سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

مبانی و اصول اعتدال بر اساس عقل و نقل


مبانی و اصول اعتدال بر اساس عقل و نقل

بی گمان شناخت هر مساله و موضوعی, نیازمند شناخت ابعاد گوناگون آن است

بی گمان شناخت هر مساله و موضوعی، نیازمند شناخت ابعاد گوناگون آن است. مهم ترین لایه ای که باید به آن نفوذ کرد تا درک و فهم درستی نسبت به مساله و موضوع پیدا کنیم، شاید لایه های پنهان و نهانی است که موضوع و مساله بر سطح آن نمودار می شود. از این رو، نفوذ به لایه های زیرین یک امر لازم و ضروری است. از همین روست که می بایست برای درک و فهم مساله و موضوعی چون اعتدال به زیرساخت های فکری و مبانی و اصولی آن مراجعه کرد.

موضوعات و مسایلی چون آزادی، صلح، حقوق انسان و مانند آن عناوین بسیار فریبنده ای هستند؛ زیرا همه به گونه ای به طور طبیعی به آن گرایش بلکه نیاز دارند. از آن جایی که اصطلاحات علوم انسانی از قبیل آن چه گذشت، از نظر مفهومی، تحدید و تعریف واضحی ندارند و هر کسی بر اساس فلسفه و زاویه دید خود بدان می نگرد و نظریه سازی و نظریه پردازی می کند، می توان این فریب کاری را دو چندان کرده و راه را برای سوء استفاده باز نمایند. در دوره مشروطه، همین مساله موجب شد تا نخبگان جامعه به ویژه عالمان اسلامی فریب بخورند؛ زیرا موضوعاتی چون آزادی و صلح و حقوق بشر مطرح می شد که به ظاهر با هیچ یک از مبانی و اصول اسلامی در تعارض نبود؛ اما گفتمانی که این موضوعات را در سطوح گوناگون جامعه مطرح می کردند، گفتمان غربی بود که در مبانی و اصول در تعارض آشکار با گفتمان اسلامی بود. همین مساله موجب شد تا فریب بزرگ رخ دهد و انقلاب مردمی در دوره مشروطیت به بیراهه رود و عالمان اسلامی را بر دار کند. امروز نیز اگر مبانی و اصول اعتدال تحلیل و تبیین نشود، همان کلاه گشادی که در گذشته بر سر عالمان و مسلمان رفته، بر سر انقلاب اسلامی خواهد رفت و در نهایت جامعه به نام اعتدال در ورطه سکولاریزم، لیبرالیزم و اومانیزم غربی خواهد افتاد.

نویسنده در این مطلب بر آن است تا با تبیین اعتدال در چارچوب مبانی و اصول گفتمانی اسلام و انقلاب اسلامی، وجوه تمایز و فروق آن را از اعتدال در گفتمان غربی و اومانیسمی بیان کند. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

مبانی و مولفه های اعتدال از منظر اسلام

اعتدال به معنای میانه روی مبتنی بر عدالت و پرهیز از هر گونه افراط و تفریط، یک اصطلاح اسلامی است که در آیات قرآنی با عناوین و اصطلاحاتی چون وسطیت، قوامیت، صراط مستقیم و مانند آن بیان شده است؛ زیرا از نظر اسلام هستی و آفرینش بر عدالت سامان یافته است و جامعه انسانی از طریق عقل و نقل (وحی) باید به سمت و سویی برود که انسان ها نیز در همه ابعاد زندگی خود عدالت را بر پا داشته و بدان قیام نمایند.(حدید، آیه ۲۵)

از خود واژه اعتدال به آسانی این معنا و مولفه اصلی قابل درک و فهم است؛ زیرا واژه و اصطلاح اعتدال از واژه عدل گرفته شده است. بر اساس آن چه در کتب لغوی و اصطلاحات اسلامی از جمله اصطلاحات اخلاق اسلامی و اقتصاد اسلامی و مانند آن آمده، عدالت به معنای « وضع هر چیزی در جای مناسب آن » ، یا « اعطای حق هر صاحب حقی » است. بنابراین مهم ترین اصل در اعتدال، شناخت وضعیت مناسب هر چیز یا شناخت حق و صاحب حق است تا بتوان پس از این شناخت اقدام به قرار دادن آن چیز در جای مناسب خودش یا بخشیدن حق به صاحب آن کرد.

پس باید گفت که این شناخت گام نخستین در فهم و عمل به اعتدال است؛ زیرا اگر ما نسبت وضع مناسب هر چیزی آگاهی نداشته باشیم یا در شناخت حق ناتوان بوده و صاحب حق را نشناسیم، چگونه می توان اعتدال ورزیم و چیزی را در جای مناسب خودش قرار دهیم یا حق صاحب حق را به او برگردانیم؟

مشکل بسیاری از مردم این است که از چنان علم جامع و کامل برخوردار نیستند تا جای مناسب و عادلانه هر چیزی را بشناسند یا حق و صاحب حق را بدانند. این فقدان علم جامع و کامل، نخستین و بزرگ ترین مانع در سر راه اعتدال است؛ زیرا بدون شناخت جامع نمی توان حق و موضع مناسب هر چیزی را شناخت و درست در آن جا قرار داد تا عدالت تحقق یابد. به نظر می رسد که جز خداوند کسی نمی تواند از چنین علمی برخوردار باشد. پس می بایست در هر چیزی منتظر وحی باشیم تا مشخص کند که دارای حق است یا حق نیست؟ یا مشخص شود که جای مناسب هر چیزی کجاست؟

البته خداوند از طریق وحی این کار را در امور اساسی و بنیادین انجام داده و حقایق و نیز جایگاه مناسب هر چیز مهم و تاثیرگذار در انسان و جامعه و جهان را بیان کرده است. افزون بر این عقل را نیز چراغ راه قرار داده و برتر از آن فطرت انسانی را به گونه ای ساخته است که حق شناس و حق طلب و عدالت خواه و عدالت گرا باشد؛ زیرا نفس انسانی در اعتدال و تسویه و استوا سامان یافته و به طور طبیعی به حق گرایش داشته و از ظلم می گریزد(شمس،‌ایه ۷) اما مشکل این جاست که نفس انسانی گرفتار دو چیز دیگر است که او را از مسیر اعتدال بیرون می برد: ۱٫ هواهای نفسانی ؛ ۲٫ وسوسه های شیطانی. از این روست که نمی توان به گرایش های نفس به سادگی بسنده کرد؛ زیرا گاه می شود که به گناهان و خطاهایی چراغ عقل وفطرت را خاموش و دسیسه نموده(شمس، آیه ۱۰) و گاه می شود فطرت را واژگونه ساخته که قدرت تشخیص حق و باطل از او سلب می شود؛ چه رسد که بدان گرایش یابد.

به هر حال، مهم ترین ابزارهای شناخت حق و جایگاه مناسب هر چیزی عقل سلیم، فطرت سالم و نیز وحی است که به عنوان نقل معتبر در کنار عقل سلیم قرار می گیرد و زمینه تشخیص حق و احقاق آن و نیز جاسازی دقیق هر چیزی در جای مناسب آن را فراهم می کند.

البته مشکل به همین جا ختم نمی شود تا با تعیین حق و تشخیص جای مناسب، بتوان اعتدال و عدالت را مراعات کرد؛ زیرا حوزه های معرفتی و حکمت علمی هر چند که مرتبط با حوزه های عملی و حکمت عملی است؛ ولی شکی نیست که فاصله ژرف و عمیقی میان جزم و عزم است. به این معنا که هر جزم و قطع یقینی به طور طبیعی موجب نمی شود که انسان در مقام عمل نیز دارای عزم انجام باشد و بخواهد آن چه را شناخته و حق یافته به جا آورد. از این روست که بسیاری از مردم با آن که عدالت و حق را می شناسند ولی در مقام عمل بر خلاف حق می روند و آن را انکار می کنند و ملتزم به دانش و شناخت خود نیستند.(نمل،‌آیه ۱۴)

از آن چه گذشت و نیز مطالب دیگر این معنا به دست می آید که اعتدال در اسلام مبتنی بر مبانی فلسفی بنیادین توحیدی و معادی است؛ زیرا در این نگرش، خداوند متعال جهان را بر پایه عدالت آفریده و به انسان دارای اراده و اختیار هر چند که مجوز خروج از عدالت و گرایش به ظلم را داده تا به انتخاب یکی را برگزیند، ولی در ذات او گرایش به عدالت را سرشته است؛ زیرا چنین گرایش موجب تکامل بشر و جامعه و جهان خواهد بود. چنان که افزون بر عقل و فطرت سلیم، وحی و نقل را در خدمت بشر قرار داده تا حق و عدالت را بشناسد و در آن مسیر گام بردارد.

هم چنین باید گفت که مهم ترین مبانی اعتدال در اسلام، توجه یابی بشر به فلسفه آفرینش انسان و نیز فلسفه بعثت پیامبران و ارسال کتب و رسولان است که همان تبیین حقایق برای بشر و دعوت آنان به عدالت و قیام به قسط است.(حدید، ایه ۲۵)

بر اساس این مبانی است که اعتدال اسلامی غیر از اعتدال غربی خواهد بود؛ زیرا گفتمان اسلامی که بستر اعتدال اسلامی را سامان می دهد، برای خدا،‌ عقل سلیم و نقل معتبر(وحی)جایگاه خاص و انحصاری ایجاد کرده است. مقتضای این گفتمان اسلامی، اعتدال در چارچوب این عناصر خواهد بود و هر گونه اعتدال در خارج از این چارچوب ها را بر نمی تابد و آن را عین انحراف و ظلم و بی عدالتی می داند.

این در حالی است که گفتمان غربی آن چه اصالت دارد، انسان جدا از خداست؛ زیرا اگر در گفتمان غربی خدایی هست، این خدا تنها یک کار ابتدایی خلقت را انجام داده و همه هستی را به انسان واگذار و تفویض کرده است. پس ملاک حق و باطل خود انسان است و اگر گاهی در گفتمان غربی از حق مبتنی بر عقلانیت سخن به میان می آید، این همان عقلانیت ابزاری است نه عقلانیتی که بر اساس آن خدا عبادت و بهشت و آخرت کسب می شود. در سایه سار عقلانیت ابزاری، این انسان است که معیار و مدار حق خواهد بود، نه آن که در هستی یک نفس الامری است که حق از آن منشا می گیرد و انسان می بایست با عقل آن نفس الامر را کشف کند و بر اساس آن نفس الامر زندگی خود را سامان دهد.

به سخن دیگر، بر اساس گفتمان اسلامی، در هستی نفس الامری است که معیار حق و باطل خواهد بود. این نفس الامر بر اساس آموزه های قرآنی، همان خداوند است که اصل حق و خاستگاه و منشای آن است.(بقره، آیه ۱۴۷؛ آل عمران، آیه ۶۰) پس هر چیزی غیر از خدا و از منشایی غیر او،‌ باطل خواهد بود. این بدان معناست که ما حق را خدا و از او می دانیم و هر چیزی از غیر خدا باطل خواهد بود. بنابراین، نفس الامری که معیار حق و باطل قرار می گیرد همان خداوند و شئونات او خواهد بود. در این صورت، ما می بایست با عقل یا نقل آن نفس الامر را کشف کرده و مطابق آن زندگی خود را سامان دهیم. این گونه است که زندگی اسلامی و سبک آن بر اساس فلسفه ای این چنین سامان می یابد؛ در حالی که در گفتمان غربی چیزی به عنوان نفس الامر وجود ندارد که بخواهیم با عقل و نقل آن نفس الامر را بشناسیم و مطابق آن زندگی و رفتار کنیم؛ بلکه این انسان است که محور هر حق و باطلی است و خوب و بد را انسان بیان و معلوم می کند. پس هر چیزی که انسان خوب بداند همان خوب است و اگر بد بداند بد و باطل خواهد بود. این همان دیدگاه اومانیسمی است که انسان را در جای خدا و حق قرار داده و خدا را از هستی و زندگی انسانی حذف کرده است.

پس بر اساس مبانی گفتمانی غرب، حق و عدل و اعتدال با انسان و تعریف او مشخص می شود و از آن جایی که نمی توان همه انسان ها را مبنی قرار داد، ‌به قول و گرایش اکثریت بسنده می شود. این جاست که اکثریت حق ساز خواهد بود و مبانی و اصول اخلاقی از سیر و سلوک اکثریت اتخاذ شده و به دست می اید. پس اگر اکثریتی چیزی را حق،‌ خوب، اعتدال، عدالت و مانند آن یافت، همان خواهد بود. اعتدال در مفهوم گفتمان غرب این گونه با توجه به گرایش اکثریت معنا و مفهوم می یابد و حرکت های عدالت خواهانه و اعتدالی همان است که اکثریت با عقلانیت ابزاری فهم و عمل کرده است.

به هر حال، روایت اعتدال بر اساس گفتمان عقلانی و وحیانی اسلام غیر از اعتدالی است که در گفتمان غربی مبتنی بر اومانیسم شکل گرفته است، هر چند که از نظر کاربرد واژگانی ممکن است یکسان باشد، ولی از نظر مبانی، اصول و نیز قواعد بسیار متفاوت خواهد بود. از همین روست که لازم است هر کسی که این اصطلاح را به کار می برد و می خواهد از آن یک گفتمانی در جامعه چه ایرانی اسلامی یا اروپایی مسیحی و یا اروپایی اومانیستی بسازد، می بایست فلسفه و مبانی آن را مشخص سازد تا بتوان تعریفی دقیق از اعتدال و نیز مرزها و شاخصه های آن ارایه داد.

بر اساس گفتمان اسلامی، مرزهای اعتدال و نیز شاخصه ها و نشانه های آن بسیار متفاوت از گفتمان غربی خواهد بود و به کار گیری واژه و اصطلاح اعتدال بدون تبیین مبانی و مولفه های آن جز فریبی بزرگ نخواهد بود؛ زیرا در چنین حالتی گفتمان ساز، سرابی را نشان می دهد که جز تباهی برای جویندگان آن و صرف و اتلاف عمر و وقت چیزی نخواهد بود و به تعبیر قرآن چنین رویه و روشی موجب خسران ابدی انسان و جامعه خواهد بود.

از همین روست که شفاف سازی در مبانی و اصول از مهم ترین اصول اخلاقی در اسلام و در نزد بزرگان خرد و عقلانیت است. خداوند بر همین اساس است که به صراحت در همه ابعاد به شفاف سازی می پردازد و مرزهای خود را مشخص می کند تا کافران و منافقان، موضع حق طلبانه و عدالت خواهانه اسلام و مسلمانان را بشناسند. نگاهی گذرا به سوره های قرآنی از جمله سوره کافرون و عصر به روشنی این حقیقت را آشکار می کند که شفاف سازی لازم است؛ زیرا در غیر این صورت جز فریبکاری و غرور مردم رفتاری نیست که باید آن را شیطانی دانست.

اصول اعتدال بر اساس عقل و نقل

اکنون که مهم ترین و اصلی ترین مبانی فکری و فلسفی اعتدال از منظر اسلام دانسته شد، می بایست به اصول اعتدال بر اساس همین چارچوب و بر مدار همین فلسفه توحیدی و عدالتی پرداخت و آن را مشخص و تبیین کرد. البته از آن جایی که زیرساخت های فکری و فلسفی یعنی همان مبانی اعتدال مهم ترین چیز است می توان گفت که تبیین اصول آن آسان تر خواهد بود؛ زیرا در بیان اصول می بایست به گونه عمل کرد که مبانی مورد نظر قرار گیرد و هرگز از چارچوب و مدار و محور آن مبانی در تبیین اصول خارج نشد.

۱٫ میانه روی و وسطیت: شاید بتوان گفت که یکی از مهم ترین اصول اعتدال همان میانه روی است؛ زیرا به طور طبیعی گرایش به افراط و تفریط به معنای خروج از عدالت است. هر گونه افراط و تفریطی موجب می شود تا چیز در جای خود قرار نگیرد و از حالت استوا خارج شود. از این روست که در آموزه های قرآنی، وسطیت و میانه روی و پرهیز از افراط و تفریط به عنوان مهم ترین اصول عدالت و اعتدال معرفی شده و خداوند در همه حوزه ها از جمله اقتصادی از هر گونه اسراف و تقتیر و تبذیر و مانند آن نهی کرده است. در بخشش از زیاده روی به گونه ای که دست تنگ شود یا تفریط به گونه ای که بخل ورزد و دست خشک باشد منع نموده است.(اسراء، آیه ۲۹) هم چنین در رفتارهای اجتماعی و اخلاقی از هر گونه تواضع و فروتنی ذلیلانه یا تکبر تفاخرگرایانه نهی کرده و به اعتدال و میانه روی فرمان داده است.(لقمان، آیات ۱۳ و ۱۹) در آیات قرآنی برای بیان این معنا از واژگانی چون «بین ذلک»، «سوی» و «قصد» استفاده شده است. از همین روست که امت اسلام به سبب همین گرایش به میانه روی مبتنی بر عدالت به عنوان امت وسط ستوده شده است؛ زیرا از هر گونه افراط و تفریطی که ظلم یا منجر به ظلم می شود پرهیز می کند.(بقره،‌آیه ۱۴۳)

۲٫ قوامیت: از دیگر اصول اعتدال، قوامیت است. خداوند در آیاتی از قرآن به این اصل اشاره می کند و می فرماید که در هر کاری می بایست به دور از افراط و تفریط مبتنی بر قوامیت کارها انجام گیرد.(فرقان، آیات ۶۳ تا ۶۷) قوام بودن به معنای آن است کار از پایه خودش استوار باشد و تمایلی به چپ و راست و یا نیازی به تکیه گاه نداشته باشد. استقامت به این است که شخص بر پایه خود باشد و قیام او نیاز به دیگری نداشته باشد. تمایل به افراط و تفریط این قوامیت را از میان می برد. پس لازم است که در اجرای اعتدال و دست یابی به وسطیت و میانه روی به دور از افراط و تفریط، تکیه گاهی از خود داشته باشد که نیازی به دیگری نباشد. این بدان معنا خواهد بود که اگر کسی بخواهد اعتدال را با افراط و تفریط تحقق بخشد و یا به جایی دیگر تکیه و اعتماد کند، از اعتدال دور خواهد شد.

۳٫ اقتصاد و برنامه ریزی قصدی: از دیگر اصول اساسی اعتدال،‌ اقتصاد است. اقتصاد که از واژه قصد گرفته شده به نوعی از میانه روی اشاره دارد که با برنامه ریزی و قصد پیشین انجام می گیرد. بنابراین، برنامه ریزی در چارچوب عدالت و به دور از هر گونه افراط و تفریط از شاخصه ها و اصول اساسی اعتدال است. در این اقتصاد می بایست آخرت و خداوند اصل قرار گیرد و مدار و محور هر حرکتی باشد؛ زیرا قصد اساسی انسان رسیدن به کمالی است که در خدا و آخرت جویی می تواند آن را به دست آورد. این که خداوند امت را به صفت اقتصاد می ستاید،‌ به این دلیل است که امت گروهی معتقد است که برای تامین قصدی مشخص گرد هم آمده و همه قوای ظاهری و باطنی خود را برای دست یابی به آن بسیج کرده اند. امت مقتصد، امت دارای قصد کمالی است که به دور از هر گونه افراط و تفریط در صراط مستقیم عبودیت می خواهد به خدا برسد و لقاء‌الله و متاله و ربانی شدن را تجربه کند.(مائده، آیه ۶۶ و آیات دیگر) از نظر قرآن اقتصاد گرایی می بایست هم در هنگام مشکلات و هم پس از حل و فصل آن ادامه یابد و این گونه نباشد که پس از رهایی از مشکلات، برنامه ریزی و اقتصاد و میانه روی را فراموش کند و به سمت و سوی افراط گرایش یابد. این مشکلات چه به عنوان ابتلاء و عبرت باشد یا به عنوانی دیگر نمی بایست انسان را از اعتدال خارج کند و پس از آن نیز همواره بر اساس ذکر الله همه برنامه هایش را در چارچوب آن سامان دهد.(لقمان، آیه ۳۲)

۴٫ واقع بینی و حقیقت گرایی: از دیگر شاخصه ها و اصول اعتدال می بایست به واقع بینی اشاره کرد. به این معنا که اگر حقیقت برای معتدل اصالت دارد ولی این بدان معنا نیست که واقعیت های موجود را نادیده می گیرد،‌ بلکه با شناخت کامل از واقعیت ها برنامه ریزی را به گونه ای می کند تا حقیقت در نهایت تحقق یابد و کسب گردد. از همین روست که به شرایط زندگی دنیوی و مقتضیات آن توجه دارد و به گونه ای عمل نمی کند که او را از انجام اعمال شخصی و اجتماعی باز دارد. مثلا در انفاق به گونه ای عمل نمی کند که نتواند نیازهای خود را برطرف کند، بلکه به گونه ای عمل می کند که هم دیگری از مال استفاده کند و هم نیازهای خود را برطرف نماید.(فرقان، آیات ۶۳ تا ۶۷)

۵٫ راست قامتی و استواء : از دیگر اصول اعتدال استواء است. استواء که از واژه سوی گرفته شده است به معنای نوعی اعتدال است که قوامیت نیز آن فهمیده می شود؛‌ از همین روست که راست قامتی انسان به عنوان استواء و سوی مطرح شده است؛ زیرا همانند چارپایان یا مانند میمون ها و بوزینه ها نیست. خداوند انسان ها را به عنوان موجوداتی سوی و مستوی القامه معرفی و مدح می کند.(اعلی، آیه ۲؛ مریم، آیه ۱۷؛ ملک، آیه ۲۲ ؛ کهف، آیه ۳۷؛ ) پس انسانی که بخواهد معتدل باشد و راه اعتدال را در پیش گیرد(مریم، ایه ۴۳) باید استوا را مراعات کند و همانند چارپایان و میمون ها نباشد.

۶٫ موزون: از دیگر اصول اعتدال،‌ توزین است. به این معنا که شخص و جامعه معتدل دارای میزانی است که بر اساس آن رفتارهای خود را مشخص می کند. پس هر رفتاری می بایست مبتنی بر اصول باشد و نمی تواند خارج از اصول اساسی رفتار کند. به این معنا که معیاری داشته باشد که رفتار خودش را بر اساس آن سنجش و وزن و ارزیابی کند.(حجر، آیه ۱۹) پس اگر معتدل دارای اصولی مشخص نباشد که رفتار و کردار خودش را بر اساس آن وزن نماید باید گفت که او از دایره اعتدال قرآنی بیرون است و نمی توان او را براساس آموزه های قرآنی معتدل دانست. این مهم ترین تمایز و امتیازی است که گفتمان اسلامی با گفتمان غربی دارد؛‌ زیرا که در گفتمان غربی،‌ رفتارها بر نفس الامری جز امیال اکثریت عرضه نمی شود، اما در گفتمان اسلامی، میزان و ترازوی از حق است که می بایست همه رفتارها بر آن عرضه و سنجش شود. هم چنین است که مصلحت گرایی در آن معنایی دیگر می یابد و عمل گرایی تنها زمانی معنا درست پیدا می کند که در چارچوب اصلی باشد و از آن بیرون نرود. پس مصالح هرگز مرسله نیست و عمل نمی تواند بیرون از اصول اساسی و مبانی بنیادین باشد؛ زیرا در این صورت به عنوان باطل و ناحق قلمداد شده و از دایره عدالت که وضع هر چیزی در جای خود و اعطای حق هر صاحب حقی است بیرون خواهد بود. از نظر آموزه های قرآنی جهان بی هدف و بیهوده آفریده نشده است که بتوان هر چیزی را به امیال انسانی جا به جا کرد و حقی جدید ابداع کرد و حق قدیم را از میان برد.(قیامت، آیات ۳۶ و ۳۸)

البته از آیات قرآنی می توان اصول دیگری را برای اعتدال بیان کرده ولی از آن جایی که مجال برای توسعه بحث نیست به همین میزان بسنده می شود؛ زیرا از این مطالب پیشین به خوبی مبانی و اصول اسلامی و قرآنی اعتدال شناخته و فرق آن با اعتدال غربی به خوبی روشن می شود. باشد که به دور از فریب و فریب کاری اعتدال اسلامی را بشناسیم و بدان سمت و سو حرکت کنیم و امت وسط الهی را در جهان امروز به جهانیان عرضه داریم.

خلیل منصوری



همچنین مشاهده کنید