سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

شاعری که به سادگی اعتقاد دارد


شاعری که به سادگی اعتقاد دارد

نقد مجموعه غزل «یک چندم از من» سروده مریم آریان

مریم آریان از شاعران جوان و غزلسرای استان البرز و شهر کرج است که بتازگی مجموعه‌ای از شعرهایش را با عنوان «یک چندم از من» توسط انتشارات هنر و رسانه اردیبهشت منتشر کرده است.

آریان در مجموعه‌اش از زبانِ زنی با حس و حال شاعرانه به روایت اجتماعی می‌پردازد که مشکلات و معضلات بی‌شمار و خاص خود را در لایه‌های انباشته و تلنبار روی هم دارد.

او در این انتقال شاعرانه با همان ابزار به روز و کاملا امروزی و واژگان متناسب و کاربردی با حس و عاطفه‌ای تماما مرتبط که از عمق حوادث و رویدادها برمی‌خیزد روایتگری می‌کند.

زبان غزل او، اولویت را به رسایی و رسانایی مفهومی به طریق هرچه ساده‌تر، سپرده است و حتی شگرد تکرار در این راستا، در القای مفهوم و حس مدنظر به کار گرفته شده است. گاهی هم خواننده، به نوعی نارسایی در کاربرد برخی واژگان در فضایی متمایزتر برمی‌خورد که این موضوع، بیشتر حاکی از زبان و فرهنگ ترکی شاعر است.

من حتی در نقد شاعرانگی حسین منزوی در مجموعه «نام او عشق است، آیا می‌شناسیدش؟» هم نمونه کامل این تداخل و تطابق زبانی، حسی و اندیشه‌ای از دو فرهنگ ترکی ـ پارسی را با مصداق‌هایش مشخص نموده‌ام که در این مجموعه هم قابل شناسایی است.

چه، شاعرانی که زبان مادری‌شان ترکی است با توجه به غنای تصویری و اندیشه‌ای زبان ترکی، در سرایش‌شان به زبان پارسی همواره برگ برنده‌ای در دست داشته‌اند و معمولا با اتکا به این پشتوانه محکم، شاعران خوب و توانمندی هم بوده و هستند.

البته این موضوع، مواقعی به شعر این دوستان ضربه‌ای می‌زند و ممکن است خواننده که گاه از این گرته‌برداری‌ها گیج شده و شاید بسادگی بیش از حد زبان معترض است را متعجب سازد.

مه مادر گفت که من رفتم اما

همان طوری که گفتی می‌شود، شد

به یاد روی ماهش بودم امشب

نشستم گریه کردم جزر و مد شد

ص۱۸

چگونه طرح زد ایزد علی اکبر را

چه کار کرد که او فوق‌العاده زیبا شد

ص۲۲

در این دو نمونه سادگی بیش از حد زبان و استفاده‌های متناوب از حروف ربط و اضافه تا حدی جای سوال است، البته من به این نکته واقفم که شاعر در کل مجموعه، سادگی و بی‌تکلف بودن زبان را که از انباشتگی عاطفی هم مملو است را شگرد کار کرده است، اما این میزان سادگی را به هیچ عنوان نمی‌پسندم.

از یک دید این مجموعه از گرایش صرف به شکل غزل روایی که در آن روایتی به صورت خط عمودی با بهره‌گیری از پتانسیل‌های تصویری ارائه می‌شود، حکایت دارد.

زبانی ساده، بی‌پرده که گاه به منطق سهل و ممتنع‌گویی نزدیک می‌شود و با استفاده از حس و عاطفه سرشار که لابه‌لای واژگان و ابیات مستترند، خود می‌نماید.

نگاه، نگاهی است مدرن که از دل مسائل روزمره به سبک شعری، موضوعات را با چاشنی احساس می‌کاود و ظرفیت سرشاری در بازآفرینی حسی نوستالژیک دارد که گاه به متافیزیک سر می‌زند و در برخی جاها سهراب سپهری و عرفان خاص التقاطی او را به ذهن متبادر می‌سازد:

من آن کودکم که شبی پیر شد

و در کودکی با عصا ایستاد

ص۷۹

تو مرده‌ای و من آن وقت مردم از خنده

و بعد گریه‌ام آمد ببین دلم عصبی ست

دوباره شعر و من درد می‌کنم آن قدر

که سقط می‌کنم او را ببخش بی‌ادبی ست

ص۷۱

شاعر، بخوبی از ظرفیت‌های شعری و حس نهفته در دل برخی تعابیر و ترکیب‌های عادی و روزمره به سود غزل خویش بهره‌برداری کرده است. با همین شیوه و با ترکیب و همسان‌سازی‌های شاعرانه، وی توانسته است به تصاویر عینی جدید و در خور توجه و تاملی دست پیدا کند که شایان تحسین است.

در حوض، ماهی‌ها به آهنگ دف ماه

با جامه‌های زر زری رقصیده بودند

ص۴۷

در خواب میز کوچک صبحانه حاضر است

نکته: آریان، ادعای تکنیک بالا در غزل ندارد، ولی خصیصه ساده‌سرایی و تمایل زبان به سوی نثر و هنجار طبیعی پتانسیل‌های نهفته در دل واژگان روزمره را غلیان می‌دهد و بارورشان می‌سازد

ساعت، گرسنگی تو را می‌دهد نشان

نان در بغل گرفته پنیر سفید را

آماده ایستاده که بگذاری‌اش دهان

و چای، قند توی دلش آب می‌شود

در انتظار این که بنوشی کمی از آن

...

قاشق که حال چای تو را زد به هم، نشست

یک دفعه شد دچار به دل پیچه، استکان

ص۲۸

می‌بینید که چگونه شاعر با حس‌آمیزی و توانایی بالا در ترکیب و آنمیسم (جان‌بخشی) اشیای ملموس با کارکردهای عادی و روزمره توانسته است بسادگی، تصویرهای خوبی خلق نماید.

در کل از لحاظ محتوایی می‌توان این مجموعه را نمونه کامل یک کلیت دردمند اجتماعی دانست. مریم آریان روایتگر غصه‌ها و دردهای عمیق و ریشه‌ای اجتماعی است.

وی حتی عشق را هم به زبان خاص خود تصویر می‌کند و از پرداختن به هیچ موضوع اجتماعی مضایقه نمی‌کند؛ شعر انتظار و موعودیه با سبک منحصر به فرد خود که لحنی بخصوص و حسی ویژه دارد، شعر نمادین عاشورایی، شعر فقر و رنج، شعر تبعیض‌ها و فرق‌گذاری‌هایی که ریشه در افکار سنتی و کورکورانه دارد مثل تفوق مرد بر زن یا فرزند پسر بر دختر، شعر سیاسی محکومیت استکبار و تقبیح استعمارگری، شعر مسائل زناشویی و مشکلات و دغدغه‌های مرتبط با آن همچون مرد دو زنه و..، شعر مرتبط با جنگ تحمیلی، مادر شهید و...

شاعر با ابژکتیویته (عینیت‌گرایی) قوی و توانمند و با شخصیت‌پردازی‌های موفق، توانسته است زبان گویای سنگ، سگ، مورچه، استکان و.. باشد. وی حتی به تعریض و کنایه هم که شده به مشکلات معیشتی جمعیت مورچه‌گان اشاره می‌کند و ذهن خواننده را از جهات مختلف درگیر می‌کند و به تاملی بسیط وا می‌دارد!

در یک جمع‌بندی کلی می‌توانم چنین نتیجه بگیرم که آریان به آنچه می‌اندیشد، جامه شعریت می‌پوشاند و این یک امتیاز ویژه است برای شاعر که بتواند آنچه می‌خواهد بدون تصنع و تکلف و به زحمت انداختن خود شعریت بخشد، وی اگرچه ادعای تکنیک بالا در غزل را هم ندارد، اما همین خصیصه ساده‌سرایی و تمایل زبان به سوی نثر و هنجار طبیعی آن که پتانسیل‌های نهفته در دل واژگان روزمره را غلیان می‌دهد و بارورشان می‌سازد، خود نوعی تکنیک خلاقانه است که در شعر ایشان دیدم و توجه مرا جلب نمود. با این حساب آریان براحتی آب خوردن می‌تواند با شنونده خود در تناسبات مفهومی مختلف ایجاد ارتباط نماید و با صمیمیت زبانی، به تاثیرگذاری پیامش جامه عمل بپوشاند.

شاعر در شعر دیگری با عنوان ماجرا، دقیقا به همان موضوع متافیزیکی داستان ظریفه روئین پرداخته است، دخترکی که گنجشک می‌شود، شانه به سر، بلبل و...

او بسادگی صرف اعتقاد دارد و حتی در گزینش قافیه‌ها هم با استفاده از قافیه‌های اسمی، حروفی، ساده و کمرنگ این موضوع را عینیت می‌بخشد.

در پایان با آوردن چند بیت نمونه که به نظر من شاعر توانسته است با ویژگی‌هایی که برخی را ذکر کردم تصاویر بدیع و عینی با ترکیب‌هایی ساده و مفهوم‌گرا بسازد، سخنم را به اتمام می‌رسانم:

گرچه همرنگ جماعت بوده‌ام

هیچ کس مانند من رسوا نشد (ص۷۸)

در رختخواب چشم‌هایش خواب رفتم

چون بچه بودم خیس کردم بسترم را (ص۷۶)

تمام روز مادر فکر می‌کرد

که من دنیا بیایم یا بمیرم

..

مرا یک روز راحت می‌گذارند

که زیر خاک ساعت‌ها بمیرم(ص۵۸)

از انتظار، علف سبز شد به پای درخت

چقدر منتظر مرگ، مثل من شده است(ص۲۰)

در سوز و سرما شاخه خیس درختان

تا صبح با هم بندری رقصیده بودند

بر سقف، باران و تگرگی تند با هم

هی پشت پای آذری رقصیده بودند(ص۴۸)

سالار عبدی



همچنین مشاهده کنید