سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
مجله ویستا

آزادی به مثابه رهایی


آزادی به مثابه رهایی

در این نوشتار دکتر سیدحسین نصر مفهوم حقوق بشر را از دیدگاه مذهبی اسلام مورد توجه قرار می دهد او بر این باور است که پایه و مبنای حقوق بشر در اساس کلامی بوده و ریشه در وظایف و مسئولیت های آدمی در برابر خداوند دارد

در این نوشتار دکتر سیدحسین نصر مفهوم حقوق بشر را از دیدگاه مذهبی اسلام مورد توجه قرار می دهد. او بر این باور است که پایه و مبنای حقوق بشر در اساس کلامی بوده و ریشه در وظایف و مسئولیت های آدمی در برابر خداوند دارد.

•••بحث از مفهوم آزادی در غرب مدرن به نحو بسیار عمیقی تحت تاثیر مفهوم انسان در عهد نوزایی و پس از نوزایی به عنوان موجودی سرکش در برابر آسمان و صاحب زمین است. استفاده از این مفهوم برای تصویر آزادی در بستر و بافت تمدنی کهن نظیر تمدن اسلامی مشکل است. از این رو به منظور بحث از معنای آزادی در بستر اسلامی لازم است مفهوم انسان در برداشت اسلامی روشن شود. سعی و تلاش در مطالعه مفهوم آزادی در اسلام از نقطه نظر معنایی که این اصطلاح از زمان پیدایش انسان گرایی پیدا کرده بی فایده است.

می توان گفت در غرب بیشتر بحث ها درباره آزادی به شکلی، متضمن آزادی انجام دادن یا عمل کردن است. در حالی که در بافت و بستر موقعیت انسان سنتی، مهم ترین قالب و شکل آزادی، آزادی بودن، تجربه کردن خود وجود محض است. این آزادی عمیق ترین شکل و قالب آزادی است، اما از آنجایی که انسان مدرن، انسان علاقه مند به تجربه اندوزی، از به یادآوردن معنای تجربه وجود محض بازایستاده است، این معنا امروزه به دست فراموشی سپرده می شود. تجربه وجود محض، بازتابی از خود هستی بوده و در عین حال زیبایی، بصیرت و سعادت است. و از این رو، آزادی ای که این تجربه را ممکن می سازد بیش از اندازه ارزشمند و گران بها است.

از دیدگاه اسلامی، انسان ها به شکل خداوند آفریده می شوند و همچنین خلیفه خدا بر روی زمین هستند. اما آنها به دلیل بندگی شان نسبت به خداوند چنین هستند و بندگی مزبور این امکان را برای آنها فراهم می آورد تا از خداوند تلقی کرده و بر زمین حکمرانی کنند. به دلیل مرکزیتشان در طرح کیهانی مزبور که خلاف آن با فساد و تباهی تقریباً کامل محیط زیست ثابت شده است، اگر اثبات آن برای آدم شکاک لازم باشد، آنها در آزادی الهی شرکت کرده و به دلیل اینکه مخلوق نخستین هستند در احاطه همه محدودیت هایی که درجه و سطح نازل تر هستی در بردارنده آنها است، هستند. خداوند هم آزادی محض و هم ضرورت محض است. انسان به عنوان مظهر اسما و صفات الهی یا به عنوان تصویر خداوند هم در این آزادی و هم در این ضرورت سهیم است. آزادی شخصی در حقیقت ریشه در تسلیم در برابر اراده الهی و تزکیه بسیار زیاد انسان- از نظر روحی- دارد به طوری که از همه قیود خارجی از جمله قیود نفس اماره که آزادی او را محدود می سازد آزاد و رها شود.

آزادی محض تنها به خداوند تعلق دارد؛ از این رو هر چه بیشتر «وجود داشتن» ما، مساوی با آزادی بیشتر ما است و این شدت در حال حیات جز از طریق تسلیم و پیروی از اراده خداوند، که تنها او به معنای دقیق کلمه «وجود» دارد، به دست نمی آید. سرکشی در برابر منشاء هستی شناسیک به نام آزادی، مساوی با اسارت بیشتر در عالم کثرت و محدودیت است. سرکشی مساوی با قربانی کردن عرصه های بی پایان عالم جان برای کلاف سردرگم و به طور نامشخص بسط یافته علم روان- تن است؛ جایی که تنها آزادی، آزادی پی گرفتن زندگی خیلی شتابان عاری از معنا و هدف است.

بی کرانگی در مرکز هستی ما قرار دارد؛ مرکزی که از دید غالب آنهایی که در حاشیه گردش هستی زندگی می کنند پوشیده است. با وجود این، تنها در این مرکز است که ما به شکل مطلق و نامحدود آزاد هستیم. در غیر این صورت هم قدرت و هم حقوق هر یک از ما در برابر خدا، طبیعت و دیگر انسان ها محدود می شود. جست وجو و پی گرفتن بی کرانگی در جهان متناهی، مهلک ترین توهم است، کابوسی که نمی تواند به چیزی جز تباهی و فساد خود متناهی منجر شود. «آزادی بی نهایت» تنها در جوار و قرب بی نهایت وجود دارد. در تمام سطوح پائین تر وجود، آزادی با محدودیت های خود حیات کیهانی مقید می شود و تنها نسبت به محدودیت ها و تکالیفی که ساختار واقعیت بر ما تحمیل می کند، معنادار است.

اصولی که تا اینجا به طور مختصر شرح آن داده شد، پس زمینه اندیشه اسلامی در باب آزادی را تشکیل می دهند، اما اینکه تا چه حد این اصول به طور صریح تدوین و صورت بندی می شوند بستگی به دیدگاه مورد بحث در درون تمدن اسلامی دارد. عالم تفکر اسلامی، عالمی سلسله مراتبی است که در آن حقایق یکسان در شکل های متفاوت، در سطوح و شیوه های مختلف درک شده و مورد تأمل قرار گرفته و از قانون ظاهری تا باطنی گری محض را دربر می گیرد. در این نوشتار برای درک معنای اساسی مفهوم آزادی در جهان بینی اسلامی، به بررسی این مفهوم از دید فقها، متکلمین، فلاسفه و صوفیان اکتفا می کنیم.

فقها دل مشغولی تدوین فقه (شریعت) هستند و به طور طبیعی بحث آنها درباره آزادی، نه از نقطه نظر متافیزیکی که از نقطه نظر فقهی است. با وجود این پس زمینه متافیزیکی در بحث های فقهی آنها وجود دارد چرا که آنها در حال بحث از همان انسان اسلامی هستند که مخاطب تمام وحی اسلامی است. فقها آزادی انسان را نه یک حق شخصی فطری بلکه به عنوان نتیجه تسلیم شخصی به اراده الهی تصویر می کنند. از دید آنها از آنجایی که ما مخلوق خدا بوده و به ذات خود قدرت خلق هیچ چیزی را نداریم (به معنای خلق از عدم) لذا از نقطه نظر هستی شناسیک وابسته به خدا هستیم و از این رو تنها آن چیزی را می توانیم داشته باشیم که از سوی مبداء وجودی خودمان به ما داده می شود.

از نقطه نظر شریعت حقوق بشر نتیجه تکالیف و وظایف انسان و نه پیشینی بودن خود آنها است. ما تکالیف و وظایف معینی نسبت به خدا، طبیعت و دیگر انسان ها داریم که همه آنها از سوی شریعت مشخص می شوند. به عنوان نتیجه و پیامد انجام این تکالیف و وظایف ما حقوق و آزادی های معینی را به دست می آوریم که باز از سوی قانون الهی تعیین و ترسیم می شوند. آنهایی که از انجام این تکالیف و وظایف خودداری کنند هیچ گونه حقوق مشروع و قانونی ندارند و طرح هرگونه ادعای آزادی بر محیط و جامعه از سوی آنها نامشروع و غصب آن چیزی است که به آنها تعلق ندارد؛ به همین سان اشخاصی که از قبول و اذعان به ماهیت جانورگونه و حیوانی آنها سر باز می زنند و بر این اساس رفتار می کنند تنها انسان- بالعرض- و غصب کننده جایگاه انسان هستند که بنا به تعریف دربردارنده مرکزیت و خلیفه اللهی است. دین اسلام به این مفهوم نه تنها درباره پیروان خودش بلکه همچنین درباره پیروان همه ادیان دیگر معتقد است؛ کسانی که بدین ترتیب به عنوان اقلیت های مذهبی بر طبق قوانین مذهبی خودشان صاحب حقوق هستند.

بحث تخصصی از آزادی (حریت در عربی و آزادگی در فارسی) تا جایی که به فقه مربوط می شود، به طور معمول دربرگیرنده موضوع برده داری، شیوه های آزادسازی بردگان، وظایف برده دارها نسبت به آنها و... است. اما در معنایی کلی تر و نه به ضرورت محدود به خود اصطلاح تخصصی حریت، فقه آزادی انسان را در بستر و بافت شریعت، که نه تنها راجع به رابطه خودمان با خدا بلکه همچنین راجع به رابطه مان با طبیعت، دیگر انسان ها و حتی خودمان است تعریف و تعیین می کند، از این رو ما آزاد نیستیم هر کاری که می خواهیم با زندگی خودمان که ما خالق آن نبوده ایم انجام دهیم. برای مثال خودکشی گناه کبیره تلقی می شود چرا که آن غصب حق خداوند است. انسان آزاد نیست که به زندگی خود خاتمه بدهد چرا که این او نبوده است که در وهله نخست به آن هستی بخشیده است. در این مسئله اسلام در نقطه مقابل اگزیستانسیالیسم ندانم گرا، که بدون در نظر گرفتن مبداء این هستی و نیز مقصد آن تصویرگر آزادی کامل برای انسان است، قرار می گیرد. شریعت همچنین محدودیت هایی را برای آزادی انسان قرار می دهد، اما در مقابل به زندگی انسان ویژگی مقدس و خدشه ناپذیری می بخشد که در جای خود آزادی درونی بیشتری را ممکن می سازد و در نهایت اینکه محدودیت هایی که از سوی شریعت تحمیل می شوند درجهت زدودن برخی احتمال ها و آزادی های ارتکاب گناه از زندگی انسان و ایجاد حد بالای توازن و اعتدال دراجتماع انسانی است که در این صورت به مثابه پایه و اساسی بیرونی برای زندگی درونی عمل می کنند که منجر به آزادی در کلی ترین مفهومش می شود.

تا جایی که به متکلمین مربوط می شود، مشهورترین مکتب میان آنها یعنی اشعری، به طور کامل آزادی انسان (اختیار) را به نفع جبری همه شمول و فراگیر رد می کند. دیگر مکتب های کلامی نظیر معتزله و بیشتر مکتب های شیعی معتقد به آزادی انسان بوده و جبر مطلق اشاعره را رد می کنند. روی هم رفته بحث مربوط به اراده آزاد و جبر یک بحث مرکزی در علم کلام است و تقریباً هر متکلمی در این بحث شرکت داشته است. مباحث مزبور از بسیاری از جهات با آنچه که امروزه در میان فلاسفه دیده می شود متفاوت است؛ برخی به دنبال حمایت از اراده آزاد فرد در قالب یکی از اشکال جبر مادی اعم از زیست شناختی، رفتاری یا چیز دیگر بوده و برخی دیگر سعی در دفاع از این اشکال جبر دارند. بدیهی است که در میان متکلمین مسلمان هیچ بحثی از یک عامل مادی خارجی که تعیین کننده آزادی انسان باشد به میان نیامده است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.