دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

روشنفکری دینی و عقب نشینی روشنفکری


روشنفکری دینی و عقب نشینی روشنفکری

راجع به پدیده روشنفکری دینی می توان گفت که ما از دهه ۴۰ به این طرف در حوزه های مختلفِ تخصصی, مقاله و مصاحبه داریم همین طور که اشاره کردید نسبت به این مسئله دو دیدگاه وجود دارد

▪ آیا پدیده ای به نام روشنفکری دینی وجود دارد و کنار هم قرار دادن دو واژه روشنفکری و دین می تواند یک معنای اصیل و درست داشته باشد؟ یا بر این واژه جریانی پارادوکسیکال حاکم است؟

- راجع به پدیده روشنفکری دینی می توان گفت که ما از دهه ۴۰ به این طرف در حوزه های مختلفِ تخصصی، مقاله و مصاحبه داریم. همین طور که اشاره کردید نسبت به این مسئله دو دیدگاه وجود دارد. اول دیدگاهی که معتقد است روشنفکری دینی در واقع منطقه خاکستری میان جریان روشنفکری و جریان دینی است؛ یعنی نسبتی که میان جریان روشنفکری و جریان دین قرار میگیرد عموم و خصوص من وجه است و آن قسمت مشترک را روشنفکری دینی می نامند. دیدگاه دوم کاملاً بر خلاف دیدگاه اول معتقد است اگر نگاهی به مبانی دینی و مبانی روشنفکری بکنید این دو موضوع در تباین هستند و نمی توانند در کنار هم قرار بگیرند. بنا بر این تعریف واژه روشنفکری دینی واژه ای پارادوکسیکال می شود. خود من نیز به نظریه دوم معتقد هستم. بنده معتقدم که روشنفکری را نمی توان منطقاً در کنار دین قرار داد. یعنی ما یک روشنفکری داریم به مثابه یک سیستم فکری و در طرف دیگر هم دین را داریم به مثابه یک سیستم. هر یک از این دو سیستم یک سری مبانی، مد و معانی خاصی برای خود دارند که مانع می شود این دو مقوله بتوانند منطقاً در تعامل با یکدیگر باشند تا از این تعاملات بتوانیم برداشت کنیم که منطقاً می توانیم واژه ای تحت عنوان روشنفکری دینی داشته باشیم.

مسئله ای که ذکر شد یک جانب بحث است. اما مسئله دیگر به عرصه اجتماع باز میگردد. گاهی اوقات چیزهایی که در اجتماع تولید میشود، که منطق آن قابل دفاع نیست. به هر حال ما در جامعه، یک سری افراد داریم به نام روشنفکر دینی. به این معنا که اینها هم روشنفکر هستند و هم دیندار. ولیکن در مقام عمل اینها در یک لحظه نمی توانند هم روشنفکر باشند هم دیندار. این افراد گویی که زندگی شان را به صورت غیر منطقی تکه تکه کردند و در یک تکه دیندار میشوند مثلاً نماز میخواند و روزه میگیرند، و در تکه های دیگر روشنفکر هستند.

مسئله ای که در اینجا قابل توجه است این است که این افراد نه در آن لحظه که روشنفکرند، دیندار هستند و نه در آن لحظه که دیندارند، روشنفکر هستند. اما انگار در زندگی خود به طور غیر منطقی هر دو را دارند. این افراد همانند برخی از انسانها هستند که از لحاظ شخصیتی دوگانه اند. ما تفکیکهایی که در مورد موجودات یک پارچه به لحاظ ذهنی میکنیم در قالب عینیت نمی توانیم این تفکیکها را قائل باشیم. زمانی میگوییم علی دانشجوی ۲۵ ساله رشته فیزیک دانشگاه تهران است. این خصوصیات فقط در ذهن ما قابل تفکیک است، اما در بیرون همه آنها یک چیز را بازتاب می دهند. اما در مورد جریان روشنفکری دینی اینگونه نیست.

▪ ریشه های تاریخی روشنفکری دینی از کجاست؟ آیا روشنفکری دینی برای ماست و یا در اثر هجوم فرهنگها و فلسفه های غربی و ایدئولوژی های تحمیلی به ما القاء شده؟

- اگر بخواهیم روشنفکری دینی را باز کنیم قبل از آن باید مسئله روشنفکری را باز کنیم. از سال ۶۷ جریاناتی درکشور ما مطرح شد به عنوان روشنفکری دینی. البته آن زمان روشنفکر قابل شناسائی نبود و بیشتر واژه منورالافکار مطرح بود. جریان منور الافکاری، جریانی بود که بیشتر بازتاب اندیشه های غرب بود. حتی ابایی نداشت که اظهار کند دقیقاً بازتاب اندیشه های غرب است. هیچ بیمی نداشت از این که بگوید من غرب را کامل گرفته و قبول دارم. حتی از ابراز این مسئله که چون اندیشه های غرب را پذیرفته ام لذا نمیتوان دین دار باشم ابایی نداشت و تصریح میکرد که ما در مقابل و ضد دین و غیر دین هستیم. از همان زمان می توان فهمید که این جریان به مثابه یک رقیب برای جریان دین و دین مداری است. و این دو جریان در رقابت هستند و هر یک تلاش میکند دیگری را به زمین بزند.

در یک مقطعی از تاریخمان تقریباً می توان گفت از زمان رضا شاه و بعد از آن شاهد یک نوع روشنفکری عریان تری هستیم. یعنی بیش از آنکه غربی باشند، شرقی اند. به این معنی که بیش از آنکه راست باشند، چپ اند. من گمان میکنم آنها در بنیادی ترین لایه های تاریخی خودشان چپ هستند. یعنی مارکسیست هستند و تفکرات مارکسیستی بر آنها غلبه دارد. به همین دلیل است که در عصر مشروطه جریانی به نام منور الفکری داریم که حلقه های فکریشان و کانونهای پساجغرافی ایشان بیشتر در ساحت شرق است.

ما پس از رفتن رضا شاه در ادبیاتمان مفهومی داریم به نام روشنفکر و منورالفکر و بیشتر از همان زمان بود که جریان حزب توده موجودیت دارد و خود حزب توده این مسئله را مطرح کرده و سردمداری این جریان را در این زمان به عهده میگیرد. در همین زمان ما شاهد مبارزاتی هستیم که در آن حزب توده و جریان روشنفکری دست به فعالیت اجتماعی میزنند. در همان زمان است که جریان دینی هم سعی میکند حضور اجتماعی داشته باشد و شروع به فعالیت می کند. بنا به دلایلی در دهه ۳۰ یعنی در عصر مرجعیت آقای بروجردی جریان دینی جریان روشنفکری را رد کرد. قوی ترین جریان فکری که در آن زمان وجود داشت، منطق یا فلسفه دیالکتیک و ماتریالیسم بود. کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم آیه الله طباطبائی و حلقه های ایشان که توسط شهید مطهری ادامه پیدا کرد در واقع پرونده فکری این جریان را بست و از دل جریان دانشگاهی ما که به جریان روشنفکری و منور الفکری گرایش داشت در ارتباط با این حلقه های فکری علامه طباطبائی و شهید مطهری جریانی بیرون آمد. این حلقه ها از جریان های دینی متأثر بودند. لذا هیچ گاه نمی توانستند بساط جدل مسلم در دین داشته باشند.

ما در دهه چهل یک نسلی از جریان روشنفکری دینی داریم که خاستگاه دانشگاهی دارد. البته این جریان متأثر و در ارتباط با حلقه هایی مانند حلقه های علامه طباطبائی و یا بازتر از آن بودند. تقریبا می توان گفت که ما از دهه چهل با چنین واژه هایی سروکار داریم، اما در همان دهه چهل این واژگان به جریان تبدیل نشدند. تبدیل شدن آنها به جریان درست بعد از انقلاب صورت می گیرد. اگر بخواهیم یک قضاوت تاریخی کلی داشته باشیم می توان ابراز داشت که تقریباً از ۵۰ سال قبل این جریانات بین خط روشنفکری و خط دینی ایجاد شد. در مسیری که آنها جلو آمدند از قضا این جریان روشنفکری بود که عقب نشینی کرد. یعنی روشنفکری که روزی به صراحت ادعا میکرد که ضد دین است و دین را نماد عقب ماندگی و تحجر میدانست، در عین حال برای آنکه بتواند به حیات اجتماعی خود ادامه بدهد ناگذیر است که دین را بپذیرد. ولی آنچه در اینجا مطرح است این است که این پذیرش به چه میزان حقیقی و اصیل است؟ در جواب آن باید بیان داشت که این پذیرش تنها ظاهری و از روی ناچاری صورت پذیرفته است. از طرفی ما شاهد جریان عکس این مسئله در جریان دینی هستیم. یعنی در جریان دینی اجباری در کار نیست و ما در جریان دین داری مجبور نیستیم که جریان روشنفکری دین مدار را بپذیریم.

البته نمی توان گفت که ما روحانیون و متدینینی متمایل به خط تجدد نداشته و نداریم. چرا که ما یک هم چنین گروههایی نیز داریم و آنها گروههایی هستند که نمی خواهند بیان کنند متدین هستند و می گویند که ما روشنفکر دینی هستیم. یعنی دین را قبول داریم. یا میگویند که ما روشنفکرانی هستیم که روحانی هستیم.

به طور کلی می توان گفت که وادادگی جریان روشنفکری به مراتب بیشتر از وادادگی جریان تجدد است، البته اگر هم در بعضی مواقع در ساحت دین وادادگی صورت گرفته است کمی طبیعی به نظر می رسد. چون به هر حال ما در حال کشتی گرفتن با جریان تجدد هستیم. در این کشتی گَهی ما زیر بودیم و گَهی بالا. به عنوان مثال در مشروطه دوم ما زیر رفتیم. یعنی روشنفکری رو آمد و برای مدتی بر جریان دینی غلبه کرد. اما انقلاب اسلامی غلبه جریان دینی بر خط تجدد است. در حال حاضر ما رو هستیم.

▪ آیا برای روشنفکری انواعی می توان نام برد. یعنی ما در مفهوم روشنفکری مصادیقی چون روشنفکری هنری، اجتماعی و... داریم یا خیر ؟

- من در این انواع سازی یک خطر میبینم. البته من حق میدهم و منع نمی کنم که هر کسی در بازخوانی تاریخش اجازه دارد که تاریخ را بر اساس الگوهای نظری طبقه بندی کند. اما اگر این طبقه بندی عاملی شود که ما از آن جوهر مشترک غافل شویم سبب می شود که فهم ما از کلیت جریان ناقص و غلط شود. به نظرم این حتی یک شگرد است که عموماً هم در کتابهای خود روشنفکران به کار رفته است. آنها احتمالاً به همین دلایل و تحلیلی که بیان کردم یعنی دور شدن از کلیات به این کار پرداختند. چرا که آنها هر چه که زمان گذشت شاهد این موضوع بودند که این مسئله (روشنفکری ) در کلیت خویش دارد عقب نشینی می کند و این همان چیزی بود که آنها نمی خواستند. لذا طبقه بندی هایی را انجام دادند. البته ما هم در بسیاری از امور طبقه بندی هایی داریم. اما آنچه که در این مجال من بر آن تأکید دارم این است که در همه لحظات به آن جوهر مشترک باید توجه داشته باشیم. من معتقدم که همه طبقه بندی ها یک خصوصیت مشترک دارند و پایگاه همه آنها مسئله تجدد و تجدد گرایی است. مسئله ای که در اینجا باید مطرح کرد این است که این تقسیم بندی ها هیچ کدام از ما نبوده و تمامی آنها نسبت به تاریخ ما بیگانه است. چه آنهایی که پایگاه اجتماعی دارند و چه آنهایی که پایگاه فرهنگی دارند و مبانی آنها، مبانی تاریخ، علیت و دیانت ما نیست. حوزه حرکت فکری آنها حوزه حرکت فکری ما نیست و حتی تعلقات آنها تعلقات ما نیست. لذا این جریانات بیگانه هستند و همه اینها نوعی عناد با دیانت است. به طور کلی روشنفکری هر جا که رفته نسبت خودش را در غیرت با دین مطرح کرده است.

نوشتار حاضر متن گفت و گوی باشگاه اندیشه با جناب آقای احمد رهدار درباره ی روشنفکری دینی است.

نام گفت و گو شونده: احمد - رهدار

خبرنگار: نسیم - شهسواری

منبع: سایت - باشگاه اندیشه