پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

شعر فارسی چرخش رنگ و تصویر


شعر فارسی چرخش رنگ و تصویر

به سادگی نمی توان از کنار این جمله هرودت, مورخ یونانی گذشت «ایرانیان مردمی هستند که به زبان شعر سخن می گویند »

به سادگی نمی توان از کنار این جمله هرودت، مورخ یونانی گذشت؛ «ایرانیان مردمی هستند که به زبان شعر سخن می گویند.» پس هرجا و هر زمان سخن از شعر یا چامه به میان آمده ایرانیان چونان افسری برسرادبیات جهان درخشیده اند و اگرکسی این نکته را منکر باشد، یا به عمد این کار را می کند و یا این که با اقیانوس شعر فارسی ناآشناست.

به درستی معلوم نیست سر آغاز شعرفارسی از چه زمان و به چه علتی بوده است، هرچند در برخی کتب یادآور می شود ایرانیان از چند هزار سال پیش از این به صناعت شعر آشنا بوده و حتی اشعاری هم سروده اند که در برخی گات های اوستا موجود است و یا مناظره هایی که از زبان درخت و گیاه باقی مانده خود گویای شعر فارسی است. اما اوج و شکوفایی این شعر فارسی را باید در هزار سال پیش از این و عصر سامانیان جست و جو کرد که به یکباره با روی کار آمدن شاعرانی چون رودکی، فردوسی، دقیقی و... شعر فارسی حرکتی شگفت انگیز آغاز کرد و در قرون بعدی با روی کار آمدن شاعرانی چون مولوی، حافظ و سعدی به نقطه اوج هنری اش رسید.پس این ادعایی گزاف نیست اگر بگوییم طی این هزار سال،هزاران شاعر کوچک و بزرگ سمند سخن را با تخیل خویش، در میدان شعر به جولان در آورده و هریک به فراخور توانایی و ذوق خویش یادگارانی را از خود برجای گذاشته اند.

هر زمان از اهمیت جهانی شعر فارسی سخن به میان می آید، نباید این ارزش را درکثرت شاعران جست وجو کرد. البته شاید به ظاهر کثرت شاعران و تنوع گونه های شعری آنها دراین اتفاق اهمیت داشته باشد، اما درپس جریان اهمیت «شعر فارسی» قرار دارد. بلکه این اهمیت و علل آن را باید در چهار زمینه دنبال کرد؛ عاطفه، وزن، خیال و زبان. یعنی این چهار عامل از عوامل موثر درشکل گیری، اثرگذاری و جذابیت شعر فارسی است، چنانچه عاطفه در شعر فارسی موج می زند و آن را می توان از گونه های بسیار مناسب احساسات لطیف انسانی دانست، بنابر این یکی ازعلل معروفیت و محبوبیت مولوی در مغرب زمین، مواج بودن حس عاطفی درادبیات مثنوی است که روح هر انسان تشنه ای را سیراب می کند. وزن هم به بیان بهتر این عاطفه کمک می کند. زیرا هر زمان سخن به شکل موجز و با نظم خاصی بیان شود، درمخاطب جذابیت ایجاد می کند و او را به سمت خودش می کشد و این وزن آنچنان در خدمت زبان شعرقرار می گیرد که به آن غنا می بخشد و با این ژرف اندیشی که به شعر می دهد باعث شکوفا شدن عنصر خیال درشعر فارسی می شود؛ خیالی که دراغلب اشعار جهان وجود دارد، اما آنچه در شعر فارسی به چشم می خورد، از آن دسته است که گویا از معدنی ویژه و از جایی خاص بهره برداری شده که در نوع خودش بی نظیر است، پس یک شاعر آلمانی، چون ولفانگ گوته حق دارد با شنیدن ابیاتی از حافظ شیرازی آنچنان مست و از خود بی خود شود که شعر خودش را علیرغم توجه جهانی به آن، سیاه مشقی در برابر شعر حافظ بداند.

زبان پر راز و رمز فارسی هم به خیال انگیزی شعر فارسی کمک شایانی می کند. زیرا کافی است با دقت به زبان ها و گویش های مختلف جهان نگاهی بیندازیم، تحقیق کنم وحاصل تحقیق خودمان را خوب بررسی کنیم. آنوقت است متوجه می شویم در زبان و گویش مردم ایران کنایه به وفور یافت می شود. اغلب افراد از تشبیه و استعاره به کرار استفاده می کنند. گویی به رمز سخن گفتن و پیچیدن هنری سخن از خصایص ایرانیان است. هرچند این مقوله امروزه چندان مورد موافقت بسیاری نیست، اما خب واقعیتی است و باید قبول کرد که علیرغم حرکت زبان ها و گویش های مختلف به سمت سادگی و کوتاهی، زبان فارسی تا حد امکان آن پیچش و رمزگونه بودن خودش را حفظ کرده است؛ این یعنی درخدمت شعر بودن و به تعالی رساندن این سخن بر آمده از ذوق و احساس که سرانجام آمیخته شدن شعر با تخیل می باشد. گویی این تخیل از لوازم انکارناپذیر شعر فارسی است و هرکس از آن تبعیت نکند، شعرش مورد اقبال قرار نمی گیرد. پس بی دلیل نیست در پهنه ادب فارسی، سخنی را که تنها وزن دارد و چینش کلمات و واژگان در هر مصراع به شکل مساوی است، به آن نام سخن منظوم می نهادند.

زیرا تخیل در شعر فارسی یک عنصر ثابت و غیرتغییر است، در صورتی که حوزه الفاظ و خصوصیات وزنی و عروضی دگرگون می شود، حتی موضوعات تغییر می کنند، اما تخیل تغییر نمی کند، چرا که این تخیل قانون حیاتی شعر و محکمی است برای دانستن ارزش واقعی شعر. بنا بر آنچه عنوان شد از نظر ایرانیان شاعر واقعی کسی است که در دایره واژگان و گرفتار آمدن در حصار وزن و قافیه، خیال انگیز بودن شعرش را به اثبات برساند و این اثبات زمانی میسر می شود که شاعر بتواند مخاطب را جذب خود کند. پس بر همین اساس در حوزه شعر فارسی زیاد شعر گفتن و مثنوی هفتاد من سرودن دلالت بر شاعر بودن نیست، بلکه به قول مولانا سخن تازه آوردن از ملاک های واقعی شعر فارسی است.

شعر فارسی را باید به مثابه بلوری دانست که از منشورهای متعددی تشکیل شده است، یعنی همانطور که در یک بلور به واسطه وجود منشورهای متعدد نور از جهات مختلف می تابد و در یک کانون جمع می شود، شعر فارسی هم این گونه است. به عنوان مثال در یک غزل، معانی و مفاهیم به همراه وزن و نظم از یک واژه به واژه دیگر می تابد، از یک مصراع به مصراع بعدی و از یک بیت به بیت بعد از آن و سرانجام تمام این ویژگی های منحصر به فرد در یک جمع کلی که همانا شکل و هیئت غزل باشد، خودش را نمایان می سازد. بنابراین هر چند گفته می شود در یک غزل یا یک رباعی و حتی یک مثنوی هر بیت برای خودش معنایی دارد، اما زمانی این ابیات به معنی اصلی خودشان می رسند که در یک جمع واحد خود را عیان سازند. اصلا می توان شعر فارسی را به یک قالی تشبیه کرد؛ یک قالی که از نقوش مختلف و چرخش رنگ ها از ظرافت و هنرمندی خاصی برخوردار است. این چرخش نقش ها و رنگ ها به قالی معنا می دهد و نگاه کردن به آن برای چشم نوازش گر است. به عنوان مثال در حوزه شعر به سراغ یک غزل از حافظ، مولانا، عطار، سعدی و یا صائب تبریزی می رویم. وجود واژگان مناسب همان نقوش هستند و ارتباط معنایی این واژگان همان رنگ ها هستند. پس ترکیب واژگان و ارتباط بین آنها یک شکل کلی ایجاد می کند که شنیدن آن برای روح انسان بسیار لذت بخش است.

در شعر فارسی همه چیز حساب شده خودشان را نشان می دهند و این نشان از درک بسیار بالای شاعر فارسی گوی از عناصر، حوادث و تغییرات پیرامون خود دارد؛ آنطور که سمبل یا همان نماد از شاخصه های شعر فارسی است و جالب آن که چه حساب شده در میان ابیات استفاده شده اند، به عنوان نمونه استفاده از نام شهرهایی چون شیراز، سمرقند، بغداد، ختن و... هر یک معنی خاص خودشان را دارند. حتی بهره گیری از اسامی سنگ ها هم در شعر فارسی جایگاه ویژه خودشان را دارند، مثلا گران بهاترین سنگ به کار رفته شده در شعر فارسی یاقوت است و طبق اعتقاد ایرانیان و حتی مسلمانان دیگر بلور این یاقوت انسان را از بلایایی چون طاعون و رعد و برق مصون می دارد. پس وقتی شاعری چون حافظ و سعدی از ترکیب یاقوت لب یار استفاده می کند، این بدان معناست که سخنان معشوق وسیله ای برای شاد کردن دل پر غم است. حتی گیاهان هم در شعر فارسی نقش بسزایی دارند و این خود، نشان از رابطه کلامی و احساسی انسان با طبیعت است، به درستی هر زمان گل سرخ در معنی صورت معشوق، گل نرگس به معنای چشم مست یار، درخت سرو به نشانه قد و قامت یار به کار می رود، اگر کمی موشکافی در باب این گیاهان و رابطه شان با به کارگیری در معانی مورد نظر صورت گیرد، هیچ به بیراهه نمی رویم شعری که تلاش می کند تا از دیگر عوامل تلطیف روح انسانی مدد بگیرد و چه بسا در این میان پرندگانی چون بلبل را هم وارد میدان می کند. پس این دور از ذهن نیست بگوییم در شعر فارسی عشق میان گل و بلبل از قدیمی ترین مضامین به کار رفته شده است و در اشعاری چون منطق الطیر عطار، رساله الطیر و نظایر این به کرار به کار می رود.

بهرحال شعر فارسی و شاعران آن چونان کاروانی پرابهت هستند که در این سده های متمادی نشان از ابهت افکار و اندیشه های ایرانیان دارند که این اندیشه های ایرانی با آموزه های دینی اسلام آمیخته شده و یکی از ماندگارترین و گسترده ترین تفکرات و احساسات عالی را برانگیخته اند. پس بر شاعران این کاروان در عصر حاضر لازم است در ادامه این مسیر ادامه دهندگان راه واقعی شاعران گذشته باشند تا بیش از پیش نام شعر و ادب فارسی بر تارک ادبیات دنیا بدرخشد.

اکبر خورد چشم