سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
تعامل اخلاق و سیاست در اندیشه سیاسی اسلام
اخلاق و سیاست و تعامل میان آن دو از گذشتههای دور تاکنون همواره مورد توجه و امعان نظر متفکران و اندیشمندان زمانه بوده است، اما در این میان، اسلام و آموزههای اسلامی، با تعامل وثیق میان اخلاق و سیاست، پارادایم جدیدی را شکل دادند که اندیشورزان متعددی دراین پاردایم میگنجند. این نوشتار متکفل بررسی رابطه میان اخلاق و سیاست در اندیشه سیاسی اسلام است.
برای ورود به بحث تعامل میان اخلاق و سیاست اندیشه سیاسی اسلام، لازم است که به عنوان مقدمه به این مطلب اشاره شود که در اسلام، حکومت و حاکمیت با مفاهیمی همچون ولایت و خلافت مترادف است و خداوند، منشأ قدرت سیاسی و اقتدار به شمار میرود؛ چنان که در آیه شریفه ۱۶۵ سوره بقره بدان اشاره شده است.
همچنین، هیچ قدرت و صاحب قدرت و منصبی جز با خواست و اراده خداوند و از جانب او وجود ندارد: لا قوه الا بالله. به عبارت دیگر، در اندیشه سیاسی اسلام، هیچ صاحب قدرتی در عالم وجود ندارد و همه قدرتها به موهبت الهی در سلسله مراتب ولایت و حاکمیت خداوند روی زمین به وجود میآید. آنگونه که گفته شده، اخلاق و سیاست در اسلام نزد برخی از اسلامشناسان، علاوه بر تکیه به ایمان، واجد خاستگاه کاملاً عقلی نیز هست؛ بدین معنا که در حوزه عقل عملی، سه محور اصلی وجود دارد: سیاست مدن، تدبیر منزل و اخلاق؛ که امور جامعه را بسامان میکند. از این دیدگاه، قلمرو عقل عملی، همان باید و نبایدها را مشخص میکند. سیاست مدن، سلسله اموری را شامل میشود که مدیریت جامعه و حکومت را در بر میگیرد؛ در نتیجه، در بعد حکومت، آن نظام سیاسی شایستگی و مشروعیت دارد که همیشه در مسیر عقل عملی باشد. از این دیدگاه، احکام اسلام نمیتواند جدای از عقل عملی باشد.
یکی از عمدهترین و مهمترین منابع اخلاق و سیاست در اسلام، مجموعه خطبهها و نامههای امام علی(ع) است که در کتاب شریف نهجالبلاغه آمده است؛ البته در سایر کتب همچون صحیفه سجادیه امام زینالعابدین(ع) هم میتوان این بحث را مشاهده کرد. از دیدگاه حضرت علی(ع)، تنها در صورتی که هدف و انگیزه نخبگان سیاسی، حاکمیت قانون، اجرای حق و عدالت و رساندن جامعه به کمال و سعادت باشد، انگیزه آنها مشروع است. در حقیقت، بینش عارفانه و زاهدانه مولا علی(ع) به قدرت سیاسی و حکومت، به سیاست، جنبه انسانی و اخلاقی میدهد.
از دیگر محورهای عمده اندیشه سیاسی امام علی(ع)، تأکیدها و دستورهای صریح حکومتی به حکمرانان تابع حکومت اسلامی در شهرهای مختلف بوده است که از جمله آنها میتوان به نامه مشهور امام به مالک اشتر اشاره کرد که در واقع، به منزله منشور اخلاقی حکام سیاسی بهشمارمیرود. همچنین از دیگر ویژگیهای مشی سیاسی امام علی(ع)، وفای به عهد و پرهیز از پیمانشکنی و خدعه و نیرنگ است که در نگرش ایشان، توسل به دروغ، فریبکاری و امثالهم برای کسب و یا حفظ قدرت به شدت مذموم و مطرود شمرده شده است. او حق و عدالت را بالاترین مصالح دانسته و قائل به این است که در سیاست، نباید این امور غیراخلاقی برای کسب قدرت به کار گرفته شود. فارغ از ائمهاطهار علیهم السلام که بشدت پایبند اخلاق در سیاست بودند و سیاست غیراخلاقی را بشدت رد میکردند، متفکران اسلامی نیز در آثار و نوشتههای خودشان و حتی آنها که در سلسلهمراتب قدرتهای زمانه خود قرار گرفتند، در سیره عملیشان هم به این مساله اخلاق در سیاست پایبند بودند؛ چنان که از آن میان میتوان به امثال فارابی، مسکویه، عامری، غزالی، ابن سینا، خواجه نصیر، محقق سبزواری، نراقی، امام خمینی(ره) و... اشاره کرد.
● ابن خلدون
به نظر وی، حاکم ظالم و فاسد و مستبد، نظام جامعه را مختل میکند و مردم را نیز به تباهی و فساد میکشاند؛ چرا که به اعتقاد او: الناس علی دین ملوکهم؛ مردم بر دین حاکمان هستند.
● غزالی
وی از مسیر مذهب و باورهای دینی، اخلاقی به قلمرو سیاست نگاه میافکند و از دیدگاه او، سیاست، اسباب و شیوههایی است که هدایت انسان را در زندگی دنیوی برای نیل به خیر و صلاح اخروی فراهم میآورد. همچنین غزالی در رابطه با فضیلت و عدالت سلطان میگوید او باید از تکبر دوری کند، نسبت به احتیاجات و انتظارات رعیت حساسیت داشته باشد، از افتادن در دام شهوت پرهیز کند، قناعت را سرمشق خود سازد، از خشونت و سختی دوری جوید و درهرحال، برخلاف شرع عمل نکند. او برخلاف کسانی که اخلاق را غیرقابل تغییر، اصلاح و دگرگونی میدانند و آن را نتیجه مزاج و طبایع انسان قلمداد میکنند، بر این باور است که اخلاق، تغییرپذیر و قابل اصلاح است.
● فارابی
وی نخستین فیلسوف اسلامی است که درباره اخلاق و سیاست، تأملات جدی داشته است. فارابی، انسان و اخلاق را مبنای سیاست تلقی میکند و با تلفیق اندیشه فیلسوف ـ شاه یونانی، نظریه شاهی ایرانشهری و ادامه نبوت و امامت فلسفی اسلام، مدینه فاضله خود را مطرح مینماید. نقطه مقابل این جامعه آرمانی فارابی، مدینه فاسقه است که مصداق و نماد جامعه تهی از فضیلتهای اخلاقی و بحرانزده دوران این فیلسوف است. فارابی، نیل به تعالی و سعادت جامعه را هدف تشکیل مدینه فاضله قرار میدهد. این که در اندیشه فارابی، سیاست از یک سو محتوای اخلاقی دارد و شاهراه تأمین سعادت انسان در جامعه است، و از طرف دیگر، سیاست بر اخلاق اشراف حاصل کرده، نتیجه پیوند دوسویه اخلاق و سیاست در فلسفه مدنی فارابی است.
● ابن مسکویه
به باور وی، مفهوم مدنی بالطبع بودن انسان، آن است که او برای نیل به سعادت باید با دیگر همنوعان خود در جامعه به نیکی و درستی رفتار کند و آنان را دوست داشته باشد. به اعتقاد مسکویه، فضیلت در زهد و گوشهگیری و دوری از مردم نیست، بلکه عفت، عدالت و سایر خصلتهای خوب و بد، تنها در اختلاط با مردم در مدینه، فرصت بروز و ظهور پیدا میکند. این دیدگاه اجتماعی از اخلاق، همان چیزی است که امروز مورد قبول اکثر علمای اخلاق و جامعه است، یعنی فضیلتهای اخلاقی انسان، تنها در برخوردهای اجتماعی ظاهر میشود؛ وگرنه شخص منزوی، موردی برای بروز احساسات و عواطف خود پیدا نمیکند و قضاوت در مورد رفتار و کردار، امری واهی و بیوجه است. بدین ترتیب، مسکویه رازی، اخلاق خود را بر شالودهای منظم از فلسفه سیاسی طرح میکند و برخورداری از کمال و سعادت را که غایت زندگی اخلاقی است، تنها در مدینه انسانی قابل تحقق میپندارد. خلاصه این که مسکویه با تلفیق مفهوم افلاطونی سعادت کامل و نظر ارسطویی در امکان حصول سعادت در زندگی، نظریه اخلاق مدنی خود را برای نیل به سعادت دوگانه جسمانی و روحانی و برقراری نوعی تعادل میان نظر و عمل، اخلاق و سیاست شکل میدهد.
● ابوالحسن عامری
وی نیز همچون سنت تفکر یونانی، اخلاق را دیباچهای بر سعادت میداند، و در عینحال به تبعیت از اندیشه ایرانشهری، اخلاق و سعادت را در منظومهای از دانش یگانه مورد توجه قرار میدهد. از نگاه او، عدالت به عنوان فضیلتی مدنی، خط اتصال میان اخلاق و سیاست است. این متفکر ایرانی، از مسیر درک عقلی یا فلسفی از دیانت به ارتباط میان اخلاق و سیاست میپردازد؛ از همینروست که وی به فرمانروایان توصیه میکند که فقهای دینی را در سیاستگذاری امور جامعه مشارکت دهند. وی معتقد است عمل سیاسی باید با تعلیمات و احکام اسلامی و فضیلت اخلاقی و انسانی سازگار باشد.
● ابن سینا
وی بحث سیاست را در الهیات شفا وارد کرده و از آن مسیر به موضوع نبوت و شریعت میپردازد. ابنسینا در باب قدرت سیاسی در جامعه بر این باور است که این قدرت، تنها به شخصی که دارای عقل سلیم و فضایل اخلاقی از قبیل شجاعت، عفت و حسن تدبیر و بیش از همه به شریعت آگاهی دارد، تعلق میگیرد. در حقیقت، ابن سینا بحث سیاست را از مباحث فرعی نبوت و همه را در الهیات مطرح میکند.
منابع:
- اخلاق و سیاست، اندیشه سیاسی در عرصه عمل، دکتر سیدعلیاصغر کاظمی
- مناسبات قدرت و اخلاق در اندیشه میانه، رضا خراسانی
- مناسبات قدرت و اخلاق در دوره معاصر، نجمه کیخا
سیدجواد میرخلیلی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران مجلس شورای اسلامی بابک زنجانی مجلس خلیج فارس دولت سیزدهم دولت لایحه بودجه 1403 حجاب شورای نگهبان مجلس یازدهم محمدباقر قالیباف
قوه قضاییه تهران هواشناسی سیل شهرداری تهران بارش باران فضای مجازی آموزش و پرورش سلامت دستگیری شورای شهر تهران پلیس
خودرو قیمت دلار قیمت خودرو کارگران سایپا دلار ایران خودرو بازار خودرو قیمت طلا مالیات بانک مرکزی تورم
تلویزیون رسانه سریال مقام معظم رهبری سینمای ایران سینما تئاتر موسیقی فیلم بازیگر رسانه ملی کتاب
ناسا سازمان سنجش شورای عالی انقلاب فرهنگی
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس روسیه نوار غزه عربستان اوکراین ترکیه
فوتبال پرسپولیس استقلال سپاهان تراکتور تیم ملی فوتسال ایران فوتسال باشگاه استقلال بازی وحید شمسایی باشگاه پرسپولیس لیگ برتر
هوش مصنوعی اینترنت تبلیغات اپل فناوری همراه اول ماه آیفون گوگل روزنامه ایرانسل
داروخانه ویتامین کاهش وزن دیابت خواب طول عمر چاقی سلامت روان فروش اینترنتی دارو بارداری