دوشنبه, ۱ مرداد, ۱۴۰۳ / 22 July, 2024
داستان یک شهر
![داستان یک شهر](/web/imgs/16/96/h86mi1.jpeg)
الیورتویست ماجرا نه به نوانخانه میرود، نه میگوید: آقا یک کمی بیشتر به من سوپ بدهید.
الیورتویست ماجرا گیر دوستهای نابابی مثل فاگین هم نمیافتد. اما چه میشود کرد. تاریخ دوباره تکرار شده است. آدمهای خوب و بد و فقیر و خیلی پولدار همیشه هستند.
«کاترین پاترسون» نویسنده، رفته دست گذاشته روی یک اتفاق واقعی، در شهری واقعی و برایش داستانسرایی کرده و حسین ابراهیمی (اِلوند) هم پابهپای او رفته و کتاب را برای کانون پرورش فکری ترجمه کرده تا پس از مرگش رمانی خواندنی برای همه به یادگار بگذارد.
اسم الیورتویست ماجرا «جیک» است. اما این وسط یک دختر هم هست. او وضعش به بدی جیک نیست که خیابان خواب باشد. حداقل مدرسه میرود و درسش بینهایت خوب است، ولی با این حال مدتهاست که لباسی نخریده و از کفشهای پارهاش خجالت میکشد.
تمام اینها واقعی است. اگر کتاب «نان و گل سرخ» را بخوانید کل ماجرا دستتان میآید.
کتاب ۲۸۰ صفحه است در باره شهری در آمریکا که مهاجرهای زیادی از سوریه گرفته تا ایرلندیها آنجا زندگی و کار میکنند و ناگهان تصمیم میگیرند دیگر در برابر زورگوییهای صاحب کارخانه بافندگی شهر «لارس» سر خم نکنند.
حالا جیک و رزا این وسط چه کارهاند؟ عرض میکنیم خدمتتان.
آنها یک جورهای قهرمانهای داستانند.
آنها الیورتویستی هستند که یک کمی بیشتر نان میخواهند؛ گل سرخ هم میخواهند. آنها دلشان میخواهد رها و آزاد باشند.
آنها اولش کنار سطلهای آشغال با هم روبهرو میشوند. رزا رفته تا با پشیمانی کفشهایش را پیدا کند، چون به این نتیجه رسیده که بچه بازی خوب نیست. او اگر همین کفشها را هم از دست بدهد، دیگر چیزی ندارد بپوشد. همانجاست که دلش برای جیک میسوزد و او را میبرد در آشپزخانهشان پناه میدهد و خودش میرود در تخت مشترکی که پیرزن مستأجر هم روی آن میخوابد، دراز میکشد و به خروپفهای او عادت میکند.
مامان به نرمی شروع کرد: «من فکر میکنم، فقط... فقط نان برای شکممان نمیخواهیم؛ ما برای دلمان، برای روحمان هم خوراک میخواهیم.
ما میخواهیم، خودتان میدانید که... ما موسیقی هم میخواهیم، ما برای بچههایمان هم کمی زیبایی میخواهیم.» او خم شد، طره گیسوی رزا را، که روی انگشتش بود، بوسید و گفت: «ما گل سرخ هم میخواهیم...»
اینجای داستان است که میفهمی تمام دنیا نان نیست، گل سرخ هم لازم است.
بعد میفهمی که تمام مبارزههای توی داستان، تمام تلاشهای جیک و رزا برای کمی نان بیشتر نیست.
و میبینی که نویسنده چقدر خوب دغدغهها و تفکرها را ساخته و در دل داستانش جا داده...
آخر هم کتاب بهخوبی و خوشی تمام میشود. اما الیورتویست ماجرا به خاطر یک اتفاق خوشبخت نمیشود، جنس فکرهایش خیلی شبیه ماست.
رزا هم دیگر خوشبختیاش را در مادیات نمیبیند.
هردوی آنها در طول ۲۴ فصل کتاب، در عرض چندماه بزرگ میشوند. این تمام ماجراست؛ آنها جریان آینده را با تغییر خودشان تغییر میدهند.
الیورتویست ماجرا خوب تصویر میشود. رزا و حسهایش را خوب میشناسیم، حتی دیگر بچههای شهر را.
ناگهان میافتیم در دل یک شهر. خودمان میشویم نفر سومی میان آن دو. تازه میفهمیم معنی شجاعت چیست. معنی سفرکردن چیست و توی شهر چه خبر است. آخرش دیگر برایمان مهم نمیشود.
باقی ماجرا دیگر با خودتان. اگر دلتان خواست میتوانید نفر سوم شوید و بروید وسط ماجرا.
اگر دلتان خواست میتوانید به خودتان یادآوری کنید که چه کتابهای خوبی خواندهاید که الوند ترجمهشان کرده است.
تهمینه حدادی
تعمیرکار درب برقی وجک پارکینگ
دورههای مدیریتی دانشگاه تهران
فروش انواع ژنراتور دیزلی با ضمانت نامه معتبر
ویدیوهای آموزشی هفتم
مسعود پزشکیان ایران دولت چهاردهم دولت سیزدهم مجلس شورای اسلامی پزشکیان دولت رهبر انقلاب مجلس محمدجواد ظریف رئیس جمهور انتخابات
قتل تهران هواشناسی شهرداری تهران شورای شهر تهران اربعین تب دنگی پشه آئدس سازمان هواشناسی وزارت بهداشت پلیس گرمای هوا
قیمت خودرو قیمت دلار خودرو واردات خودرو بازار خودرو مالیات حقوق بازنشستگان چین قیمت طلا برق ایران خودرو سایپا
سعید راد بازی بازیگر سینمای ایران فضای مجازی تلویزیون عاشورا کربلا دفاع مقدس محرم سینما تئاتر
دانش بنیان فناوری دانشگاه تهران دانشگاه حوزه علمیه شیر دانشگاه آزاد اسلامی اختلال جهانی
جو بایدن رژیم صهیونیستی کامالا هریس یمن دونالد ترامپ اسرائیل فلسطین روسیه غزه ترامپ جنگ غزه ایالات متحده آمریکا
پرسپولیس فوتبال استقلال نقل و انتقالات لیگ برتر باشگاه پرسپولیس لیگ برتر ایران نقل و انتقالات لیگ برتر المپیک 2024 پاریس باشگاه استقلال المپیک سپاهان
همستر کامبت سرعت اینترنت ایلان ماسک مایکروسافت فیلترینگ گوگل ویندوز سامسونگ تلفن همراه
گرمازدگی تغذیه رژیم غذایی خواب دیابت فشار خون استرس افسردگی چای بیماری تب دنگی