شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

یک پست سکولار


یک پست سکولار

جستارهای زبانی تاریخی و رهیافت نصر حامد ابوزید

«نصر حامد ابوزید» یک متفکر عرب است که در میان جریانهای فکری معاصر جهان عرب و جهان اسلام، گرایش و شخصیت انتقادی را برای خویش برگزیده بود و می کوشید سنتهای فکری، سیاسی، اجتماعی جهان اسلام را با جریان انتقادی پیوند دهد.

اندیشه ابوزید را باید در دامنه اندیشههای «امین خولی» دید. نصر حامد همچون استاد، قرآن را به بند و سیطرۀ تاریخ میکشاند و خط بطلانی بر دلالتهای قرآنی پدیدار شده در طول تاریخ، مینهاد. او «طه حسین» را نیز میستایید و وامدارش بود و اذعان داشت که من، بمبی را که طه حسین در اندیشه جهان عرب منفجر کرده است، توسعه میدهم. ابوزید در فهمش از قرآن میکوشید که ساختارشکن باشد. این ساختار شکنی، اندیشه اندیشمندان اسلامی را میآزرد و چوب ارتداد را بر میز محکمه ابوزید مینشاند.

در این مقال و مجال اندک، فرصتی برای پرداختن به زیستن و تاریخ نصر حامد فراهم نگشت؛ گرچه برای فهم تاریخی خود ابوزید نیز باید به سراغ روش خود او رفت و هویت و فهمش را در بستر فرهنگ و زمانهاش به مقام آگاهی کشاند. اما در این نوشتار میخواهیم گریزی به مبانی اندیشگی نصر حامد بزنیم و از دریچه عقل به آنها بنگریم. شناختی که نه به تفصیل، بلکه اجمالی از انگاره های فرامتنیای است که بنیان های فکری و کلان روایتهای این اندیشمند عرب زبان را بنا کرده است.

۱) فهم و درون افتادگی در ساختار و زبان

گزارههای عقلی را واژهها میسازند و این واژهها دالهایی برای مدلولهای خود هستند. برخی نیز گفتهاند، دالها اعتباریاند و گاه عربی، گاه عبری، گاهی لاتین و... . آن چه ابوزید به آن اعتقاد دارد این حقیقت است که دال چنان ارتباطی با مدلول پیدا میکند که در فهم، به آن گره میخورد. به بیان دیگر اگرچه دال، ذاتا مدلول را نمایان نمیکند اما، در پی فهم دیالیکتیکی بین دال و مدلول است که واژه ها، ما را به حقیقت بیرونی و حقیقت بیرونی ما را به دال رهنمون میسازد و در همین دیالیکتیک است که فهم، پدیدار میشود.

در این نگرش زبانشناسی، ابوزید را میتوان در دامنه اندیشه سوسور نگریست. سوسور عقلانیت فهم را نوعی عقلانیت تحلیل زبانی میداند. در دیدگاه سوسور حقایق بیرونی مستقل از مفاهیم ذهنی نیست. مقولات عینی را چارهای نیست جز این که خود را در چارچوب زبان نشان دهند. زبانی که در بستر فرهنگ تکوین یافته و قواعد ذهنی ما را ساخته است. همین ذهن زبانی به دنبال فهم واقعیت است. واژهها تنها یک ابزار برای رساندن معنا نیستند بلکه معناها هستند که باید خود را با قالب واژهها هماهنگ کنند و خود را بر ما بنمایانند.

فهم ابوزید نیز یک فهم تحلیل زبانی است به همین سبب است که تمام حقیقت متن را تنها در زبان متن مینگرد و زبان متن را به زمانه پیدایش متن، پیوند میدهد. مثلا ابوزید در مقام بیان حقیقت وحی، با اشاره به اشعار عربی آن زمان، پای میفشارد که در فرهنگ و زبان عربی صدر اسلام، وحی یک حقیقت ارتباطی رمزی است و از این حیث به الهام مانند میشود؛ الهامی که منشا شعر است. بنابراین معنای وحی، پس از کنکاش در ساختار زبانی عرب جاهلی، ارتباطی رمزگونه است که چون الهام از خیال منشا میگیرد. اگر چه نصر حامد بارها گفته است که قرآن شعر نیست، اما دقت در ساختار تفکر و آثارش، آشکار میسازد که مکانیسم وحی را همان مکانیسم شعر میپندارد.

۲) زبان و تاریخمندی

در دایره باور ابوزید، میان زبان و حقیقتی که حکایت از آن می کند، پیوندی ناگسستنی وجود دارد. این زبان است که حقیقت را به سلطه خویش میکشد؛ زبانی که خود محصول فرهنگ است و زاده و برآمده از تاریخ. به همین دلیل برای فهم متن قرآن باید به زبان عربی و تاریخ فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی صدر اسلام بازگردیم. ابوزید، فهم را همچون فوکو زبانمند و تاریخمند میداند. در دیدگاه فوکو حقایق در تاریخ و بستر گفتمانها و اسطورهها، زاده می شوند و زیست میکنند و باید پرسشهای فلسفی یا معرفت-شناسانه را با نگرش به تاریخ، پاسخ گفت. بر اساس همین رهیافت است که ابوزید بر شان نزول آیات تاکید دارد و به شدت سیاقمندی را ترویج میکند. او در کتابهای خود از تفسیر آیاتی که شان نزول و ترتیب نزول آن مشخص نیست، میگریزد و کاملا متن را رمزگونه نگه میدارد و تنها بر اعجاز ادبی و هنری آن تاکید میکند.

۳) زبانمندی و تاریخمندی، مقدمه ای برای فرار از ایدئولوژی

اگر بپذیریم که متنها و در نهایت متن مقدس، در پیوند با زمینهها و زمانهها هستند و معنای متن هنگام پیدایش و پدیداری با تعین خاص فرهنگی تاریخیاش، ارتباطی تنگاتنگ دارد، لاجرم ایدئولوژیها هم در سیطره و دگرگونی همیشگی زمان، معنا و گونه-گی مییابد، هرچند که مقاصدشان در گذر تاریخ زنده بماند.

بر مبنای این تفکر است که نصر حامد، احکام شریعت را در زمان و مکان محدود می داند و صدور مدام بایدها و نبایدها را متناسب با اقتضائات فرهنگی هر زمانه، خواستار است. او حتی پا را فراتر می گذارد و بیمهابا میگوید: «من آمدهام تا قرآن را از زندان حلال و حرام رها کنم.»

اگر با این نگرش به زبانمندی و تاریخمندی فهم قرآن تن دهیم، گریزی از حاصل اندیشه ابوزید نداریم. این از اصول موضوعه عقلانیت تحلیل زبانی و فهم تاریخی متن است که متن را به زمان و مکان خاص محدود میسازد. اما باید درنگ کرد. قرآن، خویش را کتاب هدایت میداند که با بایدها و نبایدهایش، بشر را به سعادت میرساند، هر چند که کتاب بیان هستی و حکمت و حقایق نیز هست. با نگرش ابوزید قرآن تنها به متنی رمزی، ادبی، هنری و تاریخی تبدیل میشود و تنها در متن بودن خویش میماند. با این که نصر حامد قرآن را یگانه کتاب هدایت میداند اما در پندار و چنبره اندیشه خویش، کارکرد هدایت را از آن میگیرد. چه آن که، هدایت بدون بایدها و نبایدها بیمعناست و معرفت دینی بر تنگاتنگی ارتباط میان مقام علم و عمل و مقامهای اندیشه و ایمان و تقوا، اصراری شگرف دارد.

با آن که نصر حامد، خود را مسلمان میداند و بر مسلمان مردنش تاکید دارد، اما اسلام را، از آنچه که ایدئولوژی میپندارد، تهی می سازد و گزارههای هستیشناختی را نیز با تحلیل زبانی و تاریخی تفسیر میکند.

۴) وام گیری متفکر عرب زبان

همان طور که گفته شد، نصرحامد علاوه بر فوکو و سوسور از اندیشمندان و مکاتب دیگر غرب نیز گرتهبرداری کرده است. روش نصر حامد به فیلسوفان مبین هرمنوتیک همچون گادامر بسیار نزدیک است. گادامر یکی از فیلسوفانی است که تاریخمندی فهم را بر اساس مبانی هرمنوتیک بازسازی میکند و شارح مبدع هرمنوتیک فلسفی، مارتین هایدگر، است. هرچند که بر مرام او باقی نمی-ماند.

هرمونتیک متکفل هنر تفسیر و تاویل متن است. در هرمونتیک کلاسیک و رمانتیک، اهتمام بر رسیدن به مقصود مولف است؛ اما در هرمنوتیک فلسفی که ارمغان هایدگر است، دیگر بازسازی متن براساس نیت مولف موضوعیت ندارد. آن چه مهم است فهم خود فهم به مثابه یک واقعیت تاریخی است. گادامر پس از انحراف تفکر هایدگر و به دایره نسبیت کشاندن آن، در کتاب «حقیقت و روش» بر این نکته تاکید دارد که دیگر روش، راه رسیدن به حقیقت نیست بلکه به عکس، حقیقت از لابلای فهم انسان، روش خود را، طلب می کند.

متدولوژی نصر حامد را باید ترکیبی از هرمنوتیک کلاسیک، رمانتیک و فلسفی دانست. او در مقالههای مختلف، از هر سه روش به تناسب فهم خود استفاده کرده است. نصر حامد به شدت از فیلسوفانی چون سوسور، فوکو و گادامر استفاده کرده است؛ اما کمتر از ایشان یاد کرده. بسیاری نصر حامد را به نقد کشیدهاند که چرا به رسم و اخلاق امانت داری، به فیلسوفانی که مبدع این روشها بودند، اشاره نکرده است. نصر حامد چنین پاسخ میدهد: «اگر در مطالبم از بعضی از نظریهها، از متون اصلی یا از ترجمه شان استفاده میکنم، در حقیقت برای این است که من علاقهمندم تا این مفاهیم غربی را در چارچوب فرهنگ عربی پیاده کنم. من اینها را به زبان عربی مینویسم تا مخاطب آن، پیچیدگی موجود در زبان آکادمیک را احساس نکند و این‌که به عنوان مثال از فوکو یا دریدا استشهاد بیاورم کار بسیار آسانی است؛ اما تنها گزینش و چینش میشود.» آشکار است خود ابوزید، عدم رعایت امانت داری را، به تلویح و توجیه میپذیرد.

در هنگام خوانش آثار ابوزید، به خوبی میتوان ردپای کسانی چون «هانس گئورگ گادامر»، هرمنوتیست و پدیدارشناس معروف آلمانی، «میشل فوکو»، فیلسوف پست مدرن فرانسوی، و «لویی آلتوسر»، فیلسوف مارکسیست فرانسوی را پی گرفت.

۵) هرمنوتیک و تفسیر کلام خدا

گفتیم که نصر حامد در روش تفسیر خویش، وامدار گادامر است. اما جای درنگ است که آیا در تفسیر کتابی که متن آن از آن خداوند است، میتوان از روش گادامر استفاده کرد؟ گادامر به دنبال خودآگاهی روش شناختی است و دغدغه بایستی فهم را دارد تا مقصود مولف. به بیان دیگر مهم این است که ما چه می فهمیم، نه آن که نیت مولف چه بوده است؟ با همین پرسش بنیادین است که هرمنوتیک فلسفی، آغاز میشود. اما آیا در مورد متن منتسب به خالق نیز میتوان چنین استدلال کرد؟ اگر مولف متن، بایستههای فهم را بهتر از مخاطب متن بفهمد، بازهم در این صورت، میتوان مقصود مؤلف را نادیده گرفت؟

در باور دینی، خالقی که بایستههای فهم مرا بهتر از من میداند، متن قرآن را فراروی من گذاشته است. دقت در این نکته ضروری است که خالق متن همان خالق پیامبر، خالق من و دستگاه ادراکی من، خالق زبان، خالق تاریخ، خالق کل شیء است. پس خداوند عالم، مشکلی در رساندن پیام به من ندارد و صد البته که خالق، بایستههای من را بهتر از من میداند.

بر همین اساس است که هر رهیافتی، غیر از رسیدن به مقصود مولف در کتاب خدا بیراهه است و علم اصول که در پیشینه تفکر مسلمین، داعیهدار روشمندسازی معنای متن دین است، به هرمنوتیک کلاسیک نزدیکتر است. مقصود از این بحث، این نیست که مکاتب جدید را در استنباط مقاصد خداوند در قرآن بی فایده و اثر بدانیم؛ چه آن که هم اکنون نیز عقلانیت تحلیل زبانی نکاتی دارد که اگر با آنها موافق هم نباشیم، نمی توانیم به سادگی از آنها بگذریم، اما هر رهیافتی به غیر از رسیدن به مقصود مولف، تفسیر به رای است. معنا بخشیدن به متون دینی، یک کار است و معنایی را کشف کردن، کاری دیگر. اصول فکری نصر حامد در نهایت به تطبیق و تحمیل و جهت دادن می‏انجامد و راهی جز نسبیت نمیپیماید. به همین دلیل است که نصر حامد فهم کتاب خدا را نسبی میداند و با رویکرد مطلق گرا به آن کاملا مخالف است.

بسیاری از آنچه که نصر حامد متاثر از آن است در پارادایم مسیحیت معنادار میشود؛ زیرا که در آن جا، متن مقدس، نگاشته و انگاشته انسان است و فهم و خاطرهنگاری او شالوه کتاب مقدس را پیریزی کرده است؛ کتابی که صدها تناقص متنی و تاریخی را در لابهلای نثرهایش جای داده است. آنجا وحی بیمعناست و مولف، انسان در تاریخ است و مفسر باید به سراغ مولف برود.

۶) نصر حامد و اصالت روش!

نصر حامد برای این که بتواند رهیافتهای مدرن را بر قرآن تطبیق بدهد، چارهای ندارد جز آن که متن الهی را بشری کند. او میگوید: «متن از اولین لحظهی نزولش، یعنی با خواندن وحی توسط پیامبر در زمان نزول وحی، از متن الهی بودن خارج و به متن بشری تبدیل میشود، زیرا از تنزیل به تأویل میرسد.»

باید گفت نصر حامد میتواند روش را عوض کند و نه حقیقت را. او برای این که فاصله متن و مخاطب را پر کند متن را پایین میآورد، در حالیکه میتواند مخاطب وحی را بالا ببرد. هنگام که تنزیل قرآن بر پیامبر، متن، بشری نشد بلکه این مخاطب متن بود که الهی شد.

نصر حامد، از فهم تشکیکی متن و انسان و همچنین فهم انسان کامل، کاملا غافل است. او چنان به روش خود دلبستگی دارد که احتمالات دیگر را بررسی نمیکند. بر سنت حکمی و فلسفی جهان اسلام نیز کاملا چشم میپوشد.

البته ابوزید در همه جا نیز به روش خود پایبند نیست و آن جا که روش به ستیز استناداتش میرود، به راحتی رویکرد را دگرگون میکند. برای مثال او برای این که بگوید فهم از قرآن نسبی است به حدیثی از امیرالمومنین استناد میکند که حضرت میفرمایند: «قرآن حامل وجوه مختلف است». وی از آن برای تکمیل نظریه خود مدد میجوید. نصر حامد به این جا که رسید سیاقش را فراموش می کند و حتی قبل و بعد از کلام را نمیآورد. امیرالمومنین این جمله را به «عبدا... ابن عباس» که قرار است با خوارج احتجاج کند، میفرماید: «لا تخاصمهم بالقرآن فان القرآن حمال ذو وجوه تقول و یقولون، ولکن حاججهم بالسنة فانهم لن یجدو اعنها محیصا.» آشکار است که هنگامه بیان این عبارت، مواجهه با خوارج است؛ خوارجی که تفسیر به رای میکنند و اجتهاد در برابر نص. نصر حامد در جایی دیگر چنین مینویسد: «جالب این‌جاست که امام علی در پاسخ به خوارج، مبنای مشروعیت تعدد قرائت ها را بنا گذاشته است و این در جایی است که آن جملهی معروف را گفته است که: قرآن میان دو جلد مصحف! است، سخنی نمیگوید و این مردم هستند که با آن سخن میگویند.» ابوزید این جمله حضرت علی را مبنایی برای مشروعیت تعدد قرائتها میداند، در حالی که اگر قبل و بعد از جمله را بخوانیم میبینیم که نصرحامد چه راحت سیاقمندی را به کنار گذاشته است. جمله کامل امام چنین است: «ما افراد را حَکَم قرار ندادیم، تنها قرآن را به حکمیت انتخاب کردیم. ولی این قرآن خطوطی است که در میان جلد پنهان است، با زبان سخن نمیگوید و نیازمند به ترجمان است و تنها انسانها میتوانند از آن سخن بگویند». در این جا امام میخواهد از قرآن ناطق که خود اوست سخن بگوید و راه تعدد قرائتها را ببندد و مراد امام، کاملا بر خلاف برداشت ابوزید است. حکایت تاریخی و شان این عبارت نیز گویای این واقعیت است.

رهیافت نصر حامد در تفسیر متن، دیباچهای است برای تفسیر به رای؛ درحالی که قرنهاست که علمای علم اصول، به تدوین اصولی پرداختهاند که سدی بر تفسیر به رأی باشد.

۷) نصر حامد و جریان روشنفکری در ایران

این که نصر حامد در متفکرین جهان عرب چه جایگاهی دارد فرصت این مقاله نیست اما جایگاه آن در میان مدعیان روشنفکران دینی دهه هفتاد و هشتاد ایران محل اندیشه است؛ متفکرین دگراندیشی که در دهه شصت، وقت خود را بر ترجمه متون عصر روشنگری گذاشتند و پس از آن به فهم جدید از متون دینی پرداختند. فرق نصر حامد ابوزید با روشنفکران دینی دهههای اخیر ایران مثل «عبدالکریم سروش» در این است که اگر آنان فلسفه عصر روشنگری را به تفصیل خواندند و بعد از قرائت عصر روشنگری از دین با فلسفههای دهههای اخیر چون فوکو، گادامر، هابرماس و ... آشنا شدند، نصرحامد به خاطر بافت فکری مصر و با توجه به دریافتی که از سنت الازهر داشت زودتر با متفکرین پستمدرن آشنا شد. اگر روشنفکران دهه هشتاد ایران سکولار هستند، نصر حامد یک گام جلوتر، یک پست سکولار است. از همینروست که در زمانهای که بسیاری از روشنفکران دینی ایران تمام میشوند، نصر حامد شروع میشود. نصر حامد توانست جریان پست سکولار دینی را به طور عملی به جلو ببرد اما پایان آن را نیز نزدیک کرد. او اگرچه دغدغه فهم قرآن را داشت اما بیش از آن، روش در نزدش اصالت داشت. ازاینروی، قرآن را دگرگون مینگریست و میان قرآن و کارکردهایش فاصلهای شگرف ایجاد میکرد. او بر این باور بود که: «هیچ کس از قرآن لذت نمیبرد. ما با تلاوت قرآن یا در هراسیم و یا در آرزوی بهشت. ما قرآن را به متنی تبدیل میکنیم که یا تشویق میکند یا ارعاب. به هویچ و چماق (بدل می کنیم). من می خواهم قرآن را از این زندان رها کنم تا یکبار دیگر مولد فرهنگ و هنری شود که در جامعه ما خفه شده است!» نصر حامد اگرچه مدعی آزادی قرآن است اما او در به بندکشیدن کتاب خدا در هرمونتیک، ساختارگرایی، زبانشناسی و جامعهشناسی، کوششی بسیار کرد.

این مقاله را با جملهای از سید منصف حامدی، محقق و پژوهش گر عرب، پایان می آورم. «باید گفت شاید دکتر ابوزید از جهت مخالفتش با اندیشه سلفی، خود را نوگرای روشن گر و در نتیجه مجدّد میانگارد؛ اما در حقیقت اگر او را با اندیشمندان مدرنیسم غربی و عربی مقایسه کنیم، شاگرد و مقلد خوبی به شمار میآید.»

نویسنده: محمد سجاد - رحمانی

منبع: هفته نامه - پنجره - ۱۳۸۹ - شماره ۵۶ - تاریخ شمسی نشر ۰۰/۰۰/۱۳۸۹