شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
ایمان و اطاعت
▪ احتیاج انسان به علم و یقین برای طاعت:
اسلام عبارتست از طاعت خدای متعال و آماده بودن برای اجرای احکام و اوامر او. اینک به توضیح این مطلب میپردازیم که:
انسان نمیتواند خدا را اطاعت کند و پیرو قانون او باشد و در راه او سیر کند، مگر اینکه یک رشته مطالبی را بداند و علم او در زمینهی این مطالب به حد یقین برسد.
اولین چیزی که در این باره برای انسان واجب است این است که از ته دل بوجود خدای متعال یقین داشته باشد؛ زیرا اگر بوجود خدا یقین نداشته باشد، چگونه از او اطاعت خواهد کرد و چگونه پیرو قانون او خواهد شد؟
و همچنین واجب است که صفات خدای متعال را نیز بداند؛ زیرا اگر انسان نداند که خدای واحد و لا شریکی وجود دارد، چگونه میتواند از خم کردن سر در برابر غیر خدا، و از دراز کردن دست بسوی غیر خدا خودداری کند؟
و نیز اگر نداند که خدا به هر چیزی دانا و بینا و شنوا است، چگونه میتواند از معصیت و خروج بر امر او جلوی نفس خویش را بگیرد؟
از آنچه گفته شد، روشن و آشکار است که: انسان مادامیکه صفات خدای متعال را نشناسد و علم صحیح و کاملی در این باره بدست نیاورد، ممکن نیست بتواند در افکار و اعمال و اخلاق خودش، صفاتی را که لازمهی سیر و سلوک در راه مستقیم خدا است، بوجود آورد، و به این علم هم محض بمقدار دانستن نمیتوان اکتفا کرد بلکه این علم باید سراسر قلبش را احاطه کند تا اینکه قلبش از گمانهای خطا و حیاتش از عمل بدانچه مخالف علم او است مصئون و مامون بماند.
سپس بر انسان واجب است که بداند، برای بسر بردن حیات در این دنیا مطابق رضای خدای متعال راه صحیح چیست؟
و خدای متعال چه چیزی را دوست میدارد تا همان را انتخاب و اختیار کند و چه چیز را دشمن میدارد تا از آن دوری کند برای انجام این منظور، انسان نا چار است به قانون خدا آشنا شود و یقین کند که این قانون از طرف خدای متعال نازل شده، و نیز باید یقین داشته باشد که اگر قانون خدا را بطور کامل پیروی نکند، منظور خدا را انجام نداده است. از این گذشته اگر اصولاً قانون خدا را نشناخته باشد چگونه میتواند در دوران حیات از آن تبعیت کند؟
و بالآخره اگر علم او به این قانون به درجهی یقین نرسیده باشد یا اینکه اگر احیاناً نزد خودش تصور کند که امکان دارد در دنیا قانون دیگری از لحاظ درستی و سداد و استحکام نظیر این قانون وجود داشته باشد، چگونه ممکن است قانون الهی را با مواظبت و دقت پیروی کند و دستورات آنرا انجام دهد؟
باز وظیفهی انسان حکم میکند که پایان کار را در نظر بگیرد و بداند که اگر معصیت خدا را بر طاعت او ترجیح دهد و در راه مستقیم او سیر نکند چه نتیجهای بدست خواهد آورد؟ بالعکس اگر مطابق قانون خدایی رفتار کرده چه انعامی در فرجام کار بدست خواهد آمد؟
و برای این منظور نا گزیر است به زندگانی آخرت و به ایستادن در برابر پروردگار در روز قیامت و به سزا و جزای اعمال که اگر خیر باشد خیر و اگر شر باشد شر یقین داشته باشد.
