سه شنبه, ۱۵ خرداد, ۱۴۰۳ / 4 June, 2024
منطق, سوت زدن, پیاده روی و افسردگی
وقتی میگوییم ویتگنشتاین فیلسوف است باید به آنچه در این عنوان مندرج است توجه کنیم. ویتگنشتاین از اینجا آغاز میشود. اینکه میگوییم او فیلسوف است یعنی میداند فلسفه چیست. این اصل اساس است. فقط کسی فیلسوف است که میداند فلسفه چیست و از سوی دیگر کسی که میداند فلسفه چیست همزمان فیلسوف است. هایدگر در جلد دوم اثر خود «نیچه» میگوید تنها افراد اندکی، فیلسوفان بزرگ، میدانند که فلسفه چیست و نیچه را از مصادیق این افراد میداند.
در جلد نخست همین اثر خود نیز قولی را از کتاب اراده معطوف به قدرت نیچه در تصدیق این رای نقل میکند که: «من کسی را به فلسفه ترغیب نمیکنم: این امری گریزناپذیر و شاید هم مطلوب است که فلسفه نادرهگیاهی است. برای من هیچ چیز دل بههمزنتر از مثل معلمها تعریف کردن از فلسفه امثال سنکا و بدتر از او سیسرون نیست... فلسفه را دخل چندانی به فضیلت نیست. جا دارد بگویم که مرد دانش از بیخ و بن چیزی است غیر از فیلسوف. امیدم آن است که اصل مفهوم فیلسوف در آلمان یکسره ضایع نگردد.» (نیچه، جلد اول، مارتین هایدگر، ترجمه ایرج قانونی، نشر آگه)
او از تقدیر گریزناپذیر فلسفه سخن میگوید که فلسفه را ندرتاً میتوان نزد کسی یافت. آن گل و گیاهی نیست که همه جا، در هر دپارتمان فلسفیای وجود داشته باشد. نیچه برای رفع اشتباه حساب اهل فضل و دانش را از فلسفه جدا میکند. مثال میزند. از نظر او سنکا و سیسرون دست بالا اهل فضلاند نه فیلسوف. ما را استادان و نویسندگان فلسفی بسیار است اما آنها دانشمند فلسفهاند نه فیلسوف. نیچه با وجود بنیه بسیار نیرومند فلسفی در آلمان احساس خطر میکند که مبادا «اصل مفهوم فیلسوف» و بالطبع فلسفه یکسره در آلمان ضایع شود. این خطر ما ایرانیان را به مراتب بیشتر تهدید میکند.
یونانیان فلسفه را دوستداری دانایی دانستهاند. فیلسوف کسی است که دوستدار دانایی است. اما پرسیدنی است که این چگونه دوست داشتنی است و از کجا حاصل میشود و چگونه میپاید. آیا آن نوعی خوش آمدن است که جابهجاشدنی و قابل تغییر و در معرض زوال است؟ به راستی چه کسی دانایی را دوست دارد.
او باید چگونه شخصی باشد، چگونه زندگیای داشته باشد؟ از آن سو آیا میتوان چیزی را دوست داشت و ندانست که آن چیست؟ دانستنِ دانایی چگونه است؟ آیا بدون نزدیک شدن به چیزی، بدون درگیر شدن با آن میتوان دانست که آن چیست؟ خواندن همه فلسفهها و از آن بدتر حفظ کردن آنها، غیر از افت و خیز با فلسفه از آن رو است که فلسفه است. ما دشوار بتوانیم بپذیریم که ما که به خوبی میدانیم فلسفه چه موضوعاتی دارد و از چه بخشهایی تشکیل شده است هنوز در عداد افرادی هستیم که نمیدانیم فلسفه چیست یعنی بپذیریم هنوز حتی در ابتدای راه هم نیستیم. چگونه ممکن است کسی سالها راه رفته باشد و هنوز به اول راه نیز نرسیده باشد.
اما چه میتوان کرد. در اینجا ما در حقیقت با انکار دو فیلسوف بنیادی یا طراز اول روبهرو هستیم. ویتگنشتاین ضابطه عالیای دارد که در این مورد به کار میآید. او ملاک فهم را کاربرد میداند. کسی چیزی را فهمیده است که میتواند آن را درست به کار برد. دشوار بتوان با این ملاک مخالفت کرد. در اینجا با این ملاک میتوان به فهم سخن هایدگر نزدیک شد. کسی میداند فلسفه چیست که فلسفه را فهمیده باشد اما چه کسی آن را فهمیده است؟ آن که فلسفه را به کار میبرد. آن را بسط میدهد. در موضوعات خاص اعمال میکند، به امکانات آن وقوف دارد، میتواند از رسم معمول زمانه عدول کند. میتواند مرزهای آن را وسعت بخشد. فلسفه مهارت فلسفی است و مهارتها از ما انفکاکناپذیرند. فیلسوف دوستدار دانایی متحقق در فلسفه است و او را از آن جدایی نیست.
این آن گونه تعلق و دوستیای است که تصور گسست در آن نمیرود. ما ممکن است کتاب فلسفه چیست ژیل دلوز را بخوانیم و دریابیم که فیلسوف یعنی متخصص مفهومها و کار فلسفی کار بالا و پایین کردن مفهومها، و نه الفاظ است اما تنها اگر توانستیم خود چنین کنیم دانستهایم فلسفه چیست. در اینجاست که قول ویتگنشتاین اهمیت مییابد و حاکی از درک درست او از مفهوم فلسفه است. او فلسفه را یک نوع فعالیت میداند. ممکن است به صورت ظاهر بین ویتگنشتاین و هایدگر، که بدون تردید فیلسوفی بزرگتر از آنها در قرن بیستم وجود ندارد، تفاوت بسیار باشد اما این تفاوت در فهم اصل اساس یعنی درک مفهوم فلسفه نیست. ویتگنشتاین نیز مثل نیچه حساب فلسفه را از دانش جدا میکند و در مخالفت با علمگرایی فلسفی برتراند راسل در کتاب «اظهارات فلسفی»اش اعلان میکند که قصدش متزلزل ساختن مفهوم علمی فلسفه است.
بر خلاف راسل که میگفت فلسفه باید بکوشد تا بر علم بنیاد نهاده شود و روشهای علمی را بررسی کرده و آنها را در فلسفه به کار بندد، در بند ۱۳۳ کتاب فوق میگوید موضوع فلسفه همواره کاربرد اصول اساسی کاملاً سادهای است که هر کودکی آن را میداند. ویتگنشتاین چون میدانست فلسفه چیست حساب آن را از علم جدا میکرد. اما نباید تصور کنیم پس فلسفه نزد او امری متعین بود. در این مقام هرگونه تعینی تعین پیشین است و آن همواره آزادی فیلسوف را به مخاطره میاندازد. مفهوم فلسفه از پیش تعیین نمیشود. این توانایی فیلسوف است که برای او فلسفه را در حین کار، در حین «فعالیت فلسفی» روشن میکند. فیلسوف و نه مورخ فلسفه در حین کار فکری تعیین میکند فلسفه چیست و مرزهای تفکر او کجایند. از این رو اگر فیلسوفی کتابی درباره فلسفه چیست بنویسد در اصل درک بنیادی خود را از اساسیترین مفهوم، مفهوم خود فلسفه، به زبان میآورد و روشن میکند که این فیلسوف چه طرز تلقیای از فلسفه داشته است که فلسفهاش به این شکل درآمده است. اگر کسی بخواهد به مطالعه اساسی هایدگر بپردازد باید نخست کتاب «فلسفه چیست» او را بخواند نه «هستی و زمان» او را. اما اگر کسی مثل ویتگنشتاین چنین کتابی ننوشته باشد باید در بین آثار او به دنبال این درک بنیادی او و تعین مفهوم فلسفه از نظر او، تعینی که در جریان کار او محقق شده است، رفت.
علت اینکه ویتگنشتاین مکالمات افلاطون را میخواند، با آنکه از خواندن آن کلافه میشد و به آن انتقاد میکرد این بود که فلسفه را نوعی فعالیت میدانست و سقراط را مظهر این فعالیت.
به ویژه که او آنقدر به این فعالیت اشتغال داشت و در آن اصالت داشت که حتی فرصت نگارش فعالیت خود را هم نیافت. البته باید فلسفهورزی در مقام فعالیت را از نگارش به مثابه فلسفهورزی جدا کرد. علت اینکه ما به ویژه نزد ویتگنشتاین متاخر که فیلسوف اصیلتری نسبت به ویتگنشتاین متقدم بود شاهد گسیختگی نوشتاری هستیم، علت اینکه او قطعهقطعه و بندبند چیز مینویسد و نمیتواند آنها را به هم بپیوندد و دنباله منطقی یکدیگر کند این است که آنها نگارش یک فعالیت پیچیده و زندهاند و خود از ابتدا نگارش محض، نگارشی که به عنوان فعالیت جا زده شود، نبودهاند. در هر حال میدانیم که وقتی به سراغ مکالمات سقراطی میرفت از این فعالیت خرسند نبود و به آن خرده میگرفت. به نظرش میآمد که استدلالهای سقراطی بد است (شاید در اینجا نظرش به مکالمات ضعیفتر افلاطون بود).
او طنز سقراطی را ناخوشایند مییافت و برایش عجیب بود کسی نتواند صریح باشد و آنچه را در ذهنش است به زبان آورد. و برای ما این اظهارنظر اخیر او بیشتر عجیب است زیرا این مشکل خود ویتگنشتاین نیز بود. در هر حال او مخاطبان سقراط را آدمهای احمقی میداند که هیچ استدلالی مخصوص خودشان ندارند که ارائه دهند جز آری و نه گفتن اغلب تهی. به نظر او در این مکالمات هیچ کس به معنای واقعی کلمه با سقراط مخالفت نمیکند.
شاید در این مورد اخیر تا اندازهای حق با ویتگنشتاین باشد. مکالمات او این ضعف را ندارد زیرا بین سقراط و یک آدم ضعیف و دونمرتبهتر نیست بلکه بین دو آدم همسطح است. و راستی هم اگر در مقام بحث و گفتوگوی فلسفی بین دو طرف گفتوگو اختلاف سطح باشد به زودی گفتوگو یکطرفه میشود یعنی از آن رو که گفتوگو است نابود میشود. در هر حال مکالمات ویتگنشتاین بین دو فیلسوف طراز اول است. بین ویتگنشتاین و ویتگنشتاین است. مخاطب ویتگنشتاین آدم بیرحمی است گاه ضربات مهلکی بر او وارد میکند. مخاطب او همیشه به معنای واقعی کلمه با او مخالفت میکند.
اینکه ویتگنشتاین فلسفه را یک فعالیت میداند، از نحوه رفتارش با فلسفه و فیلسوفان نیز پیداست. مثلاً در بین یادداشتهای ایام اقامتش در نروژ میخوانیم که «روزهای هفتهاش به پرداختن به منطق [و نه خواندن منطق]، سوت زدن [فرار از منطق]، پیادهروی و افسردگی [چهبسا در نتیجه زیادهروی در اولی!] گذشت.» کمتر گزارشی از خواندن فلسفه و منطق میدهد. او با خود این دو درگیر بود نه با «همه» مطالبی که فیلسوفان پیشین گفتهاند. او هرگز به دنبال خواندن این «همه» و سپس اظهارنظر و شروع تفکر نبود.
این نکته قابل توجه دانشجویان فلسفه است که گاه به جای روی آوردن به تامل و تفکر درست به پرخوانی فلسفی، چهبسا بر اثر هدایت استادان ناشی یا دانشمندان فلسفه، ترغیب میشوند. میدانیم که اعترافات آگوستین را خوانده بود و با بخشهایی از آن درگیر شده بود و این در اول پژوهشها منعکس است. خودش یک وقتی به دوستی نوشته بود که در حال خواندن «نقد عقل محض» کانت با یکی از دوستانش است. فکر نمیکنم هرگز آن را تمام کرده باشد به ویژه که دشوار بتوانید تاثیر این خواندن را در آثارش ببینید. دو کتاب «فلسفه روانشناسی» ویلیام جیمز را به دقت خوانده بود و متاثر از او بود.
«جهان همچون اراده و تصور» شوپنهاور نیز از معدود کتابهایی بود که خوانده بود. اتاق کار سفید خالی از همه چیز و خالی از کتابهای فلسفی ویتگنشتاین در کمبریج حاکی از همین طرز تلقی خاص او نسبت به فلسفه است. فلسفه چیزی است که باید همواره از نو آغاز شود در جایی که هیچ رنگ و نشانی از گذشته نپذیرفته است. گذشتگان مساله آفریدهاند و آنها را نگشودهاند، آن هم در زمانی که زبان تعطیل بوده است یا مثل موتوری هرز میگشته است و در حقیقت کار نمیکرده است. باید کاری کرد که دوران تعطیلات زبان طی شود. باید زبان را به کار واداشت. او مشکلات فلسفی را مشکلاتی میداند که معنای الفاظ آنها را به وجود آوردهاند. معنای یک واژه، چنان که در بند ۴۳ پژوهشها میگوید «در کاربرد آن در زبان است». اینجا ویتگنشتاین در فلسفهورزی پای «دیگری» را به معنایی تعیینکننده به میان میآورد. برای فیلسوفان آزمایشگاه میسازد؛ چیزی که آنها هرگز نداشتند. باید آنها به میان «دیگران»، جماعت سخنگویان آن زبان، بروند و بر کاربرد روزمره الفاظ ناظر باشند. از نظر او واژهها به تنهایی دارای معنا نیستند. آنها در عمل دارای معنایند.
از همین رو معنا نیز چیزی نیست که بمیرد. او در اینجا اشتباه خود را در رساله تصحیح میکند. معنای یک لفظ مسمای آن نیست زیرا مسما، نامیده شده، ممکن است بمیرد، آنگاه لفظ «حسن» مطابق رای او در تراکتاتوس بیمعنا میشود، حتی این گزاره که «حسن پدر حسین است» با مرگ حسن، با مرگ یکی از اجزای گزاره، بیمعنا میشود. او این بار متوجه است که معنا نمیمیرد والا سخن گفتن از شمشیر داموکلس بیجا بود زیرا نه داموکلس و نه شمشیر او دیگر نیستند اما شمشیر داموکلس را همچنان معناست. در ابتدای کتاب آبی و در پژوهشها روشن میکند که معنا نه چیزی است، نه تصویری و نه ابژهای.
یکی از اقتضائات اینکه او فلسفه را «فعالیت» میداند، این است که با نظریهپردازی به قصد تبیین امور مخالف است زیرا نظریهپردازی دور از عملگرایی مورد نظر ویتگنشتاین است. او از آنجا که مسائل فلسفی را ناشی از سوءتعبیر شکلهای زبانی ما میداند و پریشانی آنها را به علت ریشه داشتن در این شکلهای زبانی ژرف میداند (ر.ک بند ۱۳۲ پژوهشها)، چنان که ماری مکگین در «ویتگنشتاین و پژوهشهای فلسفی» (ترجمه این قلم صص ۴۵ و ۴۶) اظهار میدارد، ما را به بازاندیشی درباره چگونگی عملکرد زبان فرا میخواند. او به مخالفت با تمایل ما به پیش گرفتن شیوه تفکری خاص یا قبول تصویری خاص نمیپردازد بلکه اقدام به گسیختن زمام تمایل ما میکند. ما به سوی استفاده از اوصاف و تصویرهایی که به طرز اجتنابناپذیری نقش خود ما را میکشند، رانده میشویم. در حقیقت، از نظر او، ما به سمت «درهای خیالی» سوق داده میشویم.
ویتگنشتاین در لفافه انتقاد از تصویرهای زبانی ما میکوشد به «درمان» ما از این طریق مبادرت کند که نظر ما را به جزییات فراموش شده کاربرد عملی عینی زبان خود متوجه سازد. ما با قرار دادن این جزییات در مسیری درست یا توجه کردن به مورد و نمونهای جدی یا به کمک مقایسهای کاربردی سرانجام موفق میشویم کاربرد عملی زبان خود را در پرتوی بدیع نظاره کنیم. در اینجاست که از بیماری نظریهپردازی و تبیین امور به کمک آن نجات یافتهایم و درمان شدهایم. او مینویسد: «به عقیده من یک دلیل اینکه چرا کوشش ما برای به دست دادن تبیین اشتباه است، این است که کافی است تا ما همه آنچه را میدانیم در مسیری صحیح قرار دهیم، بیآنکه چیزی به آن بیفزاییم، رضایت خاطری که میخواهیم از تبیین کردن به دست آوریم خود به خود حاصل میشود.»
همانطور که خانم ماری مکگین به درستی بیان میکند مفهوم درمان دارای این دلالتهاست؛ اول اینکه موید این امر است که روش فلسفی ویتگنشتاین این است که خواننده را از فرآیندی انفعالی به فرآیندی فعال منتقل کند یعنی او را به آن مقام برساند که بتواند بر خود اثر گذارد. دوم اینکه درمانگر ویتگنشتاین است پس خواننده باید تصدیق خطاهای خود را که ویتگنشتاین تشخیص داده است، بکند. این امر جنبه حیاتی دارد. ویتگنشتاین میداند که باید طوری عمل کند و چنان از تصویرهای زبانی استفاده کند که خود خواننده نهایتاً اقرار کند که این خطای اوست. این اقرار آغاز رهایی اوست؛ رهایی از شیوه تفکر غلط سنتی و تصویرهای کاذب جاافتاده. سوم اینکه مفهوم درمان حاکی از آن است که فرآیند درمان کند و طولانی است و در طول این فرآیند بیمار نهایتاً خواهد فهمید که ماهیت مسائلی که اسباب زحمت او را فراهم کرده، چیست.
طی این فرآیند او میفهمد که به طریقی اشتباه در پی پاسخ مناسب بوده است. ویتگنشتاین از مخاطب فرضی کمک میگیرد و به جر و بحث با خواننده و جری کردن او نمیپردازد بلکه به طور غیرمستقیم و در قالب گفتوگویی درونی میکوشد به شرح وسوسههای بدفهمی نزد ما بپردازد، وسوسههایی که، در اصل، زبان برمیانگیزد؛ دامهایی که زبان میگسترد. در نهایت ما به آرامش میرسیم و رها میشویم. آنچه ما را در مواجهه با ویتگنشتاین گیج میکند، عادتهای زبانی ماست. ما به طور معمول در نوشتههای او به دنبال ساختار مانوس تز، ابطال تز و آنتیتز میگردیم و نمیتوانیم خود را با روش او تطبیق دهیم. پس از او نمیآموزیم و عقب میافتیم.
ایرج قانونی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
دورههای مدیریتی دانشگاه تهران
انتخابات ریاست جمهوری انتخابات انتخابات ریاست جمهوری 1403 وزارت کشور انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم امام خمینی ایران ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد ستاد انتخابات کشور انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ انتخابات 1403
بارش باران بازنشستگان هواشناسی سازمان هواشناسی ژاپن تهران شهرداری تهران زلزله فضای مجازی پلیس دستگیری
حقوق بازنشستگان تاکسی اینترنتی مالیات وام ازدواج قیمت خودرو مسکن قیمت دلار قیمت طلا خودرو دولت سیزدهم بانک مرکزی برق
تلویزیون سینمای ایران سینما سریال رسانه ملی شعر کتاب
هوش مصنوعی دانشگاه آزاد اسلامی فناوری ویروس
رژیم صهیونیستی اسرائیل فلسطین غزه لبنان جنگ غزه آمریکا حماس روسیه چین حزب الله لبنان ترکیه
پرسپولیس فوتبال رئال مادرید استقلال جواد نکونام کیلیان امباپه لیگ برتر باشگاه پرسپولیس لیگ قهرمانان اروپا لیگ برتر ایران مس رفسنجان لیگ برتر فوتبال ایران
تبلیغات همراه اول باتری مایکروسافت اپل مریخ روزنامه
استرس گرمازدگی افسردگی خودکشی سیگار بارداری بیماری قلبی