جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
ساحت های حیات و مراتب هنر
نویسنده در این نوشتار به بررسی رابطهی انسان و حیات او با هنر، و ارتباط هنر با جنبههای مختلف حیات انسان میپردازد. ایشان سه ساحت مادی، روانی و روحانی حیات انسان را از یکدیگر باز میشناسد و متناسب با هر یک، هنر مادی (شیطانی)، هنر انسانی و هنر قدسی (رحمانی و الاهی و هنر دینی) را به رسمیت میشناسد. وی سپس، ویژگیهای هر یک از انواع هنر را برمیشمارد.
● اجمالی در چیستی حیات انسان و مراد از هنر
واژهی «زندگی»، که از واژهی «زنده» مشتق شده، مترادف فارسی «حیات» است که صفتی است مقتضای حس و حرکت. حیات انسان اصولاً مشتمل بر ساحتهای معنوی و روحانی نیز میباشد. از منظر برخی مکاتب و صاحبنظران، زندگی مادی و ظاهری عنوانی است که به زندگی مرتبه حیوانی اطلاق شده و ویژگیهایی چون علم و دین و پیوستن به عالم معنا به عنوان حیات اصلی انسان قلمداد گردیده است. در تفکر وحیانی قرآن کریم، حیات حقیقی همان حیات اخروی است و زندگی دنیا مرحلهی گذار و حصول آمادگی برای حیات جاوید اخروی معرفی شده است.
هنر عبارت است از بیان معنا، ارزش و اصولی با بهرهگیری از روشها (یا هنرها)یی خاص توسط افراد (هنرمندان)؛ به گونهای که اثر حاصل (اثر هنری) واجد صورتی باشد که از طریق حواس بتواند معنایی را به انسان منتقل نماید، روان او را تحت تأثیر قرار دهد، اعمال و رفتار او را در جهتی خاص هدایت کند و موضوعاتی را به عنوان اصول و ارزشها در نظر او جلوهگر نماید. به طور خلاصه، هنر، بسته به نظری که در مورد انسان دارد، تفکر و جهانبینیِ انسان را به سمتِ ساحتی از حیات - که بحث آن خواهد آمد - هدایت و رهبری نموده، او را بر همان ساحت متمرکز و متوجه مینماید. یکی از بنیادیترین لوازم توافق بر سر تعریف زیبایی و بالتبع هنر، همزبانی و تفاهم فکری است.
● ای بسا هندو و ترکِ همزبانای بسا دو ترک چون بیگانگان
در این نوشتار، برای بررسی رابطهی انسان و حیات او با هنر به هنرهای مرتبط با هر جنبه از حیات میپردازیم. هنر از وجه نازلِ تقسیمبندیهای رایجِ عصر حاضر، که هنر را در مقولاتی خاص - از جمله صرف زیبایی مادی و یا تفنن - خلاصه میبیند، فراتر رفته و همهی قلمروهای حیات بشر را دربرمیگیرد. در واقع، هنر که پوشاندن لباس ماده به حقایقی معنوی و ظاهر نمودن معانی و باطن اشیا و مفاهیم است، با توجه به هر مرتبه از حیات انسان، درجهای از رابطهی «صورت» و «معنا» را به نمایش میگذارد.
هنر عبارت است از به وجود آوردن شرایطی که در آن، با لباس ماده پوشاندن به حقیقتی معنوی، تغذیهی روحی انسان و هدایت او به سمت کمال و مقصدی که جهانبینیاش تعیین نموده، امکانپذیر شود.
● رابطهی هنر و ساحتهای حیات
رابطهی هنر با حیات انسان به گونهای است که به تعبیر نیوتن میتوان گفت که «هر اثر هنری به مثابه کودکی است که هنرمند مادرش، و محیط زندگیِ هنرمند پدرش است». علاوه بر آن، اثر هنری را به شرطی جامعه میپذیرد که بتواند تشنگی (نیاز) خاصی را که برای درک زیبایی هنری در وجود انسان نهفته است، تشفی بخشد که البته ماهیت این نیاز و تشنگی، به سابقهی ذهنی انسان دربارهی آثار هنری بستگی دارد. به این ترتیب، رابطهای میان هنرمند (آرا و نظرات و عقاید او) و جامعه (آرا و نظرات و عقاید رایج در آن) ضرورت دارد تا هنری بتواند فهمیده شود و به کار گرفته شود.
هر مفهومی (هنر، عشق، زیبایی، عدالت، تکامل، آزادی، و...)، در هر ساحتی از حیات، معنای خاص خویش را دارد. به عبارت دیگر، میتوان برای هر مفهومی، همطراز با هر ساحت حیات، معنا و درجهای خاص را تعریف و تبیین نمود.
با عنایت به موارد یادشده میتوان گفت «روح و جانی» که هنر به کالبد ماده (و یا به حیات انسان) میدمد، هرچند در وهلهی اول، عامل حرکت و یا به عبارتی معنادار نمودن کالبد مادی است، لکن ممکن است همانند نفس اماره، هنری را تولید کند که پاسخگوی نیازهای مادی انسان باشد؛ همچنین ممکن است مانند نفس الاهیهی ملکوتیه هنر قدسی را به منصهی ظهور رساند و نیز امکان تمرکز آن بر نیازهای روانی انسان وجود دارد. به عبارت دیگر، در هر حالتی، هنر عامل حرکت، معنادار شدن و حیات یافتن زندگی مادی انسان خواهد شد وبسته به نوع هنر و میزان برخورداری آن از مبانی معنوی، معنای حاصل نیز به همان میزان متوجه ساحتهای مختلف حیات خواهد بود. بنابراین، حیات بخشیدن به کالبدی مادی از طریق هنر و توسط انسان، در طیف وسیعی - از زندگیِ صرفِ دنیایی تا حیات معنوی و روحانی - در نوسان است که به میزان الهام هنر از مبانی معنوی، که آن هم از طیف وسیعی - از مجاز تا حقیقت - در نوسان است، مرتبط خواهد بود.
● رابطهی هنر با ساحتهای حیات
با عنایت به آنچه گذشت، هر ساحتی از حیات، هنرِ متناسب با خویش را ایجاد و با آن ارتباط برقرار نموده و اصولاً آن را به عنوان هنر و عامل رشد و تکامل خود میشناسد. به این ترتیب، سه نوع هنر قابل شناسایی است که در زیر به برخی ویژگیهای این سه نوع هنر اشاره میشود:
۱) هنر مادی به نیازهایی توجه دارد که اصولاً انسان، بهخودیخود، برای تداوم حیات مادی و بقای زندگی خویش به آنها توجه دارد. به این ترتیب، هنر گاهی نقش یک اشتهاآور را ایفا مینماید. البته وجود تفاوتی که در نوع اشتها و نوع غریزه ممکن است وجود داشته باشد، در عملکرد هنر تأثیری ندارد؛ اساس کار این است که همراه با لذتبخشی مادی به انسان، اشتهای او برای یک یا چند غریزه تهییج و تحریک شود. این گونه از هنر، هرچند انسان را به تکاپو و حرکت وامیدارد، حرکت و تکاپویی برای حیات مادی و در زمینههایی است که اساساً نیازمند تهییج و تحریض و حتی تذکر و یادآوری نمیباشد و، بهخودیخود و به هنگام نیاز، انسان را به خویش جلب نموده و او را متوجه رفع نیاز مینماید. دنیای معاصر، که در تولید هر چیز، و بهویژه فرآوردههایی که سود اقتصادی بیشتری دارند، اندازه نمیشناسد، نیازمند یافتن و ایجاد بازار مصرف است. این بازار به دست نخواهد آمد مگر با تهییج، ترغیب و تحریک امیال و غرایز و شهوات انسان. این امر، مصرف بیشتر، جایگزینی اشیای جدید به جای قدیمیها، مدپرستی، چشموهمچشمی، تحول و دگرگونی پیاپی ارزشها، استحالهی فره
نگی و تغییر هویت جامعه را طلب مینماید. هیچ گروهی همچون جماعتِ مدعی هنرمند بودن، نمیتوانند فضای لازم را برای چنین روش زیستی ایجاد نمایند. شاید بتوان هنرهای موصوف به هنر بازاری، هنر تجاری و حتی برخی جنبههای هنرهای زیبا (به معنای مصطلح آن) را در این مقوله طبقهبندی نمود.
۲) نوع دوم هنر پاسخیگوی نیازهای حیات، ساحت نفس، روان یا ذهن انسان است. این ساحت حیات نیز برای تعالی و ارضای نیازهای خویش به مرتبهای از هنر نیازمند است. موضوعات مهم این ساحت از حیات، عبارتاند از مراتب نازل و دنیایی آزادی، امنیت، راستی، عدالت و سایر صفات عالی.
نمادها و صورتهای این مقوله از هنر، نشانههایی قراردادیاند و اصولاً هنرمند، ریشهای در ماوراءالطبیعه برای هنر خویش قائل نیست؛ بلکه ریشههای تمام موضوعات را در ضمیر ناخودآگاه، روان و ذهن انسان جستوجو مینماید.
۳) ساحت سوم، ساحت روح و معناست که مرتبط با ماوراءالطبیعه است. این وادی، وادی نمادها و نشانههای ازلی و کهن الگوهاست. در این وادی هر چیز مادی، تجلی مفهوم و موضوعی معنوی و روحانی است و غرض تنها بیان زیبایی نیست؛ بلکه هر آنچه بیان میشود، به دلیل ماهیت معنوی و روحانی خویش و به جهت ارتباطی که با ماوراءالطبیعه دارد، زیباست. زیبایی در اینجا به معنای خیر و هدایت انسان است. در این جا نیز انسان (هنرمند و مخاطب او) ازخودبیخود میشود و خویش را فراموش میکند. این فراموشی با فراموشی هنر نوع اول متفاوت است؛ در آنجا غفلت از بعد معنوی حیات و فراموشی آن بود و در اینجا، فراموشیِ بُعد مادی حیات یا گذر از آن مطرح است.
انسان همواره نیازمند کسب انرژی در مقولات مختلف غیر مادی و مادی حیات خویش است. یکی از بارزترین ابزار کسب انرژی، بهرهگیری از مقولات و مراتب مختلف هنر است. هنر میتواند مشکلات حیات و فعالیتها و حتی تفکرات انسان را به او گوشزد نموده، او را به مصائبی که حیات و سعادتش را تهدید مینماید، آشنا کند و راههای مقاومت و مقابله با مصائب و مشکلات و چگونگی تحصیل مختصات روحی و روانی مناسب و درخور هر وضعیت را به او آموزش میدهد. هنر میتواند فضایل و صفات عالی انسانی را که مهمترین عوامل تقویت کننده و انرژی دهنده به انسان هستند، در انسان تقویت نموده، روح او را مستعد تحصیل فضائل و کمالات نماید. به این ترتیب، میتوان گفت که رابطهی انسان با هنر نباید صرفاً برای تفنن و یا گذران اوقات فراغت باشد؛ بلکه هنر، بسته به تمایل و زمینهی فعالیت و ذوق افراد، باید در متن حیات حضور داشته باشد.
یکی از ویژگیهای بارز مراتب مختلف هنر، و بهخصوص مراتب عالی و روحانی آن، این است که ظرفهای هنر باید با ایدهها یا محتوا، متناسب و همآهنگ باشد. برای نمونه، نمیتوان معانی عالی عرفانی و روحانی را در قالب هنرهای دنیوی به نمایش درآورد و حتی اگر سعی در بیان مفاهیم عالی در ظرف و شکل هنرهای دنیوی بشود، حاصلی جز انحطاط هنر نخواهد داشت.
● اشاره
نویسندهی محترم تلاشی ستودنی برای تفکیک انواع هنر از یکدیگر دارند. ایشان در فصلنامهی هنر دینی نیز مقالاتی دربارهی «رابطهی متقابل دین و هنر» دارد که در راستای همین مقاله ارزیابی میشود. اهمیت پرداختن به این مقوله در این است که هنر، از هر نوعش، حرکتآفرین و جهتبخش به زندگی انسان است. هنر رحمانی و هنر شیطانی هر دو حرکتآفریناند: یکی حرکت تصعیدی دارد، دیگری تنزیلی؛ یکی رو به سوی افلاک دارد، دیگری رو به سوی خاک؛ یکی سیر از باطل به حق و از ظلمت به نور میکند، دیگری سیر از حق به باطل و از نور به ظلمت؛ یکی خالق زیبایی برین است، دیگر خالق زیبایی پست. بنابراین، ارتباط هنر با زندگی انسان ارتباطی معنابخش و تعیین کننده است و باید در پی شناخت انحای این ارتباط و چگونگی تأثیر بخشی هنر بر زندگی بود. از این رو، تلاش آقای نقیزاده در خور تقدیر است. از آنجا که در فرهنگ ما به این مقوله، که از مقولات فلسفهی هنر است، کمتر پرداخته شده است، ورود در آن با دشواریهایی روبهروست که کار نویسندگان را با سختی مواجه میسازد و به همین دلیل، باید حرکتهای کوچک را نیز ارزش نهاد. از این رو اشاراتی را به پاس زحمات نویسندهی محترم تقدیم میداریم:
۱) اگر با تقسیم سهگانهی نویسنده محترم از ساحتهای مختلف حیات انسان و هنرهای مرتبط با هر یک موافقت کنیم، نتیجه این میشود که سه نوع هنر مادی، روانی و روحانی به دست میآید. تا اینجا مشکلی نیست. مشکل از آنجا آغاز میشود که برای هر یک از ساحتها و هنرهای متناسب با هر ساحت، نامگذاری و ارزشگذاری صورت گیرد. اینکه برای ساحت مادی نام «هنر شیطانی» انتخاب میشود و برای ساحت روحانی نام «هنر دینی»، «هنر الاهی»، «هنر رحمانی» یا «هنر قدسی»، از یک دیدگاه فلسفی برمیخیزد که ریشه در اندیشهی «رواقیان» دارد؛ اندیشهای که در فرهنگ مسیحیِ سدههای میانه کاملاً پذیرفته شده بود و در جهان اسلام و فلسفهی اسلامی نیز تا حدی نفوذ یافته است. در این فلسفه، ساحت مادی زندگی بشر «شرّ» و ساحت روحانی «خیر» دانسته میشود. هر چه به ساحت مادی مربوط باشد شرّ است؛ زیرا مانع رسیدگی و پرداختن به ساحت روحانی زندگی است. لذایذ مادی و شهوات جسمانی انسان را از عالم معنویت و روحانیت به دور میسازد و هر چه در این ساحت سرمایهگذاری شود از ساحت روحانی کاسته شده است. بدین سبب است که هنری که به ساحت مادی و جسمانی زندگی بشر تعلق میگیرد وصف شیطانی به خود میگیرد و هنری که به ساحت روحانی مرتبط میشود وصف قدسی و رحمانی مییابد.
اما ز یک نگاه دیگر و بر پایهی یک تفکر فلسفی دیگر، هیچ یک از دو ساحت مادی و روحانی زندگی بشر، شایستهی اطلاق وصف شر نیستند، همچنان که شایستهی اطلاق اوصاف والای «رحمانی» و «مقدس» و مانند آن نیز نیستند. همهی ساحتهای حیات بشر قابلیت اتصاف به هر یک از دو دسته اوصاف خیر و شر را دارند. بر پایهی این دیدگاه، حیات مادی با حیات روحانی تضاد آشتیناپذیر ندارند، بلکه میتوانند همنشینی و همزیستیِ کمالبخشی داشته باشند. بدن و طبیعت، همچون روح، آفریدهی خدای سبحان هستند و آفرینش او را صفات ناپسند نشاید. انسان، با اراده و انتخاب خود است که میتواند عرصههای متفاوت حیات خویش را نیک یا بد، پاک یا ناپاک، مقدس یا نامقدس سازد. از این رو شایسته نیست پیشاپیش، یک ساحت را رحمانی و دیگری را شیطانی بنامیم. آنچه اطلاق این اوصاف را مجاز میدارد، قرار گرفتن در جهت قرب یا بُعد از حق است. همچنان که ساحت روحانی میتواند در جهت قرب به حق قرار گیرد، ساحت مادی زندگی بشر نیز چنین قابلیتی را دارد و میتواند در خدمت کمال قرب انسان باشد. بر عکس، همچنان که حیات مادی بشر میتواند در جهت بُعد از حق و نزدیکی به شیطان ق
رار گیرد، حیات روحانی او نیز چنین امکانی را دارد. کم نیستند بندگان شیطان که ادیانی خودساخته دارند و حیات روحانی خویش را با شیطان پیوند دادهاند.
۲) اگر دیدگاه دوم پذیرفته شود، که به نظر میرسد با فرهنگ اسلام سازگارتر است، آنگاه نمیتوان هنر دینی را منحصر به ساحت روحانی حیات بشر دانست. هنر دینی همهی ساحتهای حیات بشر را پوشش میدهد و زندگی بشر را در همهی ابعاد خود به رنگ خدا درمیآورد. بر پایهی این دیدگاه، تقسیمبندی هنر به مقدس و نامقدس بر اساس موضوع و ساحت حیات پدید نمیآید؛ بلکه بر اساس جهتگیری هنر و هدفی که دنبال میکند، شکل میگیرد.
۳) تذکر این نکته نیز به جاست که ویژگیهایی که نویسندهی محترم برای هنر مادی برمیشمارد، در واقع ویژگیهای هنر دنیوی و شیطانی در عرصهی حیات مادی بشر است و هنری که اساس کارش افزایش لذات مادی و تهییج هر چه بیشتر غرایز و شهوات باشد و بر پایهی ایجاد حرص و برای مصرف بیشتر شکل گرفته باشد، هنری شیطانی و پست است. اما در عرصهی حیات مادی نیز میتوان به هنری روی آورد که در جهت سیر از طبیعت به ماورای آن باشد و بخواهد میان ظاهر و باطن پیوندی برقرار کند. این سخن به معنای آن نیست که هنر مادی را از این ساحت دور کنیم؛ بلکه به این معناست که به هنر مادی روحی از معنا بخشیم که در همآهنگی کامل با ساحت روحانی زندگی و در جهت قرب به حق باشد. میتوان هنری آفرید که در آن هر چند به دنیا و طبیعت نگاه میشود، اما آن را شاهد غیب و آیت حق میبیند. رمزهایی در طبیعت مادی میتوان تعبیه کرد که گشایش آن شما را به عالم ماورا و پنهان از دیده دلالت کند. چنین هنری متعالی است، هر چند طبیعی است و آگاهیبخش و عرفانی است، هر چند به ساحت ماده توجه دارد.
۴) آیا میتوان هنرهای آکنده از شرک دوران جاهلیت را که به عرصهی روحانی زندگی بشر اختصاص داشت و موجد آثاری بزرگ و شگرف در زمینههای مختلف هنری بود، هنر مقدس و هنر الاهی نامید! همه یا اغلبِ بتان مشرکان، مخلوق نبوغ هنری هنرمندانی زبردست بودهاند؛ اما نباید آنها را هنر والا و متعالی دانست. امروزه نیز هنرهای معنوی فراوانی در پهنهی خاک گسترده شدهاند؛ اما بسیاری از آنها معنویتی شیطانی دارند و بیش از هر زمانی از رحمت حق به دورند.
متن محمد نقیزاده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست