتر می شود. مردم آمریکا عملکرد او را در عراق شکست خورده می دانند و آنرا نمی پسندند و دمکراتها نیز از این وضعیت حداکثر بهره برداری را می کنند. زمان به سود نومحافظه کاران پیش نمی رود. آنها با انبوهی از کارهای بر زمین مانده و امکاناتی که هر روز کاهش می یابد مواجه هستند. آنها فکر نمی کردند که تا این حد با کمبود زمان مواجه شوند.

بوش باید در سفر منطقه ای خود میان توقعات اعراب و اسرائیل جمع بزند و هر دو طرف را راضی نگه دارد. اسرائیل متحد شماره یک آمریکا در منطقه است و دست بالا را دارد؛ در نهایت این کشورهای عربی هستند که عقب نشینی خواهند کرد. چه تطمیع و چه تهدید، اعراب را باید با خود همراه کرد. هزینه های یکجانبه گرایی آمریکا بیش از چیزی بود که تصورش را می کردند، پیروزی سریع و آسان در ابتدای حمله به عراق محور مسکو- برلین- پاریس را متلاشی کرد و آنها را در انفعال فرو برد اما ادامه ماجرا با اغاز آن متفاوت از آب درآمد. آمریکا نتوانست طرحهایش را با همان سرعت برای منطقه به پیش ببرد و آنها را تکمیل کند.

جرج بوش تلاش می کند با درگیر شدن در بالاترین سطح دیپلماسی بر سرعت خود بیافزاید و ضمن بازگرداندن اوضاع به سود خود چهره خویش را از یک رئیس جمهور مغلوب به پیروز تغییر دهد و از سوی دیگر زمینه را برای پیروزی مجدد جمهوری خواهان فراهم آورد.

ایران قدرت نظامی قابل توجهی در اختیار دارد که بسیاری از جنبه های آن بر آمریکا و سرویسهای اطلاعاتی آنها پوشیده است و نمی توانند بی محابا با آن برخورد کنند. ساحل وسیع ایران به شدت نیروی دریای آمریکا را نگران ساخته است بطوریکه نیروی دریایی امریکا مخالف اصلی هر گونه اقدامی علیه ایران است. کشورهای عربی که به پاتوق نیروهای نظامی آمریکا در خلیج فارس تبدیل شده اند نیر در وضعیتی بدتر از نیروی دریایی آمریکا قرار دارند.

بوش چگونه می تواند به این کشورها اطمینان خاطر دهد؟ به نظر می رسد که راهی برای این کار وجود ندارد. سفر بوش دنباله آناپولیس است و برای گرآوری اردوگاه پراکنده متحدان منطقه ای آمریکا صورت می گیرد و صلح اعراب و اسرائیل نیز غیر از محملی برای مهار رقابت اعراب و اسرائیل چیز دیگری نیست. تشکیلات محمود عباس به مضحکه تبدیل شده است. بر هیچ چیز مسلط نیست و فقط به صورت نمادین از طرف آمریکاییها این سو و آنسو می شود.

کشورهای عربی قادر نیستند از اسرائیل امتیازی بگیرند و این رژیم همواره به سختی به درخواستهای آمریکا در منطقه تن داده است. آمریکا گاهی سرکشی آن را تحمل کرده و گاهی نیز مانند جنگهای ۳۳ روزه آن را مجبور کرده است تا به منویات آمریکا تن در دهند.

سفر بوش برای متحد کردن اعراب علیه ایران دور جدیدی از دیپلماسی را در منطقه پدید خواهد آورد و به دیپلماسی کشورهای منطقه شکل تازه ای خواهد بخشی که در پس آن صف بندیهایی شکل خواهد گرفت که به صف بندی نهایی کشورهای منطقه بسیار نزدیک خواهد بود و می توان گفت که انتخاب نهایی کشورهای منطقه است.

نویسنده: عطا بهرامی



همچنین مشاهده کنید