پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

آثار و کارکردهای جوّ غالب در عصر رسانه


آثار و کارکردهای جوّ غالب در عصر رسانه

فضا و جو غالب اصطلاح به روزی است که چند معنا دارد یکی از معانی که مراد این نوشتار است, اینکه فضای حاکم به معنای فرهنگ غالب و چیره ای است که ازهر راهی خود را بر افکار و اندیشه ها تحمیل می کند و اجازه نمی دهد تا انسان خود در فضای آزاد اندیشه ورزد و بر پایه های داده های علمی تحلیل و تبیین کند و برای خود و دیگران توصیه ای داشته باشد

در هر زمان، در جامعه فرد یا گروههایی هستند که برای رسیدن به مقاصد خویش و همراه کردن دیگران، سعی می کنند که با استفاده از لوازم و ابزارها و فضاسازی های لازم زمینه های القای نظرات خویش به دیگران را فراهم سازند.

نویسنده کوشیده است در این نوشتار اشاره ای کوتاه و گذرا به این مطلب داشته باشد.

اینک مطلب را با هم از نظر می گذرانیم:

● ابزارهای شناخت انسان

فضا و جو غالب اصطلاح به روزی است که چند معنا دارد. یکی از معانی که مراد این نوشتار است، اینکه فضای حاکم به معنای فرهنگ غالب و چیره ای است که ازهر راهی خود را بر افکار و اندیشه ها تحمیل می کند و اجازه نمی دهد تا انسان خود در فضای آزاد اندیشه ورزد و بر پایه های داده های علمی تحلیل و تبیین کند و برای خود و دیگران توصیه ای داشته باشد.

برای این که مطلب روشنی خود را چنان که مراد است به دست آورد، به این نکته اشاره می شود که انسان برای شناخت خود و محیط اطراف و تشخیص موقعیت خود در هستی نیازمند ابزارهای شناختی است. قرآن این ابزارها را ابزارهای حسی دانسته است که مهم ترین آن گوش و چشم است. البته گوش و چشم می توانند به عنوان ابزاری مفید داده های اطلاعاتی را دریافت و به انسان منتقل کنند. اما آن چه از راه چشم و گوش به عنوان شناسه های دیداری و شنیداری دریافت می شود به طور کلی و عمومی امور جزیی و داده های خردی است که نمی توان با آن به داوری و قضاوت پرداخت. از این روست که قلب و عقل به عنوان مهم ترین ابزار داده پردازی انسان عمل می کند و این امکان را به وی می بخشد تا با چیدمان خاصی آن را به معقول اولی و ثانوی تبدیل کند. از این روست که از ویژگی هایی که در چند داده مشترک به دست می آورد، حکم می کند که محمد و علی و تقی و نقی انسان هستند و آن گاه حکم می کند که این ها از یک نوع می باشند که تحت عنوان کلی انسان(حیوانی خردمند و گویا) قرار می گیرند. ازاین پس است که تبیین و تحلیل های عقلانی انجام می شود و داده پردازی مسیر انسانی را تعریف و تبیین و توصیه می کند.

بنابراین ابزارهای شناختی از احساس تا عقل نقش مهمی در ایجاد شناخت و بینش و نگرش انسانی ایفا می کند که بدون آن ها نمی توان از انسان به مفهوم شناخته شده سخن گفت.

● شناخت ناقص یا نادرست

در این میان قرآن ضمن گزارش هایی از انسان ها توضیح می دهد که گاه در ابزارهای شناختی از حس و عقل خللی از سوی خود شخص و یا دیگران پدید می آید و داده ها به درستی به دست نمی آید و یا در بخش داده پردازی خللی پدیدار می گردد و این گونه است که شناخت ناقص و یا نادرستی از خود، محیط، موقعیت و وضعیت خویش در جامعه و جهان به دست می آورد و بینش و نگرش و گرایش های وی نیز از آثار و پیامدهای سوء آن در امان نمی ماند.

یکی از علل و عواملی که در روند درست داده گیری و داده پردازی خلل و اخلال ایجاد می کند، مساله جو و فضای حاکم است. بی گمان در هر زمانی فضا و جوی خود را بر مردم و جامعه چیره می سازد. در گذشته این مساله کم تر اتفاق می افتاد؛ زیرا ارتباطات و فن آوری ارتباط به گونه ای نبوده است که بتواند مردم را تحت سیطره خویش درآورد. اما با افزایش و پیشرفت فن آوری این فرصت از آدمی سلب شده است که خودش باشد و این گونه است که هر شخصی به ظاهر نظر خودش است ولی در باطن دیگری است. به این معنا که آزادی های فردی هر روز با فن آوری و افزایش و گسترش ارتباطات کاهش می یابد و فرهنگ جمعی خود را بر همه بخش های انسانی تحمیل می کند. هر شخصی پیش از آن که خودش باشد دیگری و جامعه است و این گونه است که حریم خصوصی به معنای اندیشه و تفکر فردی از هم فرو می پاشد و جایی برای مانور و تأثیرگذاری در زندگی نمی یابد.

● تأثیرات جوغالب

قرآن از این مسئله به عنوان تأثیر محیط یاد می کند. در جامعه ای که جو خاصی چیره شود کم تر انسانی می تواند از تأثیر و آثار آن در امان ماند. به عنوان نمونه در عصری که همگان خورشیدی را مرکز هستی تلقی می کردند و یا از ایستایی آن سخن می گویند کسی نمی تواند تفکری داشته باشد که خورشید نیز همانند ستارگان دیگر در حرکت است و ایستایی ندارد. این تحمیل گری همواره غیرمستقیم است و فرد بی آن که بفهمد همان گونه می اندیشد که گفتمان غالب و چیره خواسته است. در عصر حس گرایی عقلایی، فضایی چیره این است که روش تجربی و حسی مساوی با حقیقت است و هر آن چه به روش تجربی قابل آزمون و آزمایش نباشد خرافات است و این گونه است که امور متافیزیکی به عنوان تفکری خرافی به کناری نهاده می شود.

قرآن گفتمان عصر نوح(ع) را مورد تحلیل و تجزیه قرار می دهد و بیان می کند که چرا خداوند و حضرت نوح(ع) به این نتیجه رسیدند که این مردمان قابلیت هدایت را نداشته و باید نابود گردند. در تعبیر قرآنی که در سوره نوح آیه۲۷ آمده است، خداوند از زبان حضرت نوح(ع) می فرماید: لایلدوا الا فاجراً کفار این مردم جز فاجر و کافر نمی زایند. به این معنا که زایش ایشان برخلاف زایش طبیعی است که می بایست براساس فجور و تقوا و تسویه میان آن دو باشد؛ زیرا در سوره شمس آیه۷و ۸ می فرماید: و نفس و ماسویها فالهمها فجورها و تقویها؛ سوگند به نفس انسان که خداوند آن را در حالت استوا و اعتدال آفرید و همزمان تقوا و فجور را به او الهام کرد. این الهام چه به معنای الهام غریزه و فطرت باشد و چه معنای آموزش از راه اکتساب، آدمی را در حالتی تصویر و ترسیم می کند که هر دو گونه قابلیت را دارا می باشد و هنگام زایش از آن برخوردار می باشد. اما مردم زمان نوح(ع) به گونه ای بوده اند که دیگر در این حالت تسویه زاده نمی شدند و آن چه با ایشان همراه بوده است فجور و بی تقوایی بوده است.

دلیل این مسئله را قرآن، تأثیر محیط زیست بشر بر او می داند. از آن جایی که محیط زمان نوح(ع) در آن حد و اندازه آلوده و به لجن و فجور کشیده شده بود که به فرزندان اجازه داده نمی شد تا از تسویه برخوردار گردند و همزمان با فجور از الهام تقوایی نیز برخوردار گشته و به شکل اختیار و انتخاب یکی از دوگزینه را برگزینند. بلکه آنان تحت تأثیر فضای چیره و غالب همواره تنها از فجور بهره مند می شدند و کودکان و فرزندان نمی توانستند از تقوا و ایمان آگاه گردند و شناختی نسبت به آن به دست آورده و به اختیار انتخاب و گزینش کنند. این گونه است که محیط و غالب فرصت برابر و تسویه را از آدمی می گیرد و آدمی را در جبر تاریخی قرار می دهد.

چنین افرادی دیگر امکان این را به دیگران (فرزندان) نمی دهند تا خود به اختیار گزینش کنند و میان حق و باطل و ایمان وکفر و فجور وتقوا یکی را برگزینند این همان مسئله جو و فضای غالب در اصطلاح این نوشتار است.

● فضای غالب ایمان و تقوا

در زمان ما نیز فضای غالب آثار مخربی به جا می گذارند. البته می توان تصور کرد که زمانی تنها غالب تقوا و ایمان و عدالت باشد ولی این بدان معنا نخواهد بود که گفتمان غیرغالب امکان حضور و بروز نخواهد یافت؛ زیرا این تصویر از وضعیت و موقعیت انسان معنایی جز جبر ندارد که هر انسانی بی ابتلا و فتنه های آن عاقبتش به ایمان و بهشت ختم شود. در تحلیل قرآنی هر چند امکان این وجود دارد که گفتمان غالب حق و ایمان و عدالت باشد ولی این هرگز به معنای جبر ایمانی و فقدان فجور و کفر نیست تا انسان ها را تنها در یک راه اجباری قراردهد. قرآن می فرماید آیا گمان کرده اند که همین که بگویند ایمان آورده ایم بی فتنه و آزمون و ابتلایی به بهشت می روند؟ هرگز چنین نخواهد بود. از این روست که در عصر حاکمیت اسلام در دوره نبوی و علوی هر چند که جو غالب اسلام و ایمان بوده است ولی کفر و نفاق و فجور نیز امکان حضور داشته اند و بر این پایه و اساس است که در عصر ظهور نیز با وجود گفتمان غالب مهدویت و عدالت، گفتمان مسیحی و یهودی نیز وجود داشته و کفر حتی این امکان را می یابد که حضرت ولی عصر(عج) را به شهادت برساند.

● فضای غالب کفر و نفاق و فجور

اما آن چه هدف این نوشتار است آن است که فضا و جو غالب کفر و نفاق و فجور برخلاف جو و فضای غالب حق و عدالت و ایمان، می کوشد تا به گونه ای عمل کند که گفتمان دیگر هرگز فرصت ظهور ولو به صورت نابرابر را نیابد و اجازه نداشته باشد تا حتی به عنوان گفتمان مغلوب خود را نشان دهد. این گونه است که فضای کفر و فجور غالب تک محور و تک نهاد می شود و کسانی که در این محیط زندگی می کنند و نفس می کشند امکان آن را نمی یابند تا با گفتمان های رقیب و یا فضاهای دیگری آشنا شوند چه برسد که اجازه یابند که بدان بپیوندند. به سخن دیگر گفتمان غالب کفر و فجور شرایط را چنان فراهم می آورد که تنها همان اندیشه و تفکر به گوش برسد و به چشم آید و اندیشه و فکر رقیب و حتی همتراز آن شنیده نشود و یا حتی اگر شنیده شده با جوسازی امکان گرویدن افراد را به آن سلب کند. این روش در گذشته تجربه شده است و اکنون با فن آوری ارتباطات و ابزارهای موجود و جوسازی به گونه ای عمل می شود که به عنوان مثال چادر امری مذموم تلقی شود و یا نماز خواندن ضد روشنفکری معنا شود و یا تقلید و اطاعت از ولایت معصوم(ع) و ولی فقیه امری دور از خرد و عقلانیت معنا یابد.

در چنین فضایی و محیطی است که هم نوایی و همرایی و همدلی با گفتمان غالب عین خردورزی و تفکر و روشنفکری قلمداد می شود و به دیگران یا فرصت تفکر دیگر نمی دهند و یا اگر صدای مخالفی شنیده شد در فضا و جوی قرار می دهند که شخص به طور طبیعی اختیارانتخاب و گزینش را نداشته باشد. این گونه است که می بایست گفت: لایلدوا الا فاجراً کفارا؛ جامعه ای که فرصت برابر اندیشه و تفکر و انتخاب را به نام تفکر و اندیشه و انتخاب از آدمی سلب می کند و نمی گذارد تا انسان به استوازاده شود، رشد کند و راه خویش را به اختیار خویش انتخاب کند.

به نظر می رسد که فضای حاکم برکشورهای غربی و تفکرهای موجود در جوامع سرسپرده آنها از اقتدار رسانه ای غرب و تفکر لیبرال دمکراسی غربی که جو غالب و چیره ارزش های مادی غرب برخوردار است، این گونه کارکرد دارد و فرصت برابر هرگونه تفکر و اندیشه و شناخت و انتخابی را از مردم و مخاطبین خود می گیرند.

علیرضا حیدری