جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
ایران فرهنگی و تصوف اسلامی
اکنون مدت زمانی است که سخن از «اسلام ایرانی» گفته شده است. منظور از اسلام ایرانی فهم ایرانیان از اسلام است که به صورت ایران فرهنگی۱ در ایران و کشورهایی که اکنون به لحاظ سیاسی جزو ایران نیستند، ظاهر شده است. در واقع ایرانیان با سابقه معنوی خویش، حقیقت معنوی اسلام را پذیرا شدند و مغلوب آن گردیدند.
ایرانیان مغلوب اعراب نشدند، مغلوب اسلامی شدند که حاصلش اسلام ایرانی است. البته این بدان معنا نیست که ایرانیان این اسلام را جعل کردند، بلکه آنان پرده از رخسار این شأن معنوی اسلام برداشتند. اسلام ایرانی در ظرف معنوی تصوف و تشیع رشد کرد و حضرت علی(ع) رمز معنوی این اسلام است که همه سلسلههای تصوف رشته خود را به ایشان میرسانند.
اینکه مخالفان تصوف در میان اهل سنت، آن را ساخته تشیع و ایرانیان میدانند و اینکه مستشرقان هر دو، یعنی تصوف و تشیع را ساخته ایرانیان میدانند و دلایل مشابهی را در رد منشأ اسلامی داشتن این دو میآورند، موید همین نکته عمیق است. فهم ارتباط این سه رکن یعنی: ایران باستان، تصوف و تشیع ــ که به طریقی جداناپذیر در هم تنیدهاند ــ فهم وضعیت فعلی ایران اسلامی یا اسلام ایرانی را آسان میکند.
ما باید مقدم بر هر چیز، تصوف و عرفان و ارتباط آن را با تشیع بشناسیم تا بتوانیم به جایگاه آن در حفظ و اشاعه فرهنگ ایرانی ـ اسلامی پی ببریم. در این باره به ذکر فهرستوار میپردازم:
۱ ) تصوف، یک مکتب سیاسی نیست و اصالتا جنبه دینی و فرهنگی دارد. غفلت از این امر و خلط میان این دو ــ یعنی مسالهای فرهنگی را صرفا از بعد سیاسی دیدن، با توجه به اینکه مسائل فرهنگی را باید ماهیتا ابتدا در حوزه فرهنگ دید و سنجید و فهمید ــ منجر به عدم تشخیص درست مسائل میشود و چهبسا منتهی به قضاوتهایی شود که مخل مصالح ملی، اعم از فرهنگی و سیاسی است. به همین نحو بهرهبرداری از اعتقادات و احساسات دینی و فرهنگی مردم در جهت اغراض سیاسی، بسیار خطرناک است و در درازمدت حتی نتیجه معکوس میدهد. برای مثال از منظر مسوولان سیاسی، یک اجتماع صوفیانه و عرفانی ممکن است به عنوان یک حزب سیاسی با اهداف سیاسی تلقی شود در حالی که از منظر فرهنگی چنین اجتماع دینی و فرهنگیای ماهیتا فاقد جنبه سیاسی است.
۲ ) تکثر فرهنگی و قومی در ایران از قدیمالایام وجود داشته و نهتنها مخل وحدت ملی نبوده بلکه مقوم هویت ایرانی بوده است. ایران فرهنگی، سرزمین ادیان مختلف همچون: زرتشتیان، یهودیان، مسیحیان و بودائیان و... بوده است. پس از اسلام نیز به مصداق آیه شریفه: وجعلناکم شعوبا و قبائلَ لِتعارفوا،۱ اقوام کرد و لر و عرب و ترک و... با اختلافات فرهنگی در کنار یکدیگر در ذیل عنوان ایران فرهنگی زندگی کردهاند و ملاک تفوق یکی بر دیگری، دنباله آیه قبل ــ انّاکرمکم عنداللّه اتقاکم ــ یعنی تقوی بوده است. احترام به این اقوام و مذاهب مختلف و آنها را جزئی از ایران بزرگ فرهنگی دانستن باعث میشود که آنها نیز تصور «غیر بودن» را نسبت به خود نکنند. اصولا «غیر دانستن» و «غیر کردن» اقوام و مذاهب لطمهای است که به آسانی جبران نمیشود. ظرف چینیای که شکسته شد حتی اگر تکههای پراکندهاش پیدا شود و با چسب قوی دوباره به هم چسبیده شوند نامش «ظرف چینیبندی» شده است و چهبسا که به زودی از هم پاشیده شود.
۳) یکی از اجزای اصلی هویت فرهنگی اقوام اقلیت مسلمان در ایران صوفیبودن آنهاست. برای مثال نزد اکثریت کردها، صوفی بودن ـ مثلا در طریقه نقشبندیه یا قادریه ـ عین مسلمان بودن آنهاست. در واقع حاکمیتهای کاردان، مسوولیت حفظ این وفاق ملی را برعهده داشتهاند و هرگاه از عهده آن برنیامدند، مضمحل شدند. نمونه برجسته آن حکومت صفویه است که با جمع تصوف و تشیع با قدرت آغاز به کار کرد و چون از اواسط آن نتوانست برای یک دستکردن و تحت صورت واحد درآوردن کثرات قومی و فرهنگی این امر بیاعتنایی به لباسهای محلی اقوام مختلف و تحت پوشش واحد درآوردن زنان یا مردان پس از انقلاب اسلامی در ایران بود. حاصل آن شد که با نفی هویت قومی فرهنگی و جغرافیایی، لباسها و پوشش اصیل اسلامی آنان تغییر کرد و اینک پوششهای زشت و ناپسند و خلاف عرف اسلامی و ایرانی، جای لباسهای اصیل قومهای مختلف را گرفت تا بدانجا که برای رفع این مشکل، مسوولان فرهنگی به دنبال طراحی لباس ملی افتادهاند غافل از اینکه مظاهر فرهنگی یک قوم از عمق تفکرشان برمیخیزد و اموری سفارشی و تنجیزی نیست.
۴) تصوف به واسطه سلسلههای صوفیه به شهادت تاریخ، بیشترین سهم را در مسلمانکردن اقوام مختلف در سراسر جهان داشته است و چون این سلسلهها غالبا یا خود ایرانی بوده یا منشأ ایرانی داشتهاند از این حیث قرب خاصی با ایران فرهنگی و به عبارت دیگر اسلام ایرانی دارند که باید آن را مغتنم دانست.
۵ ) تصوف و عرفان، سنتی معنوی در درون اسلام است که عمدتا به واسطه طریقههای تصوف گسترش یافته و مانند همه سنتها خوب و بد دارد. حقیقت تصوف عین طریقههای تصوف و تایید همه آنها نیست؛ چنانکه تشیع نیز عین همه فرقههای شیعه که انحراف برخی از آنها کاملا واضح است نیست ولی چون این سنت بسیار با ارزش است مثل دیگر چیزهای باارزش، تقلبی آن نیز رواج دارد مانند سکه طلا که معمولا تقلبی آن با عیار پایین رایج میشود. پس به صرف وجود احتمالا انحرافات در برخی سلسلهها نمیتوان حکم کلی صادر کرد و درباره کل تصوف قضاوت نمود.
۶ ) تصوف در اصل و مبدا خویش، طریق سلوک عملی به سوی خداوند است ولی از حوالی قرن هفتم به بعد با نوعی مباحث نظری که به صورت فلسفی نیست در آثار ملاصدرا درمیآید، روبهرو میشویم و تقریبا از آن زمان به بعد چنین رسم شده که نام عرفان را بر این مباحث نظری و استدلالی در تصوف نهادهاند؛ چنانکه مرحوم استاد مطهری بر همین مبنا، یعنی عملی بودن تصوف و نظری بودن عرفان این دو را تعریف کرده است. اینکه تصوف را مطلقا مذموم و عرفان را ممدوح بدانیم حاصل، عدم توجه کافی یا در بعضی موارد غرضورزی و مخالفت با کل این نحوه سلوک در اسلام است. عرفان همواره در متن تصوف بوده است. از طرف دیگر تصوف مانند اسلام در کشورهای مختلف جهان، رنگ و چهره فرهنگ آن اقوام و ملتها را به خود گرفته است. به هیچوجه اسلام در ایران مانند اسلام در عربستان یا اسلام در چین یا سودان نیست. در واقع ما با طریقههای مختلف تصوف در ایران و خارج از کشور سروکار داریم و آنچه آنها میشناسند همین نحوه سلوک است. ولی عرفان نظری حوزوی فقط در ایران مرسوم شده و مشابه غیرایلانی ندارد. طریقههای موجود در سوریه، سودان و اندونزی چه نسبتی با تصوف و عرفان حوزوی مبتنی بر آرای ابن عربی دارد؟ اطلاق لفظ عرفان به این سبک فکری نظری و جدا کردن آن از جنبه عملیاش یعنی تصوف و منحصرکردن سلوک الیالله به صرف مباحث نظری عرفانی، لااقل خلاف واقعیت تاریخی و عملا منزوی و بیرمق کردن بخش عظیمی از سنت معنوی اسلام در ایران است.
۷) اهل تصوف مانند یک اقلیت مذهبی در ایران هستند، چرا که همانطور که اشاره شد، تصوف از ارکان اصلی هویت فرهنگی ایران بوده است. نه خود پیروان تصوف و عرفان تصور یک اقلیت مذهبی از خود دارند و نه تاریخ اسلام در ایران چنین چیزی را نشان میدهد. با این حال باید توجه کرد که اصولا وضعیت اقلیتهای مذهبی اسلامی در ایران با دیگر کشورهای اسلامی تفاوت دارد. مذهب شیعه در عالم اسلام در اقلیت است ولی اقلیت سنیمذهب ساکن در ایران در عالم اسلام مقدار اکثریت را دارد. در مورد تصوف نیز وضع چنین است. اکثریت غالب مسلمانان جهان با تصوف آشنا هستند و اجداد آنها از این طریق مسلمان شدهاند؛ لذا در جهان اسلام به عنوان اکثریت محسوب میشوند. از این رو باید در رفتار با آنان در خارج از کشور دقت کرد که برخورد با تصوف از منظر اکثریت مسلمانان جهان برخورد با اسلام است و این امر هم از حیث آبروی دینی برای شیعه ضرر دارد و هم از حیث ملی به منزله رویارویی ایران با دیگر کشورهای اسلامی است.
۸ ) عمده دولتهای عرب اگر در مخالفت با اسرائیل به دلیل منافع ملی خویش تاکنون متحد نشدهاند در مخالفت با ایران بهخصوص در شرایط فعلی جهان بسیار احتمال میرود که متحد شوند. یکی از راههای اصلی مورد استفاده آنان در این موضوع تقبیح و تضعیف شیعه در میان مسلمانان جهان است. به همین دلیل تخریب اماکن مذهبی اهل سنت در ایران موجب میشود که در واکنش به آن، تخریب اماکن مذهبی شیعه که جزو اقلیت مسلمانان در جهان هستند، با شدت بیشتری متداول شود، همچنان که تخریب مسجد کوچکی از اهل سنت منجر به بمبگذاری شدید در عتبات عالیات میشود. به همین منوال تخریب اماکن مذهبی اهل تصوف در ایران- مثل تخریب حسینیه شریعت در قم در سال ۱۳۸۴ یا حسینیه سیدالشهدای فقرای نعمتاللهی گنابادی در بروجرد در سال ۱۳۸۶- میتواند بهانهای شود برای مقبولیت یافتن شعیهستیزی افراطیون مسلمان. این مساله را مرحوم استاد شهابی در اوایل انقلاب به صراحت به مسوولان امر تذکر دادند. (ر.ک: «به کجا میرویم؟»، اکبر ثبوت، روزنامه اعتماد ملی، ۲۳ بهمن ۱۳۸۶) در سالهای اخیر نیز علمای شجاع و مدافعی مثل حجتالاسلام مهدی کروبی در مقام حقجویی و نهیاز منکر این کار را تخطئه کرده و صراحتا موضع مخالفت گرفتند. از آنجا که تشیع بیش از همهجا در ایران رونق داشته و دارد و اغلب اهل سنت از قدیم شیعه را رافضی به معنای خارج از اسلام (heterodox) و خود را سنی (orthodox) معرفی کردهاند، بسیاری از اعراب از این فرصت بهره جسته، سعی میکنند مسلمانان ایران را به دلیل شیعه بودن از جهان اسلام خارج بدانند؛ از طرف دیگر چنانکه گفته شد اکثر مسلمانان جهان در اصل و نسب خویش از طریق سلسلههای صوفیه مسلمان شدهاند بنابراین مخالفت با تصوف در ایران در واقع میتواند به عنوان دلیل دیگری در جهت نشان دادن اینکه ایران حقیقتا اسلامی نیست، تفسیر شده و مورد سوءاستفاده مخالفان قرار گیرد.
۹ )مطلب مذکور خصوصا در مورد فرقه وهابیه و سلفیه صادق است. اکنون که بسیاری از علمای سلفی و وهابی قولا و فعلا درصدد امحای تشیع و آثار شیعی برآمدهاند، و با توجه به اینکه مناطق مرزنشین ما عمدتا اهل سنت و غالبا صوفی هستند، از طریق تصوف میتوان با آنها مقابله کرد. چراکه وهابیت، تصوف و تشیع را دشمن متحد و مشترک خود میداند- و البته در این قول صادق است- و چون اکثر مسلمانان جهان، تشیع را اقلیتی خارج از اسلام میدانند، از تصوف میتوان بهنفع تشیع در جلب قلوب مسلمانان به عنوان پل رابط میان تشیع و جهان اسلام استفاده کرد و از طرف دیگر موجب تقریب شیعه و سنی شد.
۱۰ ) پس از حوادث ۱۱ سپتامبر، کشورهای مسلمانی که تفکر قشری مثل وهابیت را در اسلام نپذیرفته و خواهان وجه جهانی برای اسلام هستند، درصدد ارائه و عرضه تعریفی از اسلام هستند غیر از اسلام وهابی یا طالبانی، بدین منظور تقریبا تمامی آنها رو به مشاهیر تصوف آوردهاند که اکثریت آنان از اعضای خانواده ایران فرهنگی هستند.
۱۱ ) تصوف و عرفان اصیل در تاریخ ایران فرهنگی، همواره سهم اساسی در ایجاد و حفظ ایمان دینی و تقید اخلاقی مردم داشته است. تضعیف تصوف منجر به تضعیف ایمان و اخلاق مردم میشود. ترویج و توسعه ظاهر اسلام بدون تقویت باطن آن، امری عبث و بیفایده است. اگر سخن از تهاجم فرهنگی، به عنوان مسبب اصلی این ضعف ایمانی میشود، باید توجه داشت که این وظیفه دفاعی برحسب ماهیت امر، به جنبه معنوی اسلام یعنی تصوف و عرفان و حکمت اسلامی محول است و فقه اسلامی بنا بر ماهیتش نمیتواند مانع از آن شود. باید دید که در تاریخ ایران فرهنگی چه کسانی به احیای علم دین در مواقع مغلوبیت آن پرداختهاند.
۱۲ ) عدم توجه به سنت اصیل تصوف و عرفان اسلامی منجر میشود که در فقدان آن به عرفانهای به اصطلاح کاذب وارداتی توجه پیدا شود؛ چنانکه هماکنون در ایران توجه به مکاتب مختلف عرفانی از هندی تا سرخپوستی بهخصوص نزد جوانان رو به ازدیاد است و اسباب تاسف است که کسانی تصوف اسلامی را همردیف با این قبیل عرفانها میکنند در حالی که دانسته و ندانسته توجه نمیکنند که با اینگونه رفتار چه خلأ معنوی ایجاد میشود.
۱۳ ) ارتباط و نزدیکی و اتحاد تاریخی علمای مسلمان و مشایخ تصوف در ایران فرهنگی مساله بسیار مهمی است. معمولا در ایران قبل از صفویه و هماکنون در اکثر کشورهای مسلمان خارج از ایران و در ایران معاصر، بزرگان تصوف یا با فقهای بصیر ارتباط نزدیک داشته و مکمل یکدیگر بوده یا در بعضی موارد اصولا شیخ صوفی همان عالم دینی بوده است. از حیث بناها نیز مساجد، تکایا، زوایا و خانقاهها در کنار هم بوده است و هیچکدام عملکرد دیگری را نداشته و جای دیگری را نگرفته است.
۱۴ ) مقام تصوف در ایران فرهنگی در حفظ تمدن و فرهنگ اسلامی در برابر هجوم بیگانگان- از ترک و ازبک و مغول- بسیار چشمگیر است. تصوف از جهت تاکید آن بر معنویت و فرهنگ اسلامی، همواره حافظ معنوی آن بوده است. مغولان پس از غلبه بر ایران سیاسی، با اینکه خود حامل فرهنگ و مذهب خویش بودند پس از مدت زمان کوتاهی به واسطه بزرگان تصوف در ایران مغلوب اسلام شدند، به نحوی که از حامیان فرهنگ و هنر اسلامی گردیدند؛ در دوره حکومت شوروی (۱۹۹۱-۱۹۱۷) بر جمهوریهای آسیای مرکزی، سلسلههای صوفیه در برخورد با شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم، از عضویت در سازمانهای حزبی و اتحادیههای کمونیستی کارگری پرهیز میکردند و مقاومت منفی از خود نشان میدادند و همین سلسلهها بودند که اسلام را در دوره حکومت کمونیستی حفظ کردند.
۱۵) ما اکنون در زمانی هستیم که کشورهای مسلمان، هرکدام به نحوی به دنبال احراز هویت فرهنگی و انتساب شخصیتهای بزرگ مسلمان به خود هستند. اکنون ترکها، پس از دهها سال سلطه تفکر سکولاریستی، متوجه احیای اسلام شدهاند و بر همین اساس برای بزرگان تصوف از ترک و غیرترک مراسم بینالمللی میگیرند. کشورهای آسیایمیانه نیز به دنبال کسب هویت فرهنگی هستند که روزی از آن ایران فرهنگی بود. باید متوجه این میراث فرهنگی بود و هم آن را حفظ کرد و هم دیگر کشورهای مسلمان را متوجه سرزمین فرهنگی این بزرگان، یعنی ایران فرهنگی کرد.
۱۶ ) طرح و بررسی آثار متفکران مسلمان از فقیه و متکلم تا حکیم و عارف و اهل هنر در داخل ایران مغتنم است ولی وقتی سخن از تفکر اسلامی در جهان به میان میآید، فقط اهل نظر که حکما و عارفان هستند، مطالبی در خور توجه جهانیان دارند. بهعنوان مثال اکثر کشورهای جهان- از مسلمان و غیرمسلمان- یک صوفی عارف یعنی مولانا را بهعنوان یک شخصیت اسلامی بینالمللی پذیرفتند و هشتصدمین سال تولد وی را گرامی داشتند. اسلام، ایران و تصوف عناصر اصلی تفکر مولاناست که هویت ایرانی- اسلامی ما ایرانیان مسلمان را تشکیل میدهد. فراموش نکنیم که فقط در ایران و در قلمرو ایران فرهنگی است که مثنوی مولانا یا دیوان حافظ پس از قرآن مجید مقام دارد. تضعیف همین عنصر ایرانی فرهنگ اسلامی، در دوره پس از انقلاب در ایران مشکلاتی را به وجود آورد که اکنون شاهد آن هستیم. عدم توجه به مقام تصوف در ایران نیز مشکلاتی را به وجود خواهد آورد که به آن اشاره میشود. عدم اعتنا به این بزرگان- به کسانی مثل عطار و مولوی و شاه نعمتالله ولی و ابنعربی- به اتهام این که اهل تصوف یا حکمت هستند، موجب میشود که خود به خود ایران از صحنه فکری جهان خارج شود. در نامه مرحوم امام خمینی به گورباچف، وی را به خواندن و تامل در آثار چه کسانی دعوت کرد؟ ابنسینا، سهروردی، ملاصدرا و بیش از همه ابنعربی.
۱۷ ) هنر و تمدن و ادب اسلامی، در دامان تصوف و بیش از همهجا در قلمرو ایران فرهنگی رشد و از آن تغذیه کرده است. هماکنون هرگاه میخواهیم مثلا در برابر موسیقی رایج غربی، مثال ایران- اسلامی را بیاوریم مجبوریم به موسیقی سنتی ایران که در بستر تصوف و عرفان اسلامی رشد کرده است، مراجعه کنیم. تضعیف این بستر موجب تضعیف هنر و ادب ایرانی خواهد شد در حالی که ما اکنون در ایران سخن از هنر اسلامی میگوییم ولی هرگونه تفکری مثل تفکر وهابی با انحصار اسلام به صرف احکام ظاهری، اصولا عاری از هرگونه جنبه هنری میداند. زبان فارسی نیز از مهمترین ارکان ایران فرهنگی است. این زبان مدتها پس از عربی زبان مقدس دوم بسیاری از ملل مسلمان بوده است. ادبیات فارسی عمدتا ادبیات صوفیانه است که ادبیات مقدس و دینی بسیاری از کشورهای مسلمان شده مثل کشورهای شبهقاره قبل از سلطه انگلستان بوده است.
۱۸ ) اسلامشناسان غربی معمولا علاقهمند به تصوف بوده و از این طریق مشتاق اسلام شدهاند و بسیاری از آنان از همین طریق وارد یکی از طرایق صوفیه مثل: شاذلیه، نعمتاللهیه، نقشبندیه گردیدهاند. بعضی از آنان اینک از بزرگترین مبلغان و مروجان و مدافعان اسلام هستند. خصوصا پس از حادثه ۱۱ سپتامبر که هجوم تبلیغات از جانب سیاستمداران و مطبوعات غربی آغاز شد، آنان مدافعان اصلی اسلام در غرب بودهاند. هرگونه مخالفت جدی با تصوف یا بیاعتنایی نسبت به آن از جانب ایران که از منظر آنان سرزمین مقدس تصوف است- موجب روآوردن به دیگر کشورهای مسلمان مثل ترکیه و موجب منزوی شدن ایران فرهنگی بهخصوص در کشورهای غربی خواهد شد. در جریان تخریب حسینیه شریعت قم در سال ۱۳۸۴ نیز اکثر همین اسلامشناسان علاقهمند به ایران به انحای مختلف اظهار تعجب و تنفر نسبت به این عمل کردند و حتی برخی از آنان در کنگره مولانا که در سال ۱۳۸۶ در ایران برگزار شد- خصوصا پس از دیدن بعضی فتواها در مورد مولانا از جانب تنی چند از علمای شیعه شرکت نکردند. در حال حاضر ترکیه میکوشد خود را پایتخت و مرکز فرهنگی جهان اسلام معرفی کند و مسلمانان جهان خصوصا اقلیتهای مسلمان را به خود جلب کند و البته کشورهای غربی نیز از آن استقبال و حمایت میکنند.
۱۹ ) تصوف با اینکه مبدا اصلیاش ایران فرهنگی است اما منحصر به یک قوم و ملت مسلمان نمیشود. پیروان سلسلههای صوفیه منحصر به یک کشور نمیشوند. از این حیث تصوف میتواند مانند زنجیرهای، مسلمانان جهان را خصوصا آنها را که علاقهمند به ایران فرهنگی هستند- همزبان کند و به واسطه ماهیت معنوی آن، که بیرون از اختلافات فقهی و کلامی مسلمانان است، موجب تقریب مذاهب اسلامی گردد. هماکنون شاهد هستیم که در کشورهای مسلمان مثل کشورهایی که تحت سیطره شوروی بودند و اسلامی صوفیانه داشتهاند اختلافات شیعه و سنی بسیار کمتر از دیگر کشورهای مسلمان است.
خلاصه کلام آنکه در سیر اسلام ایرانی یا ایران فرهنگی، تصوف اسلامی همواره موید تشیع بوده و این دو، جز لاینفک ایران اسلامی بودهاند. اسلام از سرزمین اعراب برخاست و بعدها دچار عصبیت عربی شد و بنابراین در سیر تاریخ اسلام بسیار دیده شد که مسلمان بودن با عرب بودن، مساوی دانسته شده و در اذهان بسیاری از مردم جهان هنوز چنین تصور میشود. هماکنون از همین حربه بر ضدایران- که بزرگترین جایگاه فرهنگ و تمدن اسلامی بوده است- استفاده میشود. راه مقابله با این تصور، تقویت ایران فرهنگی و اجزای آن- تصوف، تشیع و ملیت ایرانی است. تلاش برای جدا کردن تصوف از ایران فرهنگی خصوصا در وضعیت کنونی ایران به صلاح فرهنگی و سیاسی ایران نیست و یکی از اولین نتایج آن این است که ما را یا طرفدار نژاد و ملیت ایران (ناسیونالیست ایرانی) معرفی کنند- چنان که برخی اعراب چنین ادعا میکنند- یا تمامیتخواه اسلامی (انترناسیونالیست اسلامی) بدانند. برعهده مسوولان فرهنگی و سیاسی است که در فعالیتهای خویش به این نکته توجه دقیق کنند، انشاءالله.
پینوشتها:
۱.اصطلاح «ایران فرهنگی» در مقایسه با «ایران سیاسی» و اهمیت تقویت ایران فرهنگی را اولینبار از جناب دکتر حاج نورعلی تابنده شنیدهام، ایشان در اوایل دهه ۷۰ در اینباره مقالاتی نوشتهاند. ر.ک: «ایران فرهنگی و ایران سیاسی» همچنین «هویت ملی ـ اسلامی در آسیای میانه»، مندرج در مجموعه مقالات فقهی و اجتماعی، تهران، ۱۳۷۸ تعبیر «اسلام ایرانی» در کتابی به همین عنوان از هانری کربن و «ایرانی مآب» (Persianate) در کتاب ماجرای اسلام تالیف مارشالهاجسن در همین منظومه فکری جا دارد.
۱. سوره حجرات، آیه ۱۳.
* استاد دانشگاه و رئیس گروه ادیان و عرفان موسسه حکمت و فلسفه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست