سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
دانشجو شدن آری یا خیر
«توی اول دبیرستان دوست احمقم ترک تحصیل کرد ولی ما به سلامتی دانشجو شدیم خدارو شکر الان ایشان ماشین هیوندا جنسیس داره بنده هم یک دستگاه ماشین حساب دارم!»
این یک لطیفه یا سخنی از روی هزل و شوخی است که شاید شما هم شنیدهاید و یا به دوستانتان هم گفتهاید. شاید طنزی است که گله از وضعیت موجود برخی دانش آموختگان دارد و طعنهای است به این موضوع که درس خواندن لزوماً به همه جا رسیدن نیست. که بسیار هم سخن متینی است. چندی پیش یکی از اساتیدم که تحصیلات عالیه در یکی از رشتههای مهندسی خارج از کشور دارد این موضوع را به بنده میگفت که دوستی داشته که او ادامه تحصیل نداده و ایشون ادامه داده تا مدارج بسیار بالا. اکنون دوست استاد وضعیتی به قول بچهها «توپ» دارد و استاد مجبور است برای گذراندن زندگی با من سرو کله بزند که خودش به شوخی یا جدی میگفت که چندان هم از این جریان -سر و کله زدن با من- راضی نیست!
این که هر کدام از ما انسانها چه تحصیلات داشته باشیم یا نداشته باشیم و در هر وضعیتی که باشیم میل و علاقه به زندگی خوب و آسایش و آرامش به لحاظ مادی و معنوی را داریم امری بدیهی است. اما مشکل این مقایسه و مرز بندیِ اشتباه تحصیل کرده و ناکرده میتواند ناشی از این باشد که ما صرفاً گام نهادن در برخی از مراحل زندگی و شغلی خود را به معنی موفقیت تلقی میکنیم و طبعاً هم انتظار داریم کسی که به این موفقیت نرسیده از کسی که رسیده است در درجه پایینتری از شئونات زندگی باشد و یا آن کسی که در مرزبندی ذهنیمان تحصیلکرده میدانیمش از شرایط بهتری باید در زندگی بهرهمند شود.
از طرفی ادامه ندادن تحصیل مخصوصاً در دانشگاه را دلیلی بر ناتوانی و عدم موفقیت هر فردی میدانیم و میگوییم مثلاً «فلانی نتونست بره دانشگاه!» و با این تعبیر او را ناکام میدانیم و در همین شرایط موفقیتهای او را بعد از این ناکامی با دیده حیرت و یا حسرت مینگریم طوری که گویا نباید موفق میشده و موفقیت فقط برای دانش آموختگان با حق انحصاری محفوظ بوده! چنین تصوری نتیجهاش این میشود که دوست اول دبیرستان که ترک تحصیل کرده را اولاً احمق میدانیم ثانیاً داشتن هیوندای جنسیس را برای او چیزی محیر العقول! در صورتی که این تصور از پایه غلط است و شاید اون قضیه احمق هم در اون مورد برعکس باشد!
مشکل دیگر این است که لزوماً ادامه تحصیل را مقارن با موفقیتهای دیگر شغلی، مادی، اقتصادی، اخلاقی و ... میدانیم. مهارتهای زندگی و خوب زندگی کردن و خوب زیستن چیزهایی نیست که حتماً باید آنها را در جریان ادامه تحصیل فراگرفت. هرچند در دانشگاه به دلیل این که موقعیت مناسب علمی و فرهنگی فراهم میشود شرایط برای کسب موفقیتهای آتی در زندگی به نحوی آمادهتر است. البته به شرطی که از این موقعیت به نحو مطلوبی استفاده شود و متقاضی ورود به دانشگاه هم با همین هدف یعنی پیشرفت در تمامی شئونات زندگی وارد دانشگاه شود. صد البته تضمین دستیابی به این هدف تلاش مضاعف و روز افزون و به معنای دقیق کلمه دانشجو بودن است نه این که به محض ورود به دانشگاه کار را تمام شده بداند و در پی برگهای به نام مدرک روزگار بگذراند که متأسفانه این روند کم کم دارد به جریانی طبیعی در بدنه دانشگاهها تبدیل میشود.
نکته دیگری که در این بین مغفول واقع میشود عدم درنظر گرفتن شرایط زمانی و امکانات فراگیر آموزشی و ارتباطی است. به عبارت بهتر امروز به مانند چند دهه پیش نیست که برای یادگیری و آموزش حتماً باید به دانشگاه برویم چون در آنجا امکانات آموزشی مهیاست و در جای دیگری نیست! و یا به سختی و یا با هزینههای گزاف باید به فراگیری دانش به صورت آکادمیک پرداخت. امروزه به مدد وسائل ارتباط جمعی، فراگیری نشر کتب و انواع لوحهای فشرده، اینترنت، نشریات، انواع آموزشگاههای کاملاً حرفهای و تخصصی، آموزشهای از راه دور و چندین و چند ابزار یادگیری که در کمترین زمان و با قیمت مطلوبی قابل دسترسی هستند الزام این که حتماً به محلی به نام دانشگاه برویم را محدود نموده و متقاضی یادگیری و طالب کسب مهارت به شیوه آکادمیک و به روز با انتخابهای متعددی روبرو است که بسته به شرایط خود یکی از آنها را انتخاب میکند. امروزه لزوماً فقط به بهای یادگیری دیگر نیازی نیست که احتمالاً از شهر و دیارمان هم دور باشیم و کلی مشقت به خودمان بدهیم. هرچند منکر این مسئله نمیشوم که تحصیل در دانشگاه امتیازات خاص به خود را دارد البته به شرط بهرهمندی از این امتیازات.
نکته بعدی تصور غلط تحصیل و اشتغال متناسب با آن است. این نکته احتمالاً مخالفان زیادی خواهد داشت. اما باید بپذیریم شرایط زندگی و امرار معاش خیلی از اوقات ما را از علایقمان دور میسازد. به عنوان مثال اگر من رشته موسیقی خواندهام لزوماً نباید حتماً از راه موسیقی درآمد داشته باشم چه بسا موقعیتهای شغلی دیگری برای من درآمد بیشتری داشته باشد. ولی با این حال من علاقه زیادی به رشته موسیقی دارم و اگر مجدداً هم قرار باشد برای تحصیل انتخاب رشته نمایم همان موسیقی را انتخاب کنم. یعنی اگر اشتغال من چیزی جز رشته تحصیلی من بود دلیلی نمیشود که در انتخاب رشتهام لزوماً اشتباه کردهام. چه بسا بسیاری از رشتهها شرایط شغلی مناسبی در شرایط کنونی نداشته باشند اما از علائق ما باشند.
پس تحصیل در اینجا به یک گزینه کیفیت زندگی تبدیل میشود که شاید برای داشتن مرتبه دکترا آن هم ریالی نگیریم اما داشتن دانش عالی در آن رابطه برای ما از اهمیت زیادی برخوردار باشد و بخشی از کیفیت مطلوب زندگی من در گرو یادگیری و تحصیل در مدارج بالا آن رشته باشد. باز البته اگر این دو مسیر یکسان بودند به مراتب لذت بخشتر خواهد بود و مراتب پیشرفت در آن بیشتر است. اما دلیلی نیست بر این که اگر کسی مهندسی ژنتیک خوانده و به آن علاقه داشته و امروز از راه طراحی گرافیک امرار معاش میکند مورد شماتت قرار دهیم و برعکس.
وارونه این جریان هم این میشود که عدهای تحصیل را صرفاً برای داشتن درآمد بیشتر و بالاتر، شغل منحصر به فرد، جایگاه اجتماعی و چیزهایی جز کسب دانش و تخصصی مهارتی میخواهند. در بررسی عملکرد این افراد تا آنجایی که ادامه تحصیل در دانشگاه آنها را به این اهداف میرساند مانعی وجود ندارد و همه چیز خوب است. اما اگر رشتهای به شغل و آن اهداف موصوف منجر نشود در اینجا تناقضی رخ میدهد که معمولاً همه کاسه و کوزهها بر سر اصل آموزش و در مراحل جزئیتر بر سر آن رشته و گرایش و دانشگاه و استاد و کلاس و ... میشکند و هیچ توجهی به اصل اختیار ورود به دانشگاه متقاضیان نمیشود؛ و در همین جاست که باید دقت کنیم برای هیچ یک از دانشجویان موفق و ناموفق دانشگاهها دعوت نامه برای تحصیل ارسال نشده. و لذا مشکل رخ داده در اصل ناشی از ناهماهنگی اهداف و ابزار دستیابی به اهداف است که انتخابش با کسی جز خود متقاضی ورود به دانشگاه نبوده.
با در نظر گرفتن جمیع موضوعات و نکات گاهی ما برای دستیابی به اهداف زندگیمان مجبوریم کارهای مختلفی کنیم. سخت کار کنیم. هجرت کنیم. صبور باشیم. از برخی تفریحات دست بکشیم و ... که ورود به دانشگاه هم میتواند یکی از آن ابزارها و یا کارهایی باشد که برای رسیدن به آن هدف انجام دهیم. همچون فرهاد که برای شیرین کوه میکند! در اینجا تحصیل در دانشگاه خود هدف نیست. همانطور که کندن کوه برای فرهاد هدف نبود. وجه دیگر قضیه این است که تحصیل و اختصاصاً تحصیل علم و دانش در رشتهای خاص خود به تنهایی و به مجرد دیگر شئونات زندگی یک هدف باشد. حال میتوان برای رسیدن به این هدف - تحصیل علم و دانش در رشتهای خاص به دانشگاه رفت و یا از دیگر امکانات رایج آموزشی و یادگیری استفاده کرد. در اینجا نیز اولاً الزام ورود به دانشگاه نیست ثانیاً به صورت پیش فرض مطالبهای از داشتههای علمی کسب شده که الزاماً درآمد و یا جایگاه و ... باشد مد نظر نیست. هرچند شاید با مهارت یا دانش کسب شده بتوان به اهداف دیگری هم نائل شد.
نتیجه این که صرف داشتن تحصیلات، فردی را نمیتوانیم موفق بدانیم هرچند که موقعیت مناسب شغلی و اجتماعی داشته باشد و عکس این جریان هم صادق است. مهم این است که با چه هدفی دانشگاه را برای تحصیل انتخاب کردهایم و تا چه حد در دستیابی به آن هدف توفیق داشتهایم. و دیگر زمان آن گذشته که فردی را به بهانه داشتن مدرک محق جمیع کیفیات یک زندگی مطلوب بدانیم و برعکس. امروزه داشتن تحصیلات عالیه مقارن با داشتن توانایی نیست و این را هر فردی باید بداند. پس بیخود و بیجهت نباید با هجوم به دانشگاهها امکانات تحصیل کیفی را محدود کنیم آن هم برای دستیابی به اهدافی که امروزه جستجوی آن در دانشگاه کاری عبث و بیهوده است.
سیدمحمدمهدی میرزاامینی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست