شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
قاسم جعفری و «گرگ و میش»

● در مسیری که دوستش دارم
قاسم جعفری, فارغالتحصیل رشته سینما از مرکز آموزش فیلمسازی, جوانترین عکاس جنگ ایران و عراق, از سال ۱۳۶۳ با ساخت فیلم کوتاه فوکوس فعالیت خود را آغاز کرد. اکثر قریب به اتفاق بینندگان تلویزیون با نام جعفری از طریق سریالهای راه سوم, خط قرمز, شب آفتابی, تب سرد, مسافری از هند و کمکم کن آشنا هستند. او در سینما هم با ساخت فیلمهای ماه مهربان, قاصدک و بازنده تماشاگران زیادی را جذب کرده است.
او با پشتوانه مخاطبان خود در فیلم گرگ و میش تلاش کرده که به وجه دیگری سینما نظر کند, البته با احتیاط. چرا که در فیلمی که برای نخستینبار تهیهکنندگیاش را عهدهدار است نمیخواهد طوری عمل کند که دیگر نتواند فیلم بعدی خود را بسازد. او در این فیلم, بیتی از حضرت مولانا را دستمایه قرار داده تا بتواند میان معناگرایی و گیشهمحوری آشتی برقرار کند. این مسیر اگر در نگاه عمومی مقبول افتد, راه سومی را برای سینمای جعفری هموار کرده است.
● فیلم گرگ و میش با فیلمهای پیشینتان متفاوت است و ظاهراً سعی کردهاید از آن مسیر فاصله بگیرید. چطور شد به گرگ و میش رسیدید؟
▪ من پیش از گرگ و میش سه فیلم بلند سینمایی ساختهام؛ دو فیلم در دهه هفتاد, ماه مهربان (۱۳۷۳) که فیلمی مناسب کودک و نوجوان بود و بیشتر به عنوان تجربه اول به آن نگاه میکنم, فیلم دومم جزء علایق و دلمشغولیهایم بود: قاصدک (۱۳۷۴) که به دلیل شرایط اجتماعی آن دوره به عنوان فیلمی سیاه و ضدجنگ, دو سال و نیم توقیف شد و بالاخره در بهار ۱۳۷۷ بر روی پرده رفت. البته من مثل بسیاری از فیلمسازان آن دوره اهل جار و جنجال نبودم وگرنه از توقیف فیلم میتوانستم استفادههای زیادی ببرم که خیلیها بردند و پس از آن در زمره فیلمسازان اهل تفکر و اندیشه قرار گرفتند.
بگذریم, اما فیلم قاصدک برخلاف برخی نقد و نظرهای امروزی جزء پرفروشترین فیلمهای سال ۱۳۷۷ بود. فیلمی سیاسی ــ اجتماعی درباره آدمهایی که با شور و عشق فراوان در سالهای دفاع مقدس به جنگ دشمن رفتند, اما پس از بازگشت از اسارت میبینند همه آن ارزشهایی که به خاطرش جنگیدند و شهید, اسیر و جانبار شدند, بیثمر بوده و در تهران سال ۱۳۷۴ (هفت سال پس از خاتمه جنگ) اثری از ارزشهای پاک دوران مقدس نیست و... آن سالها دغدغه اصلیام طرح مسائل سیاسی ــ اجتماعی آن دوران بود و سعی کردم با یک تیم حرفهای و با ترکیب بازیگران خوب فیلمی متفاوت بسازم ــ حسین جعفریان (مدیر فیلمبرداری), جهانگیرمیرشکاری (صدابردار), ژیلا ایپکچی (تدوینگر), ماهایا پطروسیان و ابوالفضل پورعرب, بازیگران) ــ اما فیلم در آستانه جشنواره و پس از پذیرفته شدن در بخش مسابقه توقیف شد و وقتی رنگ پرده را دید که دیگر ارزشها و نگاهها با زمان تولید فیلم نیز متفاوت شده بود. شاید بخشی از آنهم به تغییر سریع شرایط آن دوره مربوط میشد.
