شنبه, ۲۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 18 May, 2024
مجله ویستا

ما زندگی را به آنها یاد ندادیم


ما زندگی را به آنها یاد ندادیم

ما در آموزش‌هایی که از کودکی گرفته‌ایم، رقابت را بیشتر از هر چیز دیگر آموخته‌ایم. در خانواده هم ما را همیشه تشویق کرده‌اند که بهترین باشیم یعنی از دیگران جلو بزنیم؛ بهترین …

ما در آموزش‌هایی که از کودکی گرفته‌ایم، رقابت را بیشتر از هر چیز دیگر آموخته‌ایم. در خانواده هم ما را همیشه تشویق کرده‌اند که بهترین باشیم یعنی از دیگران جلو بزنیم؛ بهترین نمره را در امتحان‌ها و بهترین رتبه را در کنکور به دست آوریم و در بزرگسالی هم بهترین خانه، بهترین ماشین و بهترین از همه‌چیز را داشته باشیم...

چنان این احساس در همه ما نهادینه شده که دیگر راه را نمی‌بینیم، جاده را تماشا نمی‌کنیم، همه به سرعت می‌رویم که عقب نمانیم. دقت کنید که خانواده‌ها کودکانشان را در چه مسابقه‌های هولناکی برای یادگیری موزیک، نقاشی، شنا، خطاطی و... علاوه بر دروس مدرسه درگیر می‌کنند. این کودک ناخواسته در یک مسابقه همیشه مجبور به دویدن است. او بزرگ می‌شود در حالی‌که به آنچه برایش می‌خواسته‌اند، نرسیده و مغبون است و علت آن را کم دویدن می‌داند، بنابراین همه جا خودش را با دیگران مقایسه می‌کند و اغلب کم می‌آورد و رنج می‌کشد. به رقابت‌ها در خرج کردن‌های آنچنانی در جشن‌های عروسی و به رقابت در بیشترین مهریه فکر کنید. چه پول‌هایی در همین رقابت‌های بی‌حاصل خرج می‌شود و چه اختلافات و دلخوری‌هایی که پیش می‌آید؛ در حالی‌که زوج جوان می‌توانند با پولی که در یک شب خرج می‌کنند، حداقل یک سفر پرخاطره و شاد داشته باشند یا زندگی آینده‌شان را بهتر بسازند. آنها پدر یا مادر می‌شوند و این چرخه تکرار می‌شود: «جان ‌نایافته از هستی‌بخش/ کی تواند که بود هستی‌بخش». آیا هیچ‌وقت به کودکانمان گفته‌ایم درخت‌های کوچه را بشمارند؟ بوته‌های گل را ببینند و عطر آنها را حس کنند؟ گفته‌ایم که به آسمان نگاه کنند و ابرها و شکل‌های زیبای آنها را تماشا کنند؟ گفته‌ایم که شاگرد اول کلاسشان را دوست داشته باشند؟

دنیای رقابت، خیلی چیزها را می‌کشد. رفاقت را زیر پا له می‌کند و حسادت می‌آفریند. آن وقت هرکس برای گرفتن شاخه‌ای بالاتر ممکن است سر دیگران را هم زیر پایش بگذارد تا به آنچه که بالاتر یا بیشتر است، برسد. نمونه‌های زیادی از این موارد را دیده‌ایم و هر روز می‌بینیم. این مشکل بزرگی است که همه گیر شده است و ما متاسفانه کمتر به آن پرداخته‌ایم. یاد شعری از زنده‌یاد سهراب سپهری افتادم. چقدر تلاش می‌کرد و می‌خواست که ما را متوجه زندگی کند؛ زندگی‌ای که ما در حال دویدن هرگز آن را نمی‌بینیم:

«زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست

زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست

رود دنیا جاریست

زندگی آبتنی کردن در این رود است

وقت رفتن به همان عریانی که به هنگام ورود آمده‌ایم»

و بعد اضافه می‌کند:

«دست ما در کف این رود به دنبال چه می‌گردد؟»

باید از خود بپرسیم که آیا ما یادگرفته‌ایم که زندگی یعنی چه؟

دکتر ربابه شیخ‌الاسلام

متخصص بهداشت عمومی و اپیدمیولوژی تغذیه و مدیر موسسه تغذیه، سلامت و توسعه