سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

یوسا, نویسنده ای ضدانقلاب و ضدآزادی


یوسا, نویسنده ای ضدانقلاب و ضدآزادی

چندی پیش ماریو بارگاس یوسا, نویسنده پرویی تبار تابع کشور اسپانیا, مبلغ یک میلیون و ۴۶۰ هزار دلار از آکادمی نوبل گرفت

چندی پیش ماریو بارگاس یوسا، نویسنده پرویی تبار تابع کشور اسپانیا، مبلغ یک میلیون و ۴۶۰ هزار دلار از آکادمی نوبل گرفت. این پول به عنوان برنده جایزه ادبیات داستانی در سال ۲۰۱۰ به او داده شد. البته این همه ماجرا نبود، بلکه جناب یوسا در کنار جایزه آکادمی نوبل، جایزه «دفاع از آزادی بیان و ارزش های انسانی» را هم دریافت کرد. یوسا از چهره های پر جاروجنجال ادبیات داستانی است. به همین دلیل هم برنده شدن وی در سال گذشته هیاهوی بسیاری را همراه داشت. او در آمریکای لاتین نویسنده سرشناسی است، اما این که چرا جایزه نوبل را با تأخیر زیاد به او دادند، این هم معمایی است که احتمالا در سال های آینده از آن رمزگشایی بشود. یوسا در دو عرصه، سرسپردگی بی چون و چرای خود را به سرمایه داری آمریکا و بسط نفوذ امپریالیستی آن کشور، در جهان ثابت کرده است. یکی در صحنه های فعالیت سیاسی، دیگری در آثار خود.

در عرصه های سیاسی، آن گونه که خود اعتراف می کند، زمانی شیفته سوسیالیسم و حتی عضو حزب کمونیست پرو هم بوده است. اما به دلایلی که عنوان می کند، از مارکسیسم فاصله می گیرد و این بار به اردوگاه سرمایه داری آمریکا می پیوندد و در حال حاضر از مبلغان متعصب لیبرالیسم و سرمایه داری شده است و اگر شب ها آثار کارل پوپر و آیزیابرلین را نخواند خوابش نمی برد. مثل بسیاری از کمونیست های پشیمان! بلندپروازی های شرکت یوسا به جایی می رسد که او در سال ۱۹۹۰ در انتخابات ریاست جمهوری پرو شرکت می کند، اما از فوجی موری ژاپنی تبار شکست می خورد و تبدیل به نامزد ناکام می شود. و اما یوسا در آثار خود هم سیاسی است، به شدت سیاسی! گویا سرخوردگی ها و شکست هایش را در عرصه فعالیت های سیاسی و اجتماعی برای کسب قدرت، در آثارش پی می گیرد و می خواهد ناکامی های واقعی اش را در جهان داستان هایش جبران کند. او در برخی از رمان هایش از جمله در جنگ آخر زمان با جنبش ها و انقلاب های مردم آمریکای لاتین به گونه یک نویسنده عقده ای و میرزا بنویس ژنرال های چکمه پوش ظاهر می شود و از رژیم های ضدمردمی و کودتایی منطقه دفاع می کند. واقعیت این است که میزان اشتیاق و سرسپردگی یوسا به آمریکا، بسیار افراطی و غیرعادی به نظر می رسد.

او به جای این که در آثارش در کنار آزادیخواهان و استقلال طلبان بایستد، مستقیم و یا غیرمستقیم، و کانون های سرمایه داری آمریکا را به عنوان آرمان شهر و غایت حقوق بشر و دموکراسی نشان می دهد و انگشت اشاره اش همواره به سوی کاخ سفید است. جانبداری افراطی از اردوگاه سرمایه داری و خصومت آشکار با دولت های مستقل و ملی، توسط یوسا، این پرسش را پیش می آورد، یعنی ممکن است او هم مثل جان اشتاین بک باشد که روزگاری یک نویسنده چپ گرای پرآوازه ای بود. او که با نوشتن رمان مشهور «خوشه های خشم»، یکی از آثار ماندگار در زمینه مبارزه تهیدستان، علیه ملاکین و استثمارگران را خلق کرد، اما به مرور کارش به طرفداری از تجاوز غیرانسانی آمریکا به ویتنام کشید و بدنامی ابدی از خود برجا گذاشت.

یا جرج اورول که پس از مرگ، نامش در فهرست مأموران سیا منتشر شد و به عنوان نویسنده ای مزدور، منفور عام و خاص گردید.

امروزه چه بخواهیم و چه نخواهیم، ایالت متحده آمریکا، نشانه شر و موجب شرمساری بشریت است. این کشور حامی دیکتاتورها و دشمن آزادیخواهان و عدالت طلبان است. نگاهی به فهرست دوستان آمریکا در صحنه سیاست جهانی نشان می دهد که آن کشور نه به آزادی اعتقاد دارد و نه به حقوق بشر و دموکراسی، این واژه های مشعشع، فقط برای فریب مردم و بهانه ای است برای سرکوب و کشتار کسانی که می خواهند بر مبنای آموزه های تاریخی و باورهای فرهنگی خود زندگی کنند و اجازه ندهند تا آمریکا و اروپا در سرنوشت آنها دخالت کنند. این استقلال طلبی و حق تعیین سرنوشت برای مردمی که می خواهند آزاد باشند، از نظر آمریکا و طرفدارانش گناهی نابخشودنی تلقی می شود که مستوجب سرکوب است و اگر مردم همان سرزمین اراده کردند تا در مقابل تجاوز آمریکا بایستند و از سرزمین و حیثیت فرهنگی خود دفاع کنند، عنوان تروریست به آنها داده می شود و امثال جناب یوسا با شتاب پشت سر آمریکا می ایستند و با ادبیات شیطانی و تعابیر پرطمطراق می کوشند تا کاخ سفید را تطهیر کنند و چهره ای مهربان، ملایم و با انگیزه های انسان دوستانه بسیار بسیار غلیظ به او بدهند.

یوسا در خطابه بلند بالای نوبل خود می گوید: «با سقوط امپراطوری های تمامیت خواه فکر می کردیم که همزیستی، صلح، کثرت باوری و حقوق بشر تقویت می شود و دنیا آدم سوزی ها و نسل کشی ها و تهاجم ها و جنگ های خانمان برانداز را پشت سر می گذارد. اما چنین نشد.

شکل های جدیدی از توحش سر برمی آورند که تعصب ها هم به آتش شان می دمند با تکثیر سلاح های کشتار جمعی، نمی توانیم این نکته را نادیده بگیریم که این یا آن گروه کوچک منجیان دیوانه سر شاید روزی فاجعه ای هسته ای به بار آورند. باید مانعشان بشویم، مقابله کنیم، شکست شان بدهیم]!![ تعدادشان زیاد نیست، اما همهمه جنایت هایشان در سراسر جهان طنین می افکند و کابوس هایی پدید می آورند که تن ما را می لرزانند ]![...»

به نظر می رسد که مراد این آدم تا بن دندان آمریکایی نباید بر اهل خرد پوشیده باشد. او می کوشد تا آمریکا را مالک و ارباب بی چون و چرای جهان نشان بدهد و مخالفان آن را وحشی و متعصب معرفی کند. آقای یوسا به خطر سلاح های کشتار جمعی اشاره می کند که ممکن است روزی، روزگاری توسط کسانی که از حق خود دفاع می کنند، استفاده شود، اما حاضر نمی شود بگوید که تنها کشوری که سلاح هسته ای مرگبار را علیه انسان های غیرنظامی و بی گناه به کار برد، همین آمریکا بود. هیچ اشاره ای به این جنایت شرم آور نمی کند. او داشتن سلاح های هسته ای را حق آمریکا می داند. اما اگر مردمانی با فلاخن و تیروکمان و سلاح های ابتدایی مجبور به دفاع از خود شدند، باید نابود شوند. (جنگ آخر زمان).

«... هر زمانه ای هراس های خودش را دارد، زمانه ما دوره متعصب هاست. تروریست های انتحاری، موجودات عتیقه ای که معتقدند با کشتن آدم ها به بهشت می روند...»

جناب یوسا حرف تازه ای نمی زند. این ادبیات را قبلاً ژنرال های جنگ طلب آمریکا و پرونده سازان علیه انسان هایی که با اتکا به اعتقادات خویش از موجودیت خود دفاع می کنند، به کار برده اند و از فرط استعمال، نخ نما شده است. ای کاش می توانستی تهمت و دروغ بدیعی بگویی، اما نتوانسته ای. خوب است بدانی که انسان مسلمان حق طلب و مبارز به آن معنایی که تو می گویی نه متعصب است، نه تروریست و نه انتحاری. البته با رشادت و تمام قد در برابر تجاوز به سرزمین و هویت خود می ایستد و شهادت را با کمال اشتیاق می پذیرد، چراکه این وعده پروردگار است. انسان مسلمان آزاده و شجاع است. زیر بار ظلم نمی رود، البته برکسی هم ظلم نمی کند. ای کاش پس از سقوط صدام، وقتی مأموران سیا تو را به عراق بردند، سری هم به کربلا می زدی، از فلسفه عاشورا یک کم سر درمی آوردی، آن وقت این وصله های ناچسب را به مسلمانان نمی زدی؛ می دانستی که تروریست ها، متعصب های بی خرد و انتحاری های بیمار، همه دست ساز آمریکاست، تا به این وسیله چهره ای خشن، خوفناک و ضدزیبایی و زندگی از مسلمان ها ارائه بدهد. راستی تو سیدحسن نصرالله ما را می شناسی؟ چهره نورانی او را دیده ای؟ کلام دلنشین اش را شنیده ای؟ تو درباره مردی که شرافتمندانه ایستاده است و از سرزمین خود دفاع می کند، چه می توانی بگویی. اصلاً حرفی برای گفتن پیدا می کنی؟ می توانی درک بکنی که مقاومت یعنی چه؟ شرافت و عزت و سربلندی یعنی چه؟

تو جناب نویسنده طرفدار حقوق بشر، در طول خطابه کذایی ات یک کلمه از اسرائیل نگفته ای، حتی یک کلمه! خفقان گرفته ای. خودت را به تجاهل زده ای و گمان برده ای حرف هایت دربست پذیرفتنی است و خریدار دارد. یعنی تو اسراییل را نمی شناسی؟ از میلیون ها انسان آواره از سرزمین خود، بی خبری؟ جنایت صبرا و شتیلا به گوشت نخورده؟ شارون و پرز و بقیه قصابان صهیونیست را نمی شناسی؟ یا نخواستی در خطابه شیک و شیطانی خود درباره مسائل و مصائب مردم فلسطین حرف بزنی؟ فکر کردی همه مردم دنیا، مانند آن تعدادی که در سالن آکادمی بودند، برایت کف می زنند. نخیر آقا، این خبرها نیست! تو و امثال تو باید در برابر وجدان های بیدار بشری پاسخگو باشید. کودکان مظلوم فلسطینی رهایتان نمی کنند. شما در جنایت همه جنایت کاران معاصر شریک هستید. دست و قلم تان به خون بی گناهان بلند است و رسانه های دروغ پرداز را در اختیار دارید، می توانید، برای همیشه مردم دنیا را فریب دهید؟ شما بگویید و دیگران هم باور کنند؟ کور خوانده اید جناب یوسا! (راستی می دانی کور یعنی چه؟ کر چه طور؟ بعید است بدانید، وقتی قرار است انسان حقایق را نبیند و نشنود... ولش کن!)

بی فایده است اگر پرسیده شود، آمریکا در عراق و افغانستان چه می کند؟ مقدرات کشورهای دیگر چه ارتباطی با او دارد که از آن سر دنیا بلند می شود می آید اینجا و کشتار راه می اندازد؟ امیدوارم باز هم حرف های تکراری نزنی و بگویی تروریسم، حقوق بشر، دموکراسی و از این دست مزخرفات. بهتر است صداقت داشته و اعتراف کنی که برای نفت، سلطه و سرکوب آمده.

حال از این حرف ها بگذریم و برسیم سر اصل مطلب که این مطلب به خاطر آن نوشته شده است. در جایی از خطابه شیطانی ات نام امام عزیز ما را در ردیف دیکتاتورهایی امثال پینوشه به کار برده بودی و از دولت ها تقاضا کرده بودی تا ایران را تحریم کنند. اگر از همه پرت و پلاها و خزعبلاتی که گفته بودی، می شد گذشت، از این فقره نمی شود. تو با قلم کثیف و دهان آلوده ات به امام و مقتدای میلیون ها مسلمان توهین کرده ای و این جرمی نیست که مسلمانان نسبت به آن بی تفاوت باشند و دست از سر تو بردارند. فرزندان خمینی عزیز نام تو را هرگز فراموش نخواهند کرد و یقینا اسمت را در ردیف دشمنان آزادی و استقلال خود خواهند نوشت.

تو بی شرمانه نام امام ما را در کنار اسم رسوای پینوشه دیکتاتور شیلی گذاشته ای و درباره هر دو یک حکم رانده ای، در حالی که پینوشه دست نشانده اربابان آمریکایی تو در شیلی بود که آن همه جنایت کرد، در حالی که امام خمینی با رهبری خود، بزرگترین انقلاب رهایی بخش را در منطقه خاورمیانه و جهان بنیاد نهاد و رژیم کودتایی آمریکا و مستبد شاه را سرنگون کرد. تو با کدام شعور و درک سیاسی قضاوت می کنی؟ رابطه ایرانیان با امام خود رابطه ای عمیق، انسانی و عاشقانه بود که بر عواطف و احساسات اعتقادی و تاریخی این ملت استوار است؛ در حالی که پینوشه جنایتکار، منفور ملت شیلی و مقبول کاخ سفید بود و تو آقای نویسنده متوجه این وجه افتراق نبودی و نیستی؟ آمریکا شاه ایران را با یک کودتای آشکار بر قدرت نشاند تا بتواند به وسیله عروسک خیمه شب بازی اش ثروت ملت ایران را غارت کند، اما، امام خمینی آمد و بساط دولت کودتا را برچید تا ثروت ایرانیان به وسیله آمریکا چپاول نشود. آن وقت تو توقع داری مردم مزخرفات تو را باور کنند!

اما آنچه که می توان اکنون درباره تو در ایران انجام داد این است که از مسئولان کشور درخواست شود تا کتاب هایت را- که کم هم نیستند- از تمام کتاب فروشی ها و کتابخانه های ایران جمع آوری کنند و به کتاب های دیگرت اجازه چاپ ندهند. این کمترین گوشمالی کسی است که بی ادبانه و بی شرمانه نسبت به عزیزترین رهبر و مقتدای ملتی توهین می کند.

دلیلی ندارد، کتاب های نویسنده ای که به رهبر و مراد ما توهین کرده و آثارش ضدآزادی و ضدانسانی است، در کشور ایران چاپ و پخش بشود. امیدوارم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به این نکته توجه کند.

و اما درباره جایگاه ادبی تو جناب یوسا! باید بگویم نویسنده ای به شدت معمولی و متوسط هستی و به زحمت می شود نام تو را در ردیف نویسندگان درجه دوم آمریکای لاتین جای داد. فقر تخیل و فقدان نگاه عمیق به فرهنگ و باورهای مردمان آن قاره از ویژگی های کارهای توست که در آثار دیگر نویسندگان آمریکای لاتین نظیر مارکز، بورخس، آستورباس و... به نحو شگفت انگیزی مشاهده می شود. رمان هایت شبیه گزارش است و بسیار متکی به اسناد و مستندات. به شدت بوی سفارش نویسی از آن ها استشمام می شود. گویا با محافل جاسوسی و سرکوبگر آمریکا قرارداد بسته ای، تا در هر کجای جهان جنبشی آزادیخواهانه شکل می گیرد، تو علیه آن بنویسی. از یک نویسنده ضدمردمی و مزدور، انتظاری هم غیر از این نمی رود!



همچنین مشاهده کنید