به هر صورت پس از دو سال و نیم بیکاری و یأس و ناامیدی به اولین پیشنهاد تلویزیونی جواب مثبت دادم؛ سریال راه سوم. وقتی در سال ۱۳۸۳ با ساخت فیلم بازنده به سینما بازگشتم که انبوهی سریال ساخته بودم که بهجز معدودی, بقیه را در حالتی میان خواب و بیداری ساختم و فقط چندتای آن را دوست دارم, اما برای تجربهاندوزی و جستوجوی راههای جذب مخاطب برایم ارزشمند بود. فیلم بازنده برای مردم حکم ادای دینی به دانشجویان کوی دانشگاه در سال ۱۳۷۸ را داشت و سعی کردم با ساخت این فیلم به خودم و دیگران ثابت کنم که در سینما هم میتوانم با مخاطب انبوه ارتباط برقرار کنم.
حتی زمان ساخت فیلم گرگ و میش بسیار دوست داشتم اسمش را «ایران» میگذاشتم؛ چه از منظر ایرانشناسی که در فیلم میبینیم و چه از نظر نام قهرمان اصلی که شمال تا جنوب ایران را طی میکند, اما متأسفانه بنا به دلایل متعدد نشد. با این حال باید بگویم گرگ و میش در مسیر فیلمسازیای است که آن را دوست دارم و قصد دارم این مسیر را ادامه دهم.
● به نظر میرسد در این فیلم قصد داشتهاید میان سینمای فرهنگی و سینمای مخاطبپسند آشتی برقرار کنید. میدانستید حرکت کردن در این مسیر به طور عملی در سینمای ایران چندان آسان نیست؟
▪ از ابتدای نگارش طرح و فیلمنامه قرارمان همین بود که فیلمی متفاوت با آنچه تاکنون ساختهام و یا حتی فراتر از آن, فیلمی متفاوت از فیلمهای معمول روز سینمای ایران و در حد و اندازه تواناییهای خودم بسازم. ضمن اینکه گرگ و میش نخستین تجربه تهیهکنندگی مستقلم در سینما بود, پس دوست داشتم فیلمم دستکم به اندازه میزان سرمایهگذاریاش, بازگشت داشته باشد. ضمن اینکه «جذب مخاطب» معنی دیگرش دیده شدن توسط اقشار مختلف نیز هست, پس میتوان به نوعی به همین موضوع مورد اشاره شما رسید که قرار بوده و تلاش شده میان دو نگاه موجود, خط سومی برقرار کرد, یعنی فیلمهایی که واجد ارزش فرهنگی هستند و در عین حال هم میتوانند با مخاطب نیز ارتباط برقرار کنند, اما نه به هر قیمت و نه با از دست دادن و زیر پا گذاشتن ارزشهای هنری یک اثر.
● وجه مخاطبپسند فیلم در نوع تصاویر ارائهشده, کاملاً القا میشود؛ تعدد لوکیشنها (از شهرهای شمال تا جادههای جنوب), نماهای کارتپستالی و توریستی و تصاویر کویر با آن اکستریم لانگشاتهای آنچنانی. چقدر در شکلگیری این تصاویر, محمود کلاری نقش و تأثیر داشت؟
▪ شاید درست باشد که بگوییم وجه «عامهپسند» فیلم خط اولیه قصه بود: دختری که به خونخواهی مرگ خواهرش اسلحه خاکگرفتهای را از صندوقچه کهنه قدیمی برداشته و مسیری طولانی را برای گرفتن انتقام طی میکنند... اما در بخش بعدی همیشه علاقمند بودم, قصه یکی از فیلمهایم ایجاب کند تا سفری به ناشناختهها و شناختهشدههای سرزمین پهناورمان ایران داشته باشم. مثلاً در بازنده از تهران به شمال و سپس به ارومیه تا مرز ترکیه رفتم.
یعنی باز هم بخش عمدهای از فیلم جادهای بود, اما در گرگ و میش از ابتدا با همفکری نویسنده (علیرضا بذرافشان) قصه را طوری طراحی کردیم تا شمال و جنوب را طی کنیم و در این مسیر تا آنجا که قصه میطلبد و بیننده احساس نکند, فقط برای جذابیتهای بصری سراغ مکانها و فضاهای تاریخی رفتیم و سعی کردیم در فیلم یک ایران چهار فصل و دیدنی را هم به نمایش بگذاریم.
در این فیلم از برف, مه, جنگل, صخره, کویر, دریا, پل خواجو, تختجمشید, حافظیه و هر آنچه که میتوانست به وجه بصری فیلم کمک کند, استفاده کردیم. به نظر بهتر است به بخش آخر سوال شما اینگونه پاسخ دهم که آیا میشد فیلمی با این تصاویر بدیع ساخت و منکر حضور محمود کلاری شد و با احترام به همه فیلمبرداران خوب سینمای ایران, آیا میتوان فیلمی در ستایش سرزمینمان, ایران, ساخت و سفری طولانی را طی کرد و به کسی جز محمود کلاری برای فیلمبرداری فیلم فکر کرد؟ محمود کلاری, گوهری ست که با وجود سابقه طولانی و دوستی و رفاقت, خیلی دیر او را پیدا کردم و از همراهیاش در تمام لحظات سخت این فیلم سپاسگزارم.
● در وجه محتوایی و پیامرسانی و به قول خودتان فرهنگی که دنبالش بودهاید, نمایش غیرزمینی ــ متافیزیکی شخصیتها (پلیس, راننده, مرد نابینا و پیرزن) با توجه به تجربههای انجامشده پذیرفتنی است اما باور کردن ساره و معصومه با نوع ارائه شخصیتشان در متن واقعیت امروزین که سخت است...
▪ بخشی از پیام فیلم میتواند همین باشد که شما میگویید و من سعی کردم با تکیه بر تجربیاتم همه این آدمها را باورپذیر نشان دهم و نظر شخصیام در فیلمهایی با برچسب معناگرا, اصلاً این نیست که تأکید بیش از اندازه و درشتنمایی برای انتقال پیام الزامی است. به نظرم با موتیف موسیقی در سه مرحله توانستیم به بیننده حتی عامی بقبولانیم که پلیس, راننده کامیون و مرد نابینا به عنوان یک نشانه سر راه ساره قرار گرفتهاند و هرکدام در طول سفر قرار است او را به سمت و سویی هدایت کنند, پیرزن هم همینطور. اما دو دختر قصه (ساره و معصومه) آدمهای واقعی و بهشدت قابل باوری هستند که از دل اجتماع خودمان بیرون آمدهاند.
اولی, ساره, دختر مستقلی است که پس از زلزله رودبار حکم مادر ابدی خواهر کوچکش را بازی میکند و پس از تعرض به خواهرش به قصد انتقام راهی سفر میشود, اما نوع زندگیاش مدرن و امروزی است. روی سقف کلبهاش, آنتن ماهواره میبینیم و داخل کلبهاش کامپیوتر. کارش هم پرورش ماهی است و به قول خودش بهشتی برای خود و خواهرش ساخته و جور دیگری به زندگی نگاه میکند. او دوری از اجتماع خشمگین را برگزیده است.
دومی هم که به قول خودش از لحظهای که به یاد میآورد آواره کامیونها و رانندهها بوده و از زندگی فقط پیاده و سوار شدن و احتیاجات روزمره را تجربه کرده است. هرکدام نماینده واقعی بخشی از دختران جامعه هستند و مسلماً همه آنها نیستند. چون نیاز این قصه فقط آدمهایی از این جنس دختران بوده است. کما اینکه در بازنده شخصیت مبارز و ستیزهجویی چون تبسم با بازی میترا حجار داشتم که به مرور زمان تبدیل به آدمی خنثی شده بود.
● آیا انتخاب روناک یونسی, بازیگر نقش ساره که از نظر ظاهر شبیه هدیه تهرانی است, عامدانه بوده؟ اصلاً این بازیگر چگونه انتخاب شد؟
▪ با احترام به همه بازیگران زن سینمای ایران بالاخص هنرمند ارزنده سینما خانم تهرانی, روناک یونسی شبیه هیچکس جز خودش نیست. در ابتدای کار دوست داشتم یک بازیگر سرشناس این نقش را بازی کند, اما این امکان میسر نشد.
راستش همیشه دوست داشتم چه در کارهای سینماییام و چه تلویزیونی یا سراغ سوپراستارها بروم یا با چهرههای جدید کار کنم و حد وسط با چند تجربهای که داشتم قطعاً به کارم لطمه میزد که زده, پس وقتی حضور آن بازیگر زن منتفی شد, به هیچکس و بهجز چهرههای جدید فکر نکردم چون به نظرم کار بیهودهای بود. شش هفت چهره جدید را دیدم که هرکدامشان قابلیتهای خوبی داشتند.
به همین دلیل تست گریم شدند و روخوانی متن شروع شد, اما در جلسه آخر فرم و عکسی از یک دختر به دستم آمد. او را دیدم و تست گرفتیم. به او گفتم مثل بقیه در مرحله روخوانی متن شرکت کند که بعد از ده دقیقه فکر کردم او از بقیه کاندیداها بهتر است, پس روناک یونسی شد نقش اصلی فیلم. در حالی که یکی از مهمترین کارهایش در فیلم رانندگی بود که آن را نمیدانست. دستیارانم زحمت کشیدند و او را بهسرعت برای بازی آماده کردند و خودش هم با وجود استعداد, کمتجربه بود, اما در طول فیلمبرداری و سفر او نیز همپای ما آمد و شکر خدا به گواه دوستان از عهده نقش برآمد.
قطعاً هیچ عمدی در شباهت نبوده, اما شاید ویژگیهای نقش, سردی یا خشونت ساره شما را ناخودآگاه به سمت خانم تهرانی سوق داده است. اصلاً یکی از قرارهای من با خودم, معرفی چهرههای جدید است که برعکس خیلی از دوستان که همیشه طوماری همراه دارند که چه بازیگرانی را به عرصه هنر معرفی کردهاند, من نه ادعایی دارم و نه علاقهای به این ادعاها, اما به گواهی خیلیها شاید به اندازه جمع فیلمها و سریالهایم چهره جدید و البته بااستعداد که در عرصه سینما هم خوب درخشیدهاند معرفی کردهام و خوشحالم که شاید خانم یونسی هم با اندوختن تجربه, دانش و تلاش بتوانند جایگاهی مناسب در این عرصه بیایند.
● به لحاظ ساختاری خواستید که همهچیز در این فیلم قرینهسازی شود؟ مثلاً صحنه آغازین فیلم با بلوف و فضای مهآلود آغاز میشود و بعد فیلم با نمایی از دریا و هوای آفتابی خاتمه مییابد. یا هریک از شخصیتها به نوعی قرینه و بدیعی در فیلم دارند. چرا ایننوع روش را در کار انتخاب کردید؟
▪ این قرینهسازی جزء ساختار فیلم از همان ابتدا بوده است. فیلم با سرمای شمال آغاز و در گرمای پرحرارت جنوب و با آفتاب طلایی پایان مییابد. یکجور از تاریکی و سیاهی به نور و روشنایی که همان وضعیت قهرمان اصلی فیلم, ساره است. از ابتدا هم شخصیت معصومه طوری خلق شده که در طول داستان جایگزین سوده که خواهر قهرمان فیلم است, باشد و کمکم حکم خواهر از دست رفته ساره را بیابد و او هم به نوعی در طول سفر به معانی جدیدی رسیده و تطهیر شده و رستگار شود.
همه اینها البته سعی شد در زمان نگارش و ساخت با ظرافت توأم باشد تا بیننده تصور نکند قرار است حتماً در پس هر تصویر به دنبال معنای ویژهای باشد و ذهنش از ادامه سیر طبیعی قصه دور شود. اما ویژگیهایی در شخصیت بهروز با بازی خوب امیرحسین مدرس بود که بیشتر به قرینهسازی شخصیت دو مرد فیلم کمک میکرد که در تدوین نهایی به جهت ریتم کلی فیلم با همه جذابیتهایش آن را از فیلم حذف کردیم.
فرانک آرتا
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست