یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

نگاهی به کتاب «فصوص الحکم» ابن عربی


نگاهی به کتاب «فصوص الحکم» ابن عربی

مقدمه یکصد و بیست صفحه ای کتاب که در حکم کتابی مستقل و مفصل درباره ابن عربی است, با عبارتی از شمس تبریزی درباره ابن عربی آغاز می شود

«فصوص الحکم» ابن عربی برای موافقان و مخالفان عرفان کتاب مهم و قابل تاملی است. خصوصاً اگر ناشر با دقت و وسواس زیاد کتاب را چاپ کرده باشد و بر جلد آن نام محمدعلی و صمد موحد را ببینی که درآمد، برگردان متن، توضیح و تحلیل فصوص ابن عربی را بر عهده داشته اند، اما باید از ناشر و مولفان کتاب پرسید چرا بر جلد کتابی که با این دقت طراحی شده که تمام اعمال برادران موحد از درآمد نوشتن بر متن، برگردان آن تا توضیح و تحلیل بر متن روی آن درج شده، این مطلب ذکر نشده که این کتاب تنها ۱۰ فص از فصوص ۲۷گانه ابن عربی است؟

«پاکا کسی که همه چیز را پدید آورد و خود عین آنها بود.» (فتوحات، ج۲، ص ۴۵۹)

مرحوم سیدجلال الدین آشتیانی می گوید؛ شارحان و مریدان ابن عربی از ناحیه شور، نه شعور و از جانب احساسات، نه عقل و منطق، او را خاتم ولایت محمدیه به وصف اطلاق دانستند و درباره او سخن ها گفتند... همین عبارت آغازین کافی است که انتشار شرح و تفسیر بخشی از کتاب فصوص به قلم محمدعلی موحد را یک حادثه بدانیم، چرا که شارح خود در مقدمه طولانی و مفصل کتاب، نقدهایی را بر ابن عربی آورده است که این نقدها خود نمایانگر تفاوت سبک کتاب با شرح هایی است که پیش از این تحت تاثیر کلام شورانگیز ابن عربی به چاپ رسیده است.

مقدمه یکصد و بیست صفحه ای کتاب که در حکم کتابی مستقل و مفصل درباره ابن عربی است، با عبارتی از شمس تبریزی درباره ابن عربی آغاز می شود. آنجا که در مقالات می گوید؛ کوهی بود کوهی، نیکو همدرد بود، نیکو مومن بود، شگرف مردی بود شیخ محمد، اما در متابعت نبود. این حکایت گویی دیدگاه خود شارح کتاب درباره ابن عربی است که در عین دلبستگی سوال ها و نقدهایی نسبت به او دارد.

کتاب فصوص را وصیت نامه فکری و عقیدتی ابن عربی خوانده اند و شامل ۲۷ فص است که در کتاب منتشر شده از سوی نشر کارنامه، ده فص آن به ترجمه و تفسیر و شرح محمدعلی موحد و برادرش دکتر صمد موحد به بازار آمده است. ابن عربی چنان جایگاهی برای کتاب فصوص قائل بود که در ابتدای کتاب آورده است؛ «اما بعد، من رسول خدا را در رویایی بشارت آمیز به خواب دیدم - در دهه آخر از محرم سال ۶۲۷ در شهر دمشق - که به دست خود کتابی داشت. مرا فرمود؛ این کتاب فصوص الحکم است، بگیر و نزد مردمانش بر، تا از آن بهره جویند.

گفتم؛ شنیدم و فرمان خدای راست و رسول او را و صاحبان امر را از میان ما، چنان که ما را فرموده اند.

پس خواست حضرت را به جای آوردم و نیت خالص گردانیدم و قصد و همت بر آن گماشتم که این کتاب را - چنان که رسول خدا فرمود - بی هیچ کم و زیاد آشکار کنم و از خداوند خواستم که مرا در این کار - و در همه حال - از زمره بندگانی قرار دهد که شیطان را بر آنان راه نیست و مرا در آنچه بر قلمم جاری می شود و بر زبانم می آید و بر قلبم می گذرد با تایید و حفظ خود به القای رحمانی و دم قدسی در درون جانم مخصوص گرداند تا در آنچه می گویم ترجمان او باشم نه آنکه از خود بگویم، مگر صاحبدلان از اهل الله، که بر آن واقف گردند، بدانند که این گفته ها از مقام پاکی است که منزه از اغراض نفسانی است و تلبیس را در آن راهی نیست و امیدوارم چنانم که حق تعالی چون دعای من بشنود ندایم را اجابت فرماید. من نمی گویم جز آنچه را که به من گفته می شود و در این نبشته نمی آورم جز آنچه از بالا بر من فرومی آید. من مدعی پیامبری و رسالت نیستم، اما وارثم و کشتکار آخرت خویشم.»

این ادعا و نظیر آن در آثار دیگر ابن عربی نیز وجود دارد چنانکه دکتر موحد نیز در شرح این نکته می نویسد؛ در کتاب فتوحات، ابن عربی بار دیگر چنین ادعایی را کرده است که هر حرف کتاب از بالا به او الهام و القا شده و در جایی دیگر از همان کتاب می گوید که بارها در مکه و دمشق اختصاصاً و بی واسطه - البته در عالم خواب - طرف خطاب خداوند بوده است و تاکید می کند که نوشته های او نتیجه فکر و تامل نیست، بلکه الهام حق است که بر زبان او جاری می شود و چون به او می گویند «بگو،» می گوید و آنجا که فرمان رسد «بس کن،» زبان برمی بندد و خاموش می شود. وقتی کتابی این گونه توصیف می شود و این ویژگی قرن ها در اذهان مراجعه کنندگان باقی می ماند، خواه ناخواه در هاله ای از رمز و راز غرق خواهد شد و این گونه است که تلاش برای توصیف و تفسیر عباراتی که چنین جایگاهی در باور مخاطبان دارد، تلاشی شجاعانه و البته خطیر می نماید.

شارح کتاب همان گونه که سنت او بوده است و درباره کتاب فاخر مقالات شمس تبریزی نیز صادق است، در مقدمه خود از بارورترین ایام زندگی ابن عربی تا کهن تریح شرح ها بر فصوص و تاثیر او بر ظهور جریان هایی نظیر حروفیه و نقطویه و مساله تاویل در قرآن و نهج البلاغه سخن گفته است.

محمدعلی موحد در مقدمه خود درباره پیامدهای اجتماعی اندیشه های ابن عربی به مساله ظهور حروفی گری در ربع آخر قرن هشتم می پردازد و می نویسد؛ ابن عربی علم الحروف را علم الاولیا می خواند و می گوید فرشتگان روحانی در عالم ارواح به نام های این بیست و هفت حرف الفبای عربی خوانده می شوند.

این حروف اجساد آن فرشتگان و آن فرشتگان ارواح این حروف اند. حروف الفبا اسم هایی دارند و هر اسم معمولاً خود از چند حرف تشکیل می شود... بحث از اسرار حروف به ظهور حروفی گری در ربع آخر قرن هشتم انجامید. فضل الله نعیمی موسس این فرقه بر آن بود که «همه اشیا قائم به حروف باشد» و «هر کس خواص حروف را بداند همه اشیا مسخر او شوند»... ابن عربی البته مبدع و مبتکر علم حروف و اعداد نبود. این طرز فکر که حروف و اعداد را حامل معانی اسرارآمیز و اشارات غیبی بدانند سابقه ای کهن دارد اما سهم ابن عربی و مکتب او در ترویج و اشاعه آن به نحوی که تبدیل به یک حرکت موثر و فراگیر شود غیرقابل انکار است.

در واقع آثار ابن عربی به گونه ای بود که هم به درد تغذیه خواص می خورد و هم قادر به ارضا و اشباع عوام بود. مباحثی که او مطرح کرده بود هم نیاز اهل جدل و مناظره را در مدرسه برمی آورد و هم عطش خیال پردازان خانقاهی را که چشم به راه کشف و کرامات دوخته و در طلب گشایش از غیب دست بر دامن هر داعیه داری می زدند، فرو می نشاند، زبان ابن عربی نمادین و رمزآلود و جابه جا از چاشنی شعر برخوردار است.

نوشته هایش آهنگین و مزین به صنایع بدیعی است و به ویژه او شیفته سجع و جناس است... شگرد او در به هم پیچاندن آیه ها و تاویل های عجیب و غریبی که در هر قدم پیش می کشد طرفه است و این همه ذهن خواننده را حتی اگر آخر سر با او موافق نباشد مشغول می دارد و به شیوه خاص خود از او دل می برد...

دکتر موحد در جایی دیگر در نقد بازتاب افکار ابن عربی نزد عوام مردم می نویسد؛ روش متهورانه ابن عربی در تاویل به اذهان مستعد این جرات و جسارت را می بخشید که هرچه را بخواهند از قرآن و حدیث دربیاورند. او از شیخ خود ابومدین روایت می کند که می گفت؛ «المدید من یجد فی القرآن مایرید.» آری دروازه تاویل که گشوده باشد با آن فراخ گامی و دست و دلبازی همه چیز را می شود از قرآن درآورد.

تکنیک خاص و تنوع حیرت انگیز اصطلاحات و تعبیرات ابن عربی جوانان طالب نام را قادر می ساخت که با اندک آشنایی با آثار او در میدان فضل به مبارزطلبی برخیزند و در برابر خصم فرونمانند. نوش آموختگان مکاتب سنتی آنجا که با کارکشتگان مکتب ابن عربی به مناظره برخیزند محال است که پیروز درآیند. زیرا مدار بحث در مکاتب سنتی بر عقل است یا بر نقل. مکتب ابن عربی رسماً عذر عقل را می خواهد و صریحاً می گوید که کمیت عقل در میدان معرفت لنگ است و نقل هر چه باشد، آیه یا حدیث به سهولت در کوره تافته تاویل آب می شود و به هر شکل که مطلوب مدعی باشد درمی آید.

ابن عربی نصوص و اقوالی را که به آنها استناد می کند از هرگونه مدلول ساده و همه فهم تهی می گرداند و معانی و نکاتی در آنها کشف می کند که به عقل جن هم نمی رسد. نوشته های او چه در فصوص و چه در کتاب های دیگر همواره با آیه های قرآن درآمیخته اما هیچ گاه توجهی به مدلول صریح آیه نشان نمی دهد بلکه با مهارت زیاد چست و چابک از دیوار ظاهر بالا می رود. هیچ نص صریحی نمی تواند حرکت فکری خارق العاده او را لگام بزند و فوران بی امان ذهن او را مهار کند. دلالت های شناخته شده الفاظ برای او اعتباری ندارد.

واژه ها را به آسانی از لباس هایی که در ترکیب کلام بر آنها پوشانیده شده است برهنه می گرداند و معنایی را که طی استعمالات بر خود گرفته اند بی محابا دور می ریزد. آنگاه با تیغ تاویل دل هر کلمه را می شکافد و ارتباطات رئیشه ای آن را می کاود و سرانجام معنای عجیب و غریبی را که به ذهن کسی نمی آید استخراج می کند.

ابن عربی آنقدر بزرگ است که شرح ناتمامی از فصوص او را می توان حادثه ای مهم در حوزه نشر کتاب و گسترش معارف بیان کرد اما ویژگی دنیای جدید در این است که می توان هر اندیشه ای را به زیور نقد آراست. حتی اگر نویسنده آن مدعی باشد که کلام آخر آن حوزه را گفته است. عرفان ابن عربی، عرفانی است که در آن مساله ای به نام مردم وجود ندارد.

عارف می تواند خارج از هر تاریخ و در بستر هر جغرافیایی به سلوک های فردی خود بیندیشد و کاری به آنچه در محیط پیرامونش می گذرد نداشته باشد، درست برخلاف عرفان مکتب خراسان که در آن عارف تعریفی بیرون از بستر اجتماع ندارد. عارف به اندازه ای واصل است که برای مردم جامعه مفید است. چنان که ابوالحسن خرقانی می گوید؛ عارف کسی است که به جای کرامات در روز قیامت از خداوند می خواهد که به جای همه خلق او را در آتش دوزخ برد تا خلق در آسایش خاطر زندگی کنند.

کتاب فصوص ابن عربی شامل بیست و هفت فص است که در این کتاب تنها ده فص آن منتشر شده است و گویا هفده فص باقی مانده در نوبت چاپ است در این کتاب ۷۳۲ صفحه ای پس از مقدمه طولانی ده فص نخست کتاب با درآمد و تفسیر و شرح محمدعلی موحد منتشر شده و متن عربی این ده فص به طور کامل در کتاب ذکر شده است.

در دفتر دوم که به تحلیل فصوص پرداخته است، دکتر صمد موحد از نگاه خود به شرح این ده فص پرداخته و آنها را با نام های آدم، شیث، نوح، ادریس، ابراهیم، اسحاق، اسماعیل، یعقوب، یوسف و هود در کتاب آورده است. یکی از نقدهایی که بر این کتاب می توان نوشت این است که چرا با وجود آن که تنها ده فص از ۲۷ فص کتاب ابن عربی نوشته شده است، بر روی جلد این کتاب فاخر چنین نکته ای ذکر نشده است.