چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
فرانسیسکو لیه رو
«فرانسیسکو لیه رو» از آن دسته هنرمندانی است که با احساس و ادراک بالای خود از محیط قصد دارد تا تعبیر و تعریف جدیدی از سنت و فرهنگ خود ارایه دهد. چنانکه گویی این سنتها وسیلهای هستند که به او کمک میکنند تا جستجویی جدید در زمینهی سمبولها و نشانهها آغاز کند. ترکیب و آمیزش سمبولهای بومی و جهانی موضوع همیشگی آثار اوست. او به این وسیله به مشکلات و درگیری انسانها میپردازد و آن را از جنبههای گوناگون مورد بررسی قرار میدهد.
در کنار طنزها و ریشخندهای موجود در آثارش میتوان به وضوح یک کنکاش روانی عمیق سرشار از گوشه و کنایه را در مورد شخصیتها ی گوناگون افسانهای و اساطیری دید. این تضاد و تناقضهای فراوان در آثار لیهرو، دیدگاه او را تبدیل به چیزی غریب میکند. او سعی دارد فضای تخیلی داستانها و افسانههای شفاهی را تبدیل به نمایی بصری کند. آثار او همچون صحنهی نمایشی هستند که به درستی تضاد دیدگاههای انسان معاصر را میان زندگی روستایی و زندگی شهری نشان میدهند.
«فرانسیسکو لیه رو» در سال ۱۹۵۷ در کامبادوس «پونته ودرا» به دنیا آمد. از همان آغاز همواره مجسمه در زندگی و محیط خانوادگی او حضور داشت. هنگامی که کودکی بیش نبود در نانوایی اجداد مادریاش مجسمههای کوچکی را با خمیر نان درست میکرد. شاید اثر او به نام «پسر خمیری» (۱۹۸۴) یادگاری از همان سالها باشد. از طرف دیگر اجداد پدری او صاحب یک کارگاه کابینت سازی بودند. او در این کارگاه مجسمههای چوبی زیادی خلق و آنها را به بسیاری از کلیساهای منطقهی کامبادوس اهدا كرد. در این محیط سرشار از چوب بود که «لیه رو»ی جوان به مجسمهسازی علاقه پیدا کرد و در کنار آن کشش زیادی نیز نسبت به سنتها و مراسم آیینی در خود احساس نمود.
بین سالهای ۱۹۷۴ و ۱۹۷۵ در«Escuela de Artes y Oficios» واقع در «Santiago de Compostela» مشغول به تحصیل شد. برای مدتی به عضویت گروه Foga درآمد که تاثیرات زیادی از سورئالیسم بر خود داشت. هرچند به طورکلی هنرمندان شمال اسپانیا و هنرمندانی که پیش از جنگهای داخلی فعالیت داشتند تأثیر زیادی از سورئالیسم گرفته بودند، اما در گروه Foga هیچ تلاشی برای خلق اثری جدید وجود نداشت.
در دههی ۷۰ هنگامی که شرایط سیاسی رو به تغییر بود و جامعه در گذار دموکراسی به سر میبرد، سورئالیسم نتوانست هیچ یک از جنبههای مدرنیته را عرضه کند. در این میان تنها چیزی که میتوانست هنرمندان و هنرجویان آن زمان را به خود جذب کند، استقلال سورئالیسم به عنوان یک جنبش هنری بود.
در سال ۱۹۷۵ هنگامی که «لیه رو» هنوز یک دانشجو بود نخستین نمایشگاه انفرادی خود را در «Sociedad Cultural» در کامبادوس برگزار کرد و چندی بعد در همان سال اثر خود را در« Caja de Ahorros Provincial» در «Pontevedra» را به نمایش گذاشت.
در طول این سالها، آثار او سرشار از موتیفها و نقوش سورئال بود و بعدها در آغاز دههی ۸۰ تأثیراتی از هنر مردمی (pop art) گرفت. آثار اوبا نامهای «ستون» (۱۹۸۱) و «بطری سیاه» (۱۹۸۱) حاصل آن دوران هستند.
سپس «لیه رو» به مادرید نقل مکان کرد و در آنجا در مدرسهی هنرهای زیبا مشغول به تحصیل شد. در آن زمان (۱۹۷۸) نمایشگاههای انفرادی بسیاری را در تالارهای نمایش «Corunna» و موزهی«Cruz Herrera» برگزار کرد. همچنین تعدادی نمایشگاه دیگر در لوگو، مادرید و سانتیاگو برگزار نمود. در طول این مدت با محیطهای هنری شمال غربی اسپانیا هم در ارتباط بود و آثارش علاوه بر «Galicia» اندک اندک در بقیهی اسپانیا نیز شناخته شد.
سپس در سال ۱۹۸۳ در آخرین و شاید با اهمیتترین نمایشگاه «Atlantica» در سانتیاگو شرکت کرد. با اینکه «لیه رو» در حقیقت تعلقی به این گروه نداشت اما اثر او با اقبال خوبی مواجه شد؛ به خصوص یکی از آثار او به نام (۱۹۸۲)«Eva» که در فضایی رومانسک به نمایش درآمد با نقدهای بسیار خوبی روبرو شد.
او چند سال بعد؛ بین سالهای ۱۹۸۷ و ۱۹۸۹ سری مجسمههایی از سنگ گرانیت سیاه را خلق کرد که یادآور مجسمههای جنگجویان کلیسای کامبادوس بود و اسم آن را «balboas» گذاشت. این اثر یکی از بزرگترین آثار اوست که در «Ferrol» در فضایی عمومی نصب گردید.
