سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
مجله ویستا

حکایت دگردیسی انسان توده ای


حکایت دگردیسی انسان توده ای

آیا می توان با پرستندگان مایکل جکسون مقــابله کــرد

رسانه‎های غربی پیرامون مرگ «مایکل جکسون» هیاهوی بسیار به راه انداخته‎اند و چنان از او یاد می‎کنند که گویی بزرگترین اسطوره جهان غرب از دست رفته است. البته همیشه چنین بوده و رسانه‎های فراگیر هرگاه یکی از ستاره‎های مشهور، به مرگ طبیعی درگذشته یا خودکشی کرده، چندان هیاهو کرده‎‎اند که امر بر خودشان هم مشتبه شده است. شاید رسانه‎ها جز همین هیاهوها شأن دیگری نداشته باشند. تا هنگامی که غرب در سایه «اروس» به‎سر می‎برد، جز تعظیم و بزرگداشت امثال مایکل جکسون که مظاهر هنر مطلوب فرد منتشرند، غایتی برای رسانه‎های فراگیر وجود ندارد. خواست انسان توده‎ای (فرد منتشر) از هر حیث، در ستاره‎هایی متجلی می‎شود که به مدد رسانه‎ها از ورطه گمنامی سر بر می‎آورند و در میان همگنان خود به برتری می‎رسند و گروه ساقط مردم را تا لحظه سقط شدن به دنبال خود می‎کشند.

انسان توده‎ای هیچ غایتی جز لهو واجب نمی‎شناسد و نمودار تام و تمام «اولئک کالانعام بل هم اضل» است. اگر این موج که در ظاهر آدمی است و در باطن هیچ نسبتی با آدمیت ندارد، در کشورهای انگلیسی‎زبان به پرستش ستاره‎های رسانه‎ای مشغول است، شاید بتوان کم و بیش به او حق داد، شاید گم شده‎ای را در حراره‎ها و ترانه‎های امثال مایکل جکسون جست‎وجو می‎کند، شاید هیچ تمنایی جز سرگرم شدن ندارد، شاید همه مشکلات را حل‎شده می‎داند و... اما ستایش ستاره‎های رسانه‎ای در جهان سوم و به‎ویژه در ممالک اسلامی چه وجهی دارد؟ اگر انسان توده‎ای در ممالک اسلامی نیز در حال سر برآوردن و غلبه کردن نیست، چرا ستایندگان امثال مایکل جکسون که غالبا تماشاگر حرکات او هستند و چیزی از مضامین ترانه‎هایش درک نمی‎کنند، از خود نمی‎پرسند: «وجه ستایش، از یک هنرمند بیگانه چیست؟» آیا اصلا تکان‎دادن سر و دست و پا به‎شیوه‎ای بی‎سابقه و جیغ کشیدن در ضمن زمزمه کلمات هنر است؟ ما چه نسبتی با چنین هنرمندانی داریم؟ تأثیر و تصرف چنین موجوداتی که به‎عنوان هنرمند پذیرفته‎ایم بر اخلاق و آداب و سرشت و سرنوشت فردی و جمعی ما چیست؟ این پرسش‎ها و هرگونه پرسشی در ساحت انسان توده‎ای، کفر است.

انسان توده‎ای فارغ از کفر و دین و دنیا و آخرت، سر در پی شبه اسطوره‎هایی نهاده است که غایات مطلوب وی را به‎نمایش می‎گذارند؛ تن و حوایج آن، همین و بس. آفاق انسان توده‎ای محدود به حدود تن است. تناسب تن، پوشش تن، خورش مناسب تن، رقص، بدنسازی، جراحی پلاستیک و... دیگر هیچ. ما نیز سال‎هاست که دانسته و ندانسته سر در پی انسان توده‎ای نهاده و پذیرفته‎ایم که در پیروی از غرب، روز‎به‎روز مراتب تازه‎‎تری از بوزینگی را آزمون کنیم و فی‎المثل به این فخر کنیم که فلان نوجوان ایرانی بدیل مایکل جکسون است.

انسان توده‎ای حاکم بلامنازع کره ارض است و اگر در مشرق‎زمین هنوز به تمامی قلمرو خود دست پیدا نکرده، از آن‎روست که اولا شرق دیر از خواب قرون بیدار شد، ثانیا انسان توده‎ای در مشرق‎زمین، هنوز چنان‎که باید و شاید به رسانه‎های فراگیر ملحق نشده است.

به‎گمان من سربرآوردن فاجعه ممالک اسلامی و چیرگی انسان توده‎ای به تمام وجوه و شئون، دیرتر از یکی دو دهه دیگر به درازا نخواهد کشید. از هم‎اکنون توده‎های ممالک اسلامی سراپا آیینه تقلید از بشر غربی و پای تا سر، حسرت استغراق در آن سعادت موهومند که رسانه‎های فراگیر نمایش می‎دهند. بسیاری از آداب و سنن موروث در ممالک اسلامی، به فراموشی سپرده شده‎اند و چراغ نام و یاد نیاکان در حال خاموشی است.

انسان توده‎ای در ممالک اسلامی نیز کم‎وبیش دریافته است که سهیم شدن در تایخ غرب و بهره‎مندی بی‎چون و چرا از تمامی شهوات جسم و جسد، جز با بدعهدی و بی‎عهدی و گسستن از دین و سنت میسر نخواهد بود و این دریافت اهریمنی نه‎تنها اخلاق و زبان، بلکه تمام ساحات هویت را نابود خواهد کرد. هم‎اکنون نیز ناچیز شمردن امثال مایکل جکسون خالی از مخاطره نیست و بر انبوه پیروان و پرستندگان وی گران خواهد آمد. حتی اگر گفته شود که مایکل جکسون نیز به سرنوشت «تام جونز» و «الویس پریسلی» دچار خواهد آمد و فراموش خواهد شد، دلبستگان به وی برآشفته می‎شوند.

انسان توده‎ای چون توانایی اندیشیدن ندارد نمی‎تواند دریابد که شبه‎اسطوره‎های تمدن تکنیکی، از آن‎رو کشف و طرح می‎شوند که ضامن نگهداشتن مردم روزگار کنونی در ساحت غفلتند. آیا می‎توان با پیروان و پرستندگان امثال مایکل جکسون مقابله کرد؟ اگر بتوان با تکنیک و رسانه‎های فراگیر تکنولوژیک از در مقابله در آمد، مقابله با اسطوره‎تراشی تمدن تکنیکی نیز ممکن است. اما چگونه می‎شود از یک‎سو در پی اخذ و کسب و خرید صور تکنیکی بود و از سوی دیگر با توابع آن مقابله کرد؟ فراموش نکنیم که ما حتی نتوانستیم پیروان خواننده‎های پاپ ایرانی را از چشم دوختن و گوش سپردن به لس‎آنجلس بر حذر بداریم و افزون بر این، تسلیم شدیم و نظایر آن خواننده‎ها را در طرح ژنریک موسیقی پاپ داخلی، به خورد خلایق دادیم و سودای تقویت موسیقی ملی و احیای موسیقی محلی و مقامی را به فراموشی سپردیم.

مسلما هیچ یک از مدیران رسانه‎ها مقصر نبودند، بلکه این نیروی هنگفت انسان توده‎ای بود که بر آن‎ها چیره شد. انسان توده‎ای خواسته‎های خود را اندک‎اندک در هر عرصه‎ای بر هرگونه قدرتی تحمیل می‎کند. هراندازه انسان توده‎ای از سنت بیشتر فاصله بگیرد رسانه‎ها ناچارند با او همنوایی بیشتری داشته باشند. هراندازه انسان توده‎‎ای به آگاهی بیشتری در نسبت با جهان متجدد برسد، توقعات بیشتری پیدا خواهد کرد و قدرت، ناگزیر خواهد شد که در جهت برآورده شدن توقعات انبوه ازدحام نفوس، تن به دگردیسی بدهد. زیرا تقدیر فردی و جمعی در هنر و حکمت و دین و سیاست و اخلاق و... به دست انسان توده‎ای افتاده است.

اگر در مشرق‎‎زمین، هنوز نیروی ویران‎گر انسان توده‎ای، چنان‎که باید خود را نشان نداده است، از آن‎روست که صورت غالب مردم ممالک مشرق، در فضای ماقبل تجدد به‎سر می‎برند؛ فضایی که به‎واسطه تصرف رسانه‎های داخلی، نمی‎توان آن را فضای سنتی به‎شمار آورد، اما با تجدد نیز فاصله دارد. روزی که این فاصله طی شود، انسان توده‎ای چنان سر برخواهد آورد که تمامی حدود صوری و معنوی هویت شرقی فرو خواهد ریخت. انسان توده‎ای در مشرق‎زمین هنوز متوجه هم‎بستگی و پیوستگی همگنان خود در مغرب‎زمین نشده است.

واسطه میان انسان توده‎ای در شرق و همگنان وی در غرب، رسانه‎ها و اسطوره‎های رسانه‎ای هستند یعنی خواننده‎ها، هنرپیشه‎ها، نوازنده‎ها، رقصنده‎ها، بازیگران فوتبال و دیگر چهره‎هایی که علی‎رغم سقط شدن پی‎درپی، کارخانه اسطوره‎تراشی مدام در حال یافتن جایگزین‎های تازه‎ای برای آن‎هاست. اگر فقط به تعداد زنان و مردانی بیندیشیم که در همین سرزمین به‎تأثر و تقلید از مایکل جکسون و نظایر وی، به جراحی پلاستیک تن سپرده‎اند، شاید بخش اندکی از میزان تصرف این‎گونه شبه‎اسطوره‎ها در جسم و جان انسان توده‎ای، بر ما آشکار شود. البته انسان توده‎ای بی‎درنگ می‎پرسد: «مگر جراحی پلاستیک چه عیبی دارد؟» ای کاش جرأت این را می‎داشتیم که بپرسیم آن‎که به‎تقلید از اسطوره‎های بوزینگی، بارها در پی زیباتر شدن تن خود، تسلیم تیغ جراحان می‎شود، هرگز به جان خود و فرجام این جان می‎اندیشد؟

نویسنده: یوسفعلی - میرشکاک

منبع: هفته نامه - پنجره - ۱۳۸۸ - شماره ۶