پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

به مناسبت ۱ رجب، سالروز ولادت امام باقر (ع)


به مناسبت ۱ رجب، سالروز ولادت امام باقر (ع)

● اخلاق بهتر؛ ایمان کاملتر
امام باقر(ع) در توصیف شیعیان خود می‌فرماید: «شیعیان ما در بالاترین مراحل تقوایند. آنان از جمله تلاش کنندگان و وفاکنندگان به عهد و امانت بوده و اهل زهد …

اخلاق بهتر؛ ایمان کاملتر

امام باقر(ع) در توصیف شیعیان خود می‌فرماید: «شیعیان ما در بالاترین مراحل تقوایند. آنان از جمله تلاش کنندگان و وفاکنندگان به عهد و امانت بوده و اهل زهد و عبادت هستند. آنان در هر شبانه روز، پنجاه و یک رکعت نماز به جای می‌آورند. آنان شب‌ها در حال عبادت و روزها روزه‌اند. زکات اموال خود را می‌پردازند و به حج می‌روند و از تمام محرمات الهی اجتناب می‌کنند». و در جای دیگر می‌فرمایند: «کسی که در یک شهر دهها هزار نفری باشد و پرهیزگارترین آنها نباشد، از ما نیست». به فرموده امام باقر(ع) یک شخص مؤمن باید این چهار صفت را داشته باشد: «توکل به خدا، تفویض امور به خداوند، رضا به قضای خدا و تسلیم به حکم یا مشیت خدا».

ایشان در حدیثی در مورد نقش اخلاق‌خوش در افزایش ایمان، می‌فرمایند: «ایمان کسی کاملتر است که اخلاقش بهتر باشد».

موعظه امام

محمد بن منکدر، یکی از حافظان قرآن در عصر امام باقر(ع)، ضمن تمجید از آن حضرت می‌گوید: «روزی از مدینه بیرون آمدم و در صحرا محمد بن علی بن الحسین(ع) را دیدم. او در کنار دو غلام سیاه، مشغول کار بود. پیش خود گفتم: سبحان الله! پیرمردی از قریش در چنین ساعتی از روز، با این وضع برای به دست آوردن دنیا در تلاش است. باید او را موعظه کنم! نزد او رفته و گفتم: خداوند تو را حفظ کند. اگر در این حالی که هستی اجل تو برسد چه خواهی کرد؟! حضرت فرمودند: «اگر در این حالی که هستم، بمیرم، در حالی که در اطاعت خدا بوده‌ام، از دنیا رفته‌ام. من باکار کردنم، خود و عیالم را از محتاج بودن به تو و مردم حفظ می‌کنم. وقتی از سررسیدن اجل هراسناک خواهم بود که اجل، مرا در حال نافرمانی خدا دریابد». گفتم: ای فرزند رسول خدا! راست فرمودی. من می‌خواستم تو را موعظه کنم که تو مرا موعظه کردی.

هرچه او می‌خواهد

روزی جابر نزد امام محمدباقر(ع) آمد. امام از او پرسید: «چگونه‌ای؟» جابر در پاسخ گفت: «در حالی هستم که پیرم، ولی جوانی می‌خواهم، بیمارم و سلامتی را می‌طلبم. در مسیر مرگ و مردنم، ولی به زندگی مشتاق‌ترم.» امام در اصلاح اندیشه او چنین فرمود: «من چنین نیستم. اگر خدا پیرم کند، من هم پیری را می‌خواهم؛ اگر جوان کند، جوانی را می‌خواهم؛ اگر مرا سالم دارد، سلامتی را می‌خواهم؛ اگر بیمارم بپسندد، ‌بیماری را می‌خواهم و اگر مرا بمیراند، مرگ را می‌خواهم».

مدارا با مخالفان

مردی از اهل شام در مدینه ساکن بود و به خانه امام باقر (ع) بسیار می‌آمد و به آن گرامی می‌گفت: «… در روی زمین بغض و کینه کسی را بیش از تو در دل ندارم و با هیچ کس بیش از تو و خاندانت دشمن نیستم! و عقیده‌ام آنست که اطاعت خدا و پیامبر و امیرمؤمنان، در دشمنی با توست، اگر می‌بینی به خانه تو رفت و آمد دارم، بدان جهت است که تو مردی سخنور و ادیب و خوش بیان هستی!». در عین حال امام(ع) با او مدارا می‌فرمود و به نرمی سخن می‌گفت. مدّتی نگذشت که مرد شامی بیمار شد و مرگ را رویاروی خویش دید و از زندگی نومید شد؛ پس وصیت کرد که چون فوت کرد، امام باقر، بر او نماز گذارد.

شب به نیمه رسید و بستگانش او را تمام شده یافتند، بامداد وصی او به مسجد آمد و امام باقر(ع) را دید که نماز صبح به پایان برده و به ذکر نشسته است. عرض کرد: «آن مرد شامی به دیگر سرای شتافته و خود چنین خواسته که شما بر او نماز گذارید». حضرت فرمود: «او نمرده است… شتاب مکنید تا من بیایم».

پس برخاست و وضو و طهارت را تجدید فرمود و دو رکعت نماز خواند و دستها را به دعا برداشت، سپس به سجده رفت و همچنان تا برآمدن آفتاب، در سجده ماند، آنگاه به خانه شامی آمد و بر بالین او نشست و او را صدا زد و او پاسخ داد، امام او را نشانید و پشتش را به دیوار تکیه داد و شربتی طلبید و به دهان او ریخت و به بستگانش فرمود: غذاهای سرد به او بدهند و خود بازگشت.

دیری نگذشت که مرد شامی شفا یافت و به نزد امام آمد، عرض کرد: «گواهی می‌دهم که تو حجت خدا بر مردمانی…».