گالری مونتنگرو در مادرید که در آن زمان مهمترین مکان هنری کشور بود وی را به عنوان یکی از هنرمندان خود پذیرفت. در آن سالها او در دو نمایشگاه بسیار مهم شرکت کرد و اثر خود به نام «در ۳ بعد و ۶ مجسمه» را به نمایش گذاشت.
«لیه رو» یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین مجسمه سازان و هنرمندان اسپانیا است. او پلی میان هنر پیشین و هنر آوان گارد پدید آورد؛ به طوری که در كشور اسپانیا تبدیل به سمبول هنر اسپانیا در دههی ۸۰ شد.
«لیه رو» در سال ۱۹۸۸ به نیویورک سفر کرد. با اینکه پیوند او با هنر شمال غربی اسپانیا قطع شده بود همچنان آتلیهی خود را در کامبادوس حفظ کرد. جایی که ماههای زیادی از سال را به کار در آن میپرداخت.
در این میان میتوان شباهتهایی را میان آثار «لیه رو» و دیگر مجسمهسازان اسپانیایی همنسل او پیدا کرد. هنرمندانی همچون «خوان مونوز» و «پپه اسپالیو». همگی آنها «بدن انسان» را در کارهای خود مورد بررسی قرارمیدادند و فیگور را آزادانه در آثار خود استفاده میکردند و به مجسمه به عنوان یک تصویر یا منظره و یک شی مینگریستند.
آثار «لیه رو» به طرز غریبی پر شور و زنده هستند. بعضی از آثارش مجموعه و برخی دیگر تکی و انفرادی هستند، اما در عین حال با آثار دیگر او نیز در ارتباطند. در کتابی به نام «لمس معنا» آثار او را در وحلهی اول به سه دستهی: مجسمهها، فیگورها، اشیا تقسیم كردهاند. پس از گفتگوها و بحث و بررسیهای فراوان، بخش جدیدی به این بخشها اضافه شد به نام «خانوادهها» که این بخش پیچیدگیهای دقیق و ماهرانهی روابط میان آثار او را به خوبی به ما نشان میدهد.
برخی آثار «لیه رو» حالتی کاریکاتور وار دارند . درآنها مضامین همچون مرگ و شکنجه و رنجهای انسانها را به ریشخند و طعنه نشان داده شده است. این آثار در طول سالها بیشتر و بیشتر پیچیده شدهاند و هنرمند با بیانی آبستره و پر از ابهام و با مواد و متریال متضاد و متناقض این معانی را به تمثیل نشان میدهد.
او در برخی دیگر از آثارش از محیط و فضای اثر به طور بسیار متفاوتی استفاده کرده است. «در میان باغ» (۱۹۹۶) اثری است که در آن زنی روستایی در تلاش است تا با یک داس به اسرار نمکهایی که یک قربانگاه را احاطه کردهاند رسوخ کند. او در این اثر روابطی با اثر «قربانگاه» سیمون رودریگز (۱۹۹۶) برقرار کرده است. در واقع این اثر ادای دینی بود به معمار باروک معاصر شمال اسپانیا «Fernando Casas y Novoa». استفادهی او از فضا در آثار دیگر او نیز مشهود است. مثلاً دراثری به نام «مرگ رویا» (۱۹۹۶) بدن دو غواص را میبینیم که به وسیلهی سیمهای فلزی آویزان شدهاند.
پس از آن او خط مشی مشابهی را در پیش گرفت؛ تا اینکه اثر جدیدی را در نمایشگاه جهانی در (۲۰۰۰) «Hannover» به نمایش گذاشت. و آثار دیگری همچون (۲۰۰۱) «Sabrego» و یا «دوست هنرمند من» (۱۹۹۵) او کارهای به نسبت متفاوتتری به نظر میرسند.
تضاد میان خاطره و زمان حال یکی دیگر از مضامین است که در آثار او به چشم میخورد و دگرگون کردن و بازسازی فیگورها با روشهای امروزی و معاصر راهی است که برای رسیدن به واقعیتهای پیرامونمان در پیش گرفته است. حاصل این تفکر را میتوان در اثر او به نام (۲۰۰۲) « Atlas» مشاهده کرد. او همچنین فیگورهای گوناگونی از هرکول با چوب بیسبال و حضرت داوود را با یک سنگانداز ساخت و به عنوان آثار جدیدش معرفی کرد.
همچنین در برخی آثار او میتوان بازتاب وقایع و حوادث رخ داده در سرتاسر دنیا را مشاهده کرد. تراژدیهای انسانی و قتل عامها در «رواندا» موجب خلق «لاستیک» (۱۹۹۴) شدند، جنگ بوسنی انگیزهی ساخت (۱۹۹۹) «Moldia» بود و همچنین درگیریهای داخلی در سواحل «Galicia» موجب خلق اثر دیگری به نام «جمع کنندگان» (۲۰۰۲) شد. این اثر چهار زن را نشان میدهد که در حال جمع کردن بنزین هستند. صورت همهی آنها پشت ماسکی پنهان شده است که یادآور فجایع انسانی بیشماری است همچون چرنوبیل یا اپیدمی سارس که ترس و وحشت را به جامعهی انسانی تحمیل كرده است.
نویسنده : تارا حقیقی
منبع:
۱. Santago Olmo/ Artists Sculp tors. Expressionism-Abstractions/NovA GALICIA EDIVIONS
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست