یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
مجله ویستا

فیلم های وامدار و قسط های پرداخت نشده


فیلم های وامدار و قسط های پرداخت نشده

لذت تماشای یک فیلم یا لااقل بخشی از این لذت از چیست می شود این را از مخاطبان مختلف در سطوح فرهنگی مختلف پرسید و به جواب های گاه متضاد رسید

لذت تماشای یک فیلم یا لااقل بخشی از این لذت از چیست؟ می‌شود این را از مخاطبان مختلف در سطوح فرهنگی مختلف پرسید و به جواب‌های گاه متضاد رسید. با این همه این جواب‌ها، در ماهیت خود اشاره به یک نکته دارند: «تکرار»! چرا ما فکر می‌کنیم که «تازگی و بداعت صرف» است که ما را به سالن‌های نمایش می‌کشاند یا پای نمایشگرهای خانگی می‌نشاند. ما به عنوان مخاطب از «تکرار» لذت می‌بریم و اساساً چه در خودآگاه، چه ناخودآگاه‌مان آن را جست‌وجو می‌کنیم.

پس چرا موقعی که با یک سکانس یا نمای کپی‌برداری شده مواجه می‌شویم، حال‌مان گرفته می‌شود؟ خب، به یک دلیل موجه، که چه از منظر یک مخاطب عام، چه از نگاه یک مخاطب خاص و چه از نظرگاه یک منتقد، همیشه پایش به این «بازی» [به روایت «اریک برن» پدر رفتارشناسی جدید] باز می‌شود: کپی‌برداری عامل «کشف» را کم دارد مثل این است که در یک مسابقه ماراتن با کسی مسابقه بدهید که اصلاً از جایش تکان نمی‌خورد و... ببرید! در سینمای ایران، موارد اندکی از تکرارها با «کشف» آمیخته است و بنابراین، اغلب مخاطبان با چراغ دنبال آنها می‌گردند. در ادبیات هزار ساله ایران، این تکرار همراه با کشف را «تلمیح» خوانده‌اند بنابراین اشاره به برخی از تلمیحات در فیلم‌های اکران نوی چند ماه اخیر می‌تواند جالب توجه باشد:

۱) «به رنگ ارغوان» ابراهیم حاتمی‌کیا همچون دیگر آثار او، اغلب وامدار ایده‌هاست تا اجراها، با این همه حتی در همین گیر ودار «ایده‌و اجرا» می‌توان به چند سکانس به یاد ماندنی از ژانری اشاره کرد که این فیلم از جذابیت‌هایش به نفع شکل بخشی به ملودرام خود استفاده برده است. در فیلم «حرفه‌ای» لوک بسون، سکانسی است که «ژان رنو» با اسلحه مجهز به صدا خفه کن به اتاقی وارد می‌شود که ناتالی پورتمن نوجوان در آرامشی موقتی پس از کشتار خانواده‌اش توسط پلیس مواد مخدر، به خواب رفته است.

«رنو» می‌داند در صورت زنده ماندن دختر، ماهیتش توسط پلیس‌های فاسد به سرکردگی «گری اولدمن» کشف می‌شود. بنابراین سعی می‌کند بر خود مسلط شود و پیشانی «پورتمن» را نشانه بگیرد ما تنها موفق به نجوای اصول اخلاقی‌اش می‌شود: «نه زن نه بچه» و بی‌آنکه شلیک کند از اتاق خارج می‌شود. در سکانسی مشابه، حمید فرخ‌نژاد وارد اتاقی می‌شود که خزر معصومی در آن، تکیه به دیوار داده و نشسته خوابش برده. نشانه می‌رود اما شلیک نمی‌کند و خارج می‌شود. این سکانس گرچه یادآور سکانس یاد شده در فیلم «حرفه‌ای» است با این همه چه از نظر روابط علت و معلولی در بافت قصه و چه از لحاظ شخصیت‌پردازی، موفق نیست.

فرخ‌نژاد، واقعاً انگیزه موجهی [در پیشگاه خودش و تعریف شده در فیلمنامه] برای کشتن معصومی ندارد و اصول اخلاقی‌اش مثل «رنو» در یک جمله خلاصه نشده تا با نجوای آن، سکانس، منطقی شود بنابراین چه ورودش به اتاق، چه اسلحه کشیدنش، چه شلیک نکردنش، چه خروج‌اش، فاقد منطق روایی است. به نظر می‌رسد که حاتمی‌کیا فقط خواسته با دوباره‌سازی یک سکانس مشهور، مخاطب ایرانی را شگفت‌زده و خرسند سازد! همچنین در سکانس حمله نهایی تروریست‌ها، یکی از آنها وارد خانه می‌شود و نرسیده به پاگرد اول، فرخ‌نژاد با یک مسلسل سبک ویژه جنگ‌های شهری دخل‌اش را می‌آورد آن هم بی‌خیال و در حالی که دوربین از پائین به بالا، کنش او را ضبط می‌کند.

این نما، بازسازی نمایی مشابه در فیلم «بنگر این اسب کهر را» ساخته فرد زینه من است؛ با این تفاوت که در نمای یاد شده، گری‌گوری پک، خسته و زخمی، با مسلسل سبک مدل «برتا»یش به سمت سربازهای ارتش فرانکو شلیک می‌کند؛ البته مشابهت این نما، با نماهای مشابه در چند وسترن مشهور از جمله «آفتاب سرخ» ترنس یانگ و «مرد» مارتین ریت مشخص است. دلون و نیومن در این وسترن‌ها، به جای مسلسل سبک، از رولورهای لوله‌ بلند اواخر قرن نوزدهم، استفاده می‌کنند!

۲) «عیار۱۴» ساخته پرویز شهبازی، از مرز تلمیح می‌گذرد تا بدل شود به بازسازی خلاقانه‌ای از وسترن مشهور «فرد زینه من» که اکنون دیگر به اثری کلاسیک بدل شده: صلاه ظهر یا ماجرای نیمروز. شهبازی در این بازسازی، جای آدم‌های مثبت قصه را با آدم‌های منفی عوض می‌کند [شاید این شیوه را متأثر از امیر نادری به کار می‌بندد که در «تنگنا»، «قیصر» کیمیایی و «نوادا اسمیت» هنری ‌هاتاوی را به چالش طلبید و انگیزه‌ها و وضعیت را معکوس کرد] لذت بردن از «عیار۱۴» بی‌آنکه «فیلم مبدأ» را دیده باشید دشوار می‌نماید. شباهت‌های این دو فیلم، بیشتر بر مبنای تضادها شکل گرفته است: برف برابر آفتاب سوزان؛ غروب برابر ظهر؛ ترس برابر شهامت؛ خیانت برابر مردانگی و... در این وسترن شهری هیچ اسلحه‌ای حضور ندارد و هیچ گلوله‌ای شلیک نمی‌شود؛ وسترنی صلح‌آمیز اما بسیار ملتهب!

۳) فیلم‌های تهمینه میلانی، از آنجا که بسیار مقید است از آثار مشهور یا به هر حال، قابل دسترس برای منتقدان داخل کشور گرته‌برداری نکند، اغلب منزه از تلمیح یا تکرار به نظر می‌رسند با این همه «تسویه حساب» که با نیم نگاهی به وسترن دهه نودی «دختران بد» ساخته شده، از منظری دیگر یادآور «فرشتگان چارلی» هم هست اما از این نکات که بگذریم باید اشاره کنم به سکانس ماقبل آخر آن، که دو دختر تحت تعقیب پلیس، با اتومبیل‌شان تصادمی مرگبار را تجربه می‌کنند. سکانسی که به وضوح یادآور سکانس پایانی «تلما و لوئیز» رادلی اسکات است با این تفاوت عمده که در آن فیلم، دو شخصیت اصلی، پایان ماجرا را انتخاب می‌کنند اما در سکانس موردنظر «تسویه حساب»، انتخابی در کار نیست و سکانس، فاقد ارجاعات معنایی مکمل است.

۴) «آل» ساخته بهرام بهرامیان که با نشانه‌های سینمای وحشت آغاز می‌شود و به «سینمای دلهره» پیوند می‌خورد و در آخر، پایانی همچون ملودرام‌های فرانسوی می‌یابد، چه در پرداخت دلهره‌های شخصیت نخست خود و ترس دم‌به‌دم رو به گسترش او از پدیده‌ای متافیزیکی به نام «آل» و چه در تکمیل شبکه اطرافیان خوش برخورد اما توطئه‌گر [از منظر این شخصیت] و چه در انتخاب بازیگران، نحوه گریم و معماری گوتیک، یادآور دو فیلم «بچه رزماری» و «مستأجر» است که کارگردان‌شان، روابط، معماری و فضای سینمای اروپای شرقی را به این دو اثر هالیوودی خود بخشیده است.

به نظر می‌رسد که انتخاب لوکیشن‌های فیلم در جمهوری ارمنستان نه صرفاً برای شیک بودن نماها که برای رسیدن به مشابهتی دقیق با فیلم‌های یاد شده است. هنرپیشه زنی که نقش صاحبخانه «زمانی» را در این فیلم ایفا می‌کند کاملاً یادآور همسایه طبقه بالای شخصیت اصلی در فیلم «مستأجر» است.

یزدان سلحشور