چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

تطورات زبان فارسی در ضمن ۲۹ قرن


متاسفم كه هنوز لغات فارسی كه در كتب و اشعار و در نزد صنعتگران و پیشه وران و برزگران ایران امانت مانده است, جمع نشده و فرهنگ خوبی فراهم نیامده است و همچنین در صرف و نحو و سایر قواعد این زبان شیرین و كهن سال و وسیع, كتابی كه نتیجه زحمات یك عده فضلای مسلم باشد تدوین نگردیده است

تطور اول: اوستا

تطور دوم : ماد

تطور سوم: فارسی قدیم

تطور چهارم: پهلوی

تطور پنجم: پیدایش زبان دری

تطور ششم: اختلاط زبان دری با عربی

ما باید بدانیم كه از نژاد یك ملت متمدنی بوده و هستیم، و یكی از آثار تمدن ما زبان ماست.

متاسفم كه هنوز لغات فارسی كه در كتب و اشعار و در نزد صنعتگران و پیشه وران و برزگران ایران امانت مانده است، جمع نشده و فرهنگ خوبی فراهم نیامده است. و همچنین در صرف و نحو و سایر قواعد این زبان شیرین و كهن سال و وسیع، كتابی كه نتیجه زحمات یك عده فضلای مسلم باشد تدوین نگردیده است. از این سبب می گویند كه زبان فارسی از زبان های غیر مستغنی و درجه دوم دنیاست، و من مدعیم كه اگر داد زبان فارسی را بدهند و همان زحماتی كه در آرایش و گردآوری زبان عربی و فرانسه و غیره كشیده شده، درباره زبان فارسی كشیده شود، یكی از السنه ی درجه ی اول عالم خواهد بود. این سخن بگذار تا وقت دگر.

فعلاً مقصود آن است كه قدری از تاریخ زبان فارسی، تا حدی كه برای خوانندگان مفید تصور شود، بحث نماییم.

باید دانست كه سلسله لغاتی كه به زبان فارسی معروف شده است، در حقیقت زبان فارسی نیست، بلكه یك شاخه از تنه ی السنه ی آریایی است كه در نتیجه ی تبادلات و تغییرات سیاسی و اجتماعی كه در مملكت ایران روی داده است به تدریج ساخته شده و به شكل فعلی درآمده است.

قدیمی ترین آثار ادبی كه از زبان مردم ایران در دست است، ظاهراً گاتاهای زردشت می باشد كه با قدیمی ترین آثار سانسكریت كه در كتب اربعه ی ویدای هند دیده می شود قرابت نزدیك دارد و در واقع مانند دو لهجه ی نزدیك از یك زبان محسوب می گردد.

بعد از گاتاها كه كهنه ترین یادگار زبان ایرانی است، به زبان دوره ی بعد كه زبان «فرس قدیم» باشد می رسیم. این زبان به توسط شاهنشاهان هخامنشی از روی كتیبه های بیستون و پاسارگاد تخت جمشید و شوش و الوند و غیره به ما رسیده است.

زبان فارسی، كه ما آن را امروزه «فرس قدیم» نامیده ایم، علی التحقیق در ضمن سومین تطور زبان گاتاها به وجود آمده و می توان فرض كرد كه دومین تطور آن مربوط به ادوار دولت مادی باشد و اولین تطور مربوط به زبان اوستایی می باشد.

از زبان مادی ها كه قهراً به زمان قدیمی ترین مربوط بوده است، نشانی باقی نمانده كه از چگونگی آن ما را آگاه سازد، مگر بعدها كتیبه هایی از آن پادشاهان و قوم بزرگ به دست آید. تنها هرودوت به ما گفته است كه نام دایه و مرضعه ی كورش كبیر در مملكت مدی، «اسپاكو» بوده و بعد می گوید كه اسپاكو به زبان مادی « سگ ماده» است.

این قول هرودوت را روایات و نظریات دیگری تایید كرده است. یكی آنكه حمزه ی اصفهانی(به نقل یاقوت حموی) می گوید كه اسپهان و سگستان یك معنی است. و «اسپا» و «سگ» را هر دو به معنی سپاهی و شجاع گرفته و گوید: اسپهان و سگستان، یعنی مملكت لشكریان و شجعان (معجم البلدان – اصفهان). ما می دانیم كه سپاه كه در اصل «اسپا» است، از اصل قدیمی تری برخاسته كه «اسپاد» باشد و می توان تصور كرد كه «اسپاد» و «اسپا» به معنی باوفا و شجاع است، و مرد لشكر نظر به وفاداری و سربازی و دلیری به آن نام نامیده شده، و سگ هم كه حیوانی است باوفا و شجاع و نزد آریاها محترم بوده و مانند امروز نامش مترادف با دشنام نبوده است، به این نام ملقب گردیده است. از طرف دیگر لغت«سگ» و «سكا» و «سكه» هم نام طایفه بزرگی از آریاییهای مشرق و شمال ایران بود، كه «سكستا» به نام آنان نام بردار است. و بعید نیست كه معنی این «سگ» یا «سكه» به فتح الف، هم به معنی باوفا و شجاع و دلیر باشد. پس در نتیجه، قول حمزه و قول هرودوت در اینجا به هم می رسند كه «سگ» و «اسپاكو» كه مصغر و مؤنث اسپا باشد، به معنی باوفا و شجاع است، و سرباز را كه دارای آن صفات است اسپا و اسپاد و اسپاه گفته اند، یعنی بعدها دال اسپاد، به هاء بدل گردیده است، مانند ماد كه ماه شده است. و سگ را هم به مدلول تجمع این صفات در وی، خاصه میان مردمی چوپان منش و صحراگرد چون ایرانیان قدیم، «اسپا» گفته و مؤنث آن را چنانكه هرودوت گوید، اسپاكو خوانده اند.

از قضا در تاریخ سیستان نیز وجه تسمیه ای است كه باز ما را در این فرضیات قریب به یقین كمك می نماید، می گوید: گرشاسب به ضحاك گفت این مملكت را سیوستان گویند، و سیو به معنی مرد مرد، یعنی «اشجع شجعان» است. گرچه در این كه سیستان در اصل سیوستان باشد خیلی تردید است، ولی قرابت معنی این روایت با معنی كه ما در مورد سگ و یا سكه كردیم، اینجا یك حقیقتی را روشن می سازد.

اتفاقاً از قرار معلوم در حدود ییلاقات اصفهان هم لغتی شبیه به اسپا، در مورد سگ، استعمال می شود و امكنه ای هم به نام اسفه، در اصفهان، و سپه، در سیستان دیده شده است كه از همان ماده ی اسپا، مشتق آمده است.

این بحث – به طور جمله معترضه – فقط برای نمونه بود و غیر از این از زبان مادی ها اطلاعی در دست نیست، و شك نداریم كه زبان مادی هم لهجه ای از زبان پارسی بوده است.

در همان زمان كه زبان فرس قدیم در ایران رایج بوده است، زبان های دیگری از قبیل خوارزمی، سغدی، سكزی، هراتی، خوزی، و غیره موجود بوده است كه همه شاخه هایی از تنه ی زبان قدیم تری شمرده می شده، كه شاید همان زبان گاتاها، یا سانسكریت، یا پدر آن دو زبان بوده است.

به هر صورت بعد از دو زبان اوستی و فارسی قدیم، لطمه بزرگی به این مملكت وارد شد و آن فتنه اسكندر ملعون بود. و بعد از آنكه یونانیان از ایران رانده شدند و مملكت به دست دولت پهلویان (پرثویها) افتاد یك زبان دیگری شروع به نمود و رشد نهاد، و آن زبان «فارسی میانه» بود كه امروز ما آن را زبان پهلوی می گوییم.

شكی نیست كه زبان پهلوی از زبان های مملكت «پرث» بوده، و آن سرزمینی است كه خراسان امروزه، یعنی از حدود صحرای تركمان تا سرخس و تربت و دامغان، كه مجموعه ولایات بجنورد و قوچان و نیشابور و مشهد و هرات سرخس و تربت و سبزوار و تون و طبس و تا حدودی سیستان را شامل بوده، و حد غربی آن تا قاموس (دامغان حالیه) می كشیده، یادگار آن می باشد.

این مردم، ایران را به دست گرفتند و بعدها ، ری و اصفهان و همدان و فارس و دینور مركز مملكت آنها شد، و هفت شهر وسط ایران به شهرهای پهلوی نامیده گردید و زبان پهلوی كه مبدأ بر وزش از خراسان بود، به مردم اصفهان و همدان و ری و زنجان و نهاوند تعلق گرفت.

این قسمت از ایران به مملكت پهلوی معروف شد. اصفهان به « پهله» ملقب گردید، ترانه ها و دو بیتی هایی كه در این شهرها گفته می شد به قول شمس قیس رازی به «فهلویات» موسوم شد. و زبان پهلوی زبان خاص مردم وسط ایران شد. و خط پهلوی نیز خط علمی فضلای این قسمت از ایران و خط مخصوص كتیبه ها وسكه های اشكانیان و ساسانیان گردید.

پس می توان گفت چهارمین تطوری كه ما از زبان ایرانی مشاهده می كنیم، زبان پهلوی است بعد از اوستی، مادی، فارسی قدیم، برای بار چهارم زبان پهلوی پا به عرصه بروز می گذارد. و آغاز رسمیت آن هم چنانكه اشاره شد، از اوقاتی است كه اشكانیان (پهلویان) یونانیان را از ایران رانده و پایتخت خود را به وسط ایران آورده و آنجا را مركزیت دادند، و این حوادث از دو قرن قبل از میلاد مسیح شروع شده و در دو قرن بعد از میلاد كه نزدیك طلوع دولت ساسانیان باشد، نضج گرفته و به صورت یك تطور و تكامل صحیحی بیرون آمد.

ادبیات ایران از سنوات اولیه میلاد تا اواخر دولت ساسانیان، شكی نیست كه در این تطور چهارمین كه به زبان پهلوی نامیده شده است نوشته می شده، چه، كتبی كه از آن ادوار باقی مانده و كتیبه هایی كه از ساسانیان خوانده شده، و سكه های اشكانی و ساسانی همه این معنی را تأیید می كنند. اگر چه در خط پهلوی اشكال مختلفه دیده می شود، لیكن گمان نداریم كه در زبان مزبور اختلاف زیادی باشد، و حتی كشفیاتی كه از «تورفان» واقع در تركستان چین و ملك ختا به دست آمده، و مربوط به ایرانیان مانوی كیش عصر ساسانیان است، با وجود تفاوتی كه در خط آنها هست، در زبان تفاوت بسیار فاحشی با زبان فارسی و پهلوی آن زمان ها در آن دیده نمی شود. معلوم می شود این تطور خیلی قوی بوده و در تمام قلمرو استقلال و اقتدار ساسانیان نشر و سرایت كرده است.

اینجاست كه زبان امروزه ی ایران كه ما آن را زبان فارسی می گوییم و در هند و افغان و همه جای دنیا هم به همین اسم معروف می باشد، ولی فی الحقیقه زبان دری است، در حال ایجاد شدن است.

تطور پنجم كه پیداشدن زبان «دری» باشد از دوره ساسانیان ظاهراً شروع می شود. می گویند زبان «دری» زبانی است كه در دربار بهمن اسفندیار به وجود آمد، ولی این قول بنیاد استواری ندارد، چه اگر این طور باشد، باید ما زبان كتیبه های هخامنشی را زبان دری بدانیم، و اگر چنین عقیده ای پیدا كردیم باید معتقد شویم كه زبان دری امروز یا زبان دری صدر اسلام، كه اتفاقاً تفاوت فاحشی باه هم ندارند، غیر از زبان دری اول بوده، چه بین زبان فردوسی و كتیبه های هخامنشی – جز درصدی ده – دیگر هیچ شباهتی نیست.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.