ولی کسی که به زندگانی آخرت یا به عالم بعد حیات دنیوی علم نداشته باشد طاعت و معصیت در نظر او یکسان است و فرقی بین این دو معنی نخواهد داشت، و چنین کسی که روی همرفته بین نتائج مختلف این دو موضوع فرقی قائل نباشد چنین میانگارد که سر نوشت کسی که مطیع خدا باشد با سر نوشت کسی که معصیت خدا را مرتکب میشود بعد از مرگ یکسان خواهد بود، چه هر دو خاک خواهند شد. از چنین کسی مادامی که از ضرر و زیان ارتکاب گناه در این دنیا ترسی ندارد و نمیتواند خودش را بر طاعت خدا و تحمل زحمات و مقتضیات آن صابر و پایدار نگاه دارد، چگونه میتوان انتظار داشت که از ارتکاب گناهی که از آن اندیشهی نقصان ندارد، خودداری کند؟
بدیهی است هیچ انسانی با داشتن چنین عقیدهای هیچگاه نخواهد توانست تابع قانون خدا باشد و همچنین کسی که به زندگانی آخرت و ایستادن در برابر خدا در روز قیامت علم داشته باشد ولی علم او بدرجهی یقین نرسیده باشد، ممکن نیست بر طاعت خدا استوار بماند و تابع قانون او باشد، بدیهی است انسان نمیتواند با شک و تردید در هیچ مسلهای پایدار باشد البته اگر در یک امر معین و معلومی برای خودش نفعی در نظر داشته باشد امکان آن است که به آن مواظبت کند و همچنین در امری دیگر اگر ضرر و زیان را پیشبینی کند، امکان آن است که ازآن امر پرهیز نماید.
بهر صورت واضح است برای هر راهی که پیش میگیرید ناگزیر نتیجهی آنرا پیشبینی کنید و بدانید پایان کار بکجا خواهد انجامید و باید معرفت شما بدرجهی اعتماد و یقین برسد.
● معنی ایمان:
توضیحاتی را که در بارهی علم و معرفت و یقین در سطور بالا دادیم عبارتست از (ایمان) و معنی کلمهی ایمان دانستن و پذیرفتن است، لذا در مورد این قاعده میگوییم:
هر کس به یگانگی خدا پی برده باشد و صفات حقیقی و قانون خدا و سزا و جزائی را که برای اعمال مردم در روز قیامت مقرر داشته دانسته باشد، و سپس به همهی این معانی از ته دل یقین داشته باشد، اولاً (مومن است) و از نتایج ایمان این است که انسان مسلمان باشد، یعنی مطیع خدا و پیرو قانون او.
ازین معنای ایمان شاید خودتان دانسته باشید که ممکن نیست کسی مسلمان باشد مگر اینکه مؤمن باشد، در این صورت، رابطهی ایمان با اسلام مانند رابطهی تخم یا هسته با درخت است؛ زیرا ممکن نیست درختی بروید مگر آنکه قبلاً تخم یا هستهای کاشته شده باشد، گویا اینکه ممکن است تخم یا هستهای در زمین افشانده شده باشد ولی به وجه غیرمساعد بودن زمین، درختی نروید یا اینکه درختی بروید، ولی به وجه فساد در آب و هوا، ناقص بروید. به همین گونه آنکس که ایمان در قلب او ریشه ندوانیده باشد ممکن نیست مسلمان باشد.
البته ممکن است مسلمانی را ببینیم که ایمان در قلبش باشد ولی بواسطهی عدم استقلال در تصمیم یا نقص در تعلیم و تربیت، یا بر اثر تاثیر محیطی که در آن پرورش یافته، اسلامش کامل نباشد.
وقتی که این معنی را دانستید، باید بدانید که انسان به اعتبار این دو اصل (ایمان و اسلام) به چهار درجه تقسیم می شود بدین قرار:
۱) کسانی هستند که به خدا ایمان دارند به نحوی که ایمانشان آنها را نسبت بخدا مطیع بار آورده واز هر جهت کاملاً تابع احکام خدا هستند و از آنچه خدا نهی کرده میترسند، همان طور که شخص از دست زدن به آتش میترسد. این دسته از اشخاص کسانی هستند که در اطاعت به احکام خدا و جلب رضای او بر یکدیگر پیشی میگیرند همانطور که در کسب اموال مسابقه میگذارند. اینها کسانی هستند که براستی مسلمانند.
۲) کسانی هستند که بخدا ایمان دارند ولی ایمان شان طوری نیست که از هر جهت مطیع باشند و احکام خدا را کاملاً پیروی کنند این چنین کسانی با اینکه ایمان شان بدرجهی کمال نرسیده ولی به هر حال مسلمانند و بمقدار معصیتی که مرتکب شدهاند مانند مجرمین مجازات خواهند شد. ولی به منزلهی سرکشان و تمردکنندگان شناخته نمیشوند؛ زیرا حکومت و فرمانروائی خدا را قبول دارند و در برابر قانون خدا خاضعند.
۳) کسانی که بخدا ایمان ندارند لیکن بحسب ظاهر ملاحظه میکنید که اعمالشان شبیه اعمال مسلمانان است، این اشخاص در حقیقت مردمی هستند باغی و سرکش و اعمالشان را که ملاحظه میکنید بظاهر درست است ولی چون نه به منظور طاعت فدا کاری خوبی را انجام می دهند، و نه برای تبعیت از قانون خدا. بدیهی است چنین اعمالی اعتبار و ارزش ندارد بلکه وضع اینان مانند وضع کسی است که در کشوری که زندگی کند فرمانروای آنرا برسمیت نمیشناسد و در برابر قانونش خاضع نیست، از این چنین شخصی اگر احیانا پاره ای اعمال همچنان صادر شود که مخالف قانون فرمانروای آن کشور نباشد، نمیتوان او را نسبت به آن فرمانروا وفادار و مطیع قانون کشورش دانست بلکه چنین کسی عاصی و باغی است و بر قانون کشور خروج کرده است.
۴) کسانی که بخدا ایمان ندارند و کارهای زشتی مرتکب میشوند که مخالف احکام و قانون خدا است، اینان بدترین مردمند و در عین حال باغی و خرابکار.
با در نظر داشت این تقسیم، بدیهی است که ایمان همان معنائی است که رستگاری و سعادت انسان در دنیا و آخرت منحصر به آن است، و اسلام چه کامل و چه ناقص، جز از بذر ایمان بوجود نخواهد آمد، و هر جا ایمان نباشد، کفر خواهد بود و کفر ضد اسلام است، یعنی خروج بر امر خدای متعال باختلاف درجات.
● وسیلهی حصول علم و یقین:
قبلاً دانستید که طاعت محصول ایمان و نتیجه قطعی آنست، حالا ممکن است بپرسید: وسیلهی تحصیل علم صحیح و یقین کامل در بارهی صفات خدای متعال و قانونی که مورد خرسندی ذات باری تعالی باشد و نیز دربارهی زندگانی چیست؟
پیش از این، توضیح دادیم که آثار رحمت و نشانیهای صنع خدای متعال در هر گوشه از گوشههای جهان پراگنده و پخش شده است. و همهی این آثار و نشانیها بزبان حال شهادت میدهند که جز خدای یگانه کسی در ایجاد این جهان عنایتی و دخالتی نداشته است و اوتعالی است که این جهان را میگرداند و تمام کارهای آنرا اداره میکند، و همچنین هر کس در این آثار و نشانیها نگاه کند خواهد دید که همهی صفات خدای متعال باکمال خاصی در آن جلوهگر است.
باید پرسید: کدام یکی از صفات حکمت و علم و ابداع و ابتکار و عفو و کرم و رحمت و ربوبیت و قهر و غلبه (و امثال این صفات خدایی) است که دست خدا و بدایع صنع وی در آن جلوهگری نداشته باشد؟
بلی چنین است، لیکن عقل انسان و استعداد کلی وی در مشاهدة این آثار و ضمناً تأمل در حقیقت آن گاهی اشتباه میکند و با اینکه همهی این آثار پیش چشم او روشن و آشکار است و با اینکه همیشه به یگانگی خدای متعال در جمیع صفات وی گواهی میدهد، یکی میگوید: دو خدا در جهان وجود دارد و دیگری میگوید: سه خدا، و دیگری خدایان بیشماری قائل میشود، و دیگری الوهیت را میان خدایان متعددی تقسیم میکند و فی المثل میگوید: باران خدایی دارد و باد خدایی دارد و آتش خدایی دارد ... و بالآخره برای هر نیروئی از نیروهای این جهان خدای مخصوص قائل میشود و سپس بالاتر از همهی این خدایان به خدای بزرگتری قائل میشود که به او پناه میبرد و بفرمان او اقتدا میکند! و همچنین عقل بشری در ادراک ذات خدای متعال و معرفت صفات او دچار خبط و خطا میشود و کورکورانه در راههائی میرود که این مقام اقتضای بحث و تفصیل آنرا ندارد.
همچنین مردمانی یافت میشوند که در بارهی حیات آخرت و جهان دیگر دچار پندارهای خطا و گمانهای بیاساس و فکرهای کاذبی میشوند، یکی میگوید:
زندگانی منحصر به همین دنیا است و ما پس از مرگ برانگیخته نخواهیم شد!
دیگری میگوید مرگ و زندگی انسان در همین عالم تکرار میشود و جزای اعمالش را فقط در همین دنیا میبیند و ... .
لیکن قانونی را که انسان باید بر رعایت آن مواظبت کند و زندگانیش را بطوری که خدای متعال میپسندد مطابق آن قرار دهد آن چنان قانونی است که وضع کردن آن به عقل خودش برای انسان انتهائی مشکل است.
باید دانست که عقل انسان به هر اندازه پخته و رسا و حائز بالا ترین درجهی کفایت و استعداد علمی شده باشد، در این گونه از امور نمیتواند نظر کلی و جامعی ابراز کند مگر بعد از سالها تجربه و آزمایشهای مکرر و تأمل طولانی، بلکه حتی ممکن نیست بعد از طی همهی این مراحل بخود اعتماد کند و مدعی آن شود که حق را شناخته و احاطهی علمی تام و کلی به شناختن حق پیدا کرده است.
بدون شک و تردید راه درست برای آزمایش و امتحان عقل و علم انسان همان است که بدون رهنمائی از طرف ما فوقش بحال خود گذاشته شود باز هر کسی که کوشش بیشتری کرده و شائستگی بهتری از خود بروز داده، حق و راستی را خودش بدست آورد رستگاری و کامیابی نصیب و بهرهی او شود و هر کسی که این را نتواند زیان و نومیدی نصیب او گردد. لیکن خدای عزّ و جل از نظر لطف و رحمتی که به بندگانش دارد آنها را به چنین امتحان سخت و آزمایش مشکلی مبتلا نکرده است.
خداوند متعال با کمال مهربانی از میان انسانان مردانی را بر انگیخته که در بارهی صفات خودش علم صحیحی به آنها آموخته و راه درستی را که انسان باید در زندگی این دنیا مطابق رضای خدا طی کند به آنها نشان داده است، و همچنین علم صحیح راجع به حیات آخرت به آنها داده و آنها را مامور کرده که این علم و اطلاع را به همهی مردم برسانند. این کسانیکه چنین علم و اطلاعی به آنها داده شده پیغمبران خدایند، و آن طریقی که به وسیلهی آن این علم را به آنها بخشیده (وحی) است و آن کتابی که این علم در آن درج میشود کتاب خدا یا کلام خدا نامند.
اکنون برای امتحان و آزمایش عقل و استعداد انسان دیگر محلی باقی نمیماند مگر از حیث ایمان به پیغمبر یا انکار او، آنهم پس از مطالعه در تاریخ حیات سراسر هدایت و زندگانی پاک و پاکیزهی وی و نیز بعد از غور و خوض در تعلیماتش، آنگاه اگر او استعداد شناختن حق و پیروی آنرا داشته باشد با درستی و راستی و باکمال صدق و صفا، این مرحمت و لطف خدا را تصدیق خواهد کرد و به آنچه پیغمبر آورده ایمان خواهد آورد و در میدان آزمایش و امتحان کامیاب و رستگار خواهد شد. بالعکس، اگر او این لطف و رحمت پروردگار را تکذیب کرده و خود را به این رهبری و ارشاد بی نیاز دانسته جز این نیست که برای خودش ثابت خواهد کرد که او اهلیت و صلاحیت معرفت حق و صدق و شایستگی پذیرش این دو معنی را از خود سلب کرده است، و این تکذیب موجبات نومیدیش را در این دو امتحان فراهم خواهد ساخت. او از دریافت علم صحیح بخدا و قانون خدا و زندگانی جهان دیگر محروم خواهد ماند.
● ایمان به غیب:
شما وقتیکه چیزی را ندانید در جستجوی کسی میشوید که آنرا بداند و سپس به گفتهی او عمل میکنید و رأی و نظر او را میپذیرید و مثلا ً وقتیکه بیمار میشوید شخصاً خود تانرا معالجه نمیکنید، بلکه به طبیبی مراجعه میکنید و اگر این طبیب در کار خودش حذاقت و مهارتی داشته باشد و دارای تصدیقنامهی دانشگاهی باشد، و دیده باشید که افراد زیادی بدست او معالجه شدهاند، مطمئن میشوید و تصدیق میکنید که برای معالجهی شما شایستگی دارد. آنگاه بنا بر این اطمینانی که به این طبیب دارید جز همان داروئی را که او تجویز کرده است داروی دیگری را مصرف نخواهید کرد، و از خوردن آنچه شما را نهی کرده خودداری خواهید کرد.
همچنین در موضوع قانون به وکیل دعاوی ایمان پیدا میکنید و امر او را اطاعت مینمایید و در بارهی تعلیم و آموزش به استاد ایمان میآورید، و به آنچه برای شما بیان میکند ایمان میآورید، و نیز وقتیکه میخواهید بجای معینی بروید و راه را نمیشناسید به کسی که راه را میشناسد ایمان میآورید و او را رهنمای خودتان قرار میدهید و به معرفت و راهشناسی او ایمان میآورید و گفتهی او را تصدیق میکنید، و در همان راهی سیر میکنید که او بشما نشان میدهد و هکذا در هر کاری از کارهای دنیا شما برای تحصیل علم و واقفیت به آن کار نمیتوانید مگر اینکه ایمان آورید به کسی که دانندهی آن کار است و به حد آن کار شما مطیع او باشید، پس همین است که آنرا «ایمان به غیب» مینامند.
بنا بر آنچه گفته شد، معنای ایمان به غیب این است که در آنچه نمیدانید به کسی رجوع کنید که میداند و سپس گفتهی او را تصدیق میکنید و مسئلهی شناسائی ذات و صفات خدای متعال نیز چنین است که شما اطلاعات و معلوماتی در این باره ندارید و نیز نمیدانید که فرشتگان خدا شؤون جهان هستی را به امر او اداره میکنند و از هر طرف مردم را احاطه دارند. و همچنین که راه صحیح برای گذراندن زندگانی مطابق رضای خدا چیست و از آخرت یعنی زندگانی در جهان دیگر و آنچه برای بندگان خدا در آنجا بدست میآید علمی و اطلاعی ندارید، در اینصورت برای شما علم همهی این امور و امثال آن از کسی حاصل میشود که به علم و راستی و عفاف و تقوای او، در تمام شؤون زندگی وی اطمینان میدارید و او را در کارهای پاکیزه و گفتههای حکیمانهاش آزموده اید. آنگاه بدلیل اینکه چنان کسی جز حق چیزی نمیگوید، و بدلیل اینکه همهی گفتههای او در خور آن است که بپذیرید و به آن ایمان داشته باشید، تسلیم او میشوید، این است ایمان شما به غیب.
و اگر بخواهید طاعت خدای متعال را بجای آورید و آنچه را خدا دوست میدارد و میپسندد فرا گیرید، ضروری است که باید شما ایمان به غیب بدست آورید؛ زیرا بدون پیغمبر تحصیل علم صحیح امکان ندارد و به غیر علم صحیح نمیتوانید که به راه مستقیم اسلام هدایت یابید.
نویسنده: سید ابوالأعلی مودودی
ترجمه: سید غلامرضا سعیدی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست