چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
مجله ویستا

زندگی


زندگی

در آخرین روز ترم پایانی دانشگاه ، استاد به زحمت جعبه‌ی سنگینی را داخل کلاس درس آورد . وقتی که کلاس رسمیت پیدا کرد ، استاد یک لیوان بزرگ شیشه ای از جعبه بیرون آورد و روی میز گذاشت …

در آخرین روز ترم پایانی دانشگاه ، استاد به زحمت جعبه‌ی سنگینی را داخل کلاس درس آورد . وقتی که کلاس رسمیت پیدا کرد ، استاد یک لیوان بزرگ شیشه ای از جعبه بیرون آورد و روی میز گذاشت .

سپس چند قلوه سنگ از درون جعبه برداشت و آن ها را داخل لیوان انداخت . آنگاه از دانشجویان که با تعجعب به او نگاه می‌کردند ، پرسید : « آیا لیوان پر شده است ؟‌ »

همه گفتند : « بله پر شده است . »

استاد مقداری سنگ ریزه را از جعبه برداشت و آن ها را روی قلوه سنگ های داخل لیوان ریخت . بعد لیوان را کمی تکان داد تا ریگ ها به درون فضا های خالی بین قلوه سنگ ها بلغزند . سپس از دانشجویان پرسید : « آیا لیوان پر شده است ؟‌ » همگی پاسخ دادند : « بله پر شده است . »

استاد دوباره دست به جعبه برد و چند مشتی شن برداشت و داخل لیوان ریخت . ذرات شن به راحتی فضاهای کوچک بین قلوه سنگ ها و ریگ ها را پر کردند . استاد یک بار دیگر از دانشجویان پرسید : « آیا لیوان پر شده است ؟‌ » دانشجویان همگی هم صدا جواب دادند : « بله پرشده است . »

استاد از داخل جعبه یک بطری آب برداشت و آن را درون لیوان خالی کرد . آب تمام فضاهای کوچک بین ذرات شن را هم پر کرد . این بار قبل از این که استاد سؤالی بکند دانشجویان با خنده فریاد زدند : « بله پر شده ... »

بعد از آن که خنده ها تمام شد استاد گفت : « این لیوان مانند شیشه‌ی عمر شماست و آن قلوه سنگ ها هم چیزهای مهم زندگی شما مثل سلامتی ، خانواده ، فرزندان و دوستانتان هستند . چیز هایی که اگر هر چیز دیگری را ازدست دادید و فقط این ها برایتان باقی ماندند هنوز هم زندگی شما پر است . »

استاد نگاهی به دانشجویان انداخت و ادامه داد : « ریگ ها هم چیز های دیگری هستند که در زندگی مهمند . مثل شغل ، ثروت ، خانه و .... و ذرات شن هم چیزهای کوچک و بی اهمیتی هستند . اگر شما ابتدا ذرات شن را داخل لیوان بریزید ،‌ دیگر جایی برای سنگ ها و ریگ ها باقی نمی‌ماند . این وضعیت در مورد زندگی شما هم صدق می‌کند .

بدان که :

بهره ای که از زندگی می‌بریم به اندازه‌ی عشقی است که ایثار می‌کنیم .

وقتی اجازه می‌دهیم فکری خوب در ذهنمان جا بگیرد نیروی تازه ای می‌یابیم .

جهل تاریکی است و دانستن نور .

از دوست نادان بیشتر ضربه می‌خوریم تا دشمن دانا .

بهشت همان وجدان آسوده است و دوزخ همان عذاب وجدان .

برای انجام هر کاری اگر عقل و احساسات باهم منطبق نشد آن را انجتم نده .

خوشبختی یعنی قناعت به کم و سیر شدن از زیاد .

بعد از هر صبری پیروزی ، بعد از هر تنگی گشایش و بعد از هر مشقتی آسانی می‌آید .

بخشش ، هدیه ای به خودمان است و ما را از گذشته و روابط مربوط به آن ها ، رها می‌سازد .