چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
روغن چراغ
شبی، « عمر بن عبدالعزیز » در حال نوشتن چیزی بود، در آن زمان او حاکم سرزمین خود بود. نیمی از شب گذشته بود که روغن چراغ تمام شد، مهمانی در خانه او بود، آن مهمان گفت:« ای امیر! اجازه بده تا بروم کمی روغن چراغ بیاورم. » عبدالعزیز گفت: « خوب نیست که به مهمان کاری داده شود. »
مهمان گفت: « پس اجازه بده خدمتکار شما را صدا کنم تا این کار مهم را انجام دهد. »
عبدالعزیز گفت: « برای کاری به این سادگی نباید کسی را از خواب بیدار کرد. » این را گفت و از جا بلند شد و خودش رفت و روغن چراغ را آورد، آن را در چراغ ریخت و گفت: « وقتی که بلند شدم بروم تا روغن چراغ بیاورم، عم ربن عبدالعزیز بودم، وقتی هم که برگشتم باز هم همان عبدالعزیز هستم. با انجام این کار، هیچ چیزی از من کم نشد. »
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست