سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
دغدغه های جدید حکمت جاودان
سنتگرایی و نواندیشی مخصوصاً در جامعه ما، به عنوان دو جریان فکری مهم مطرح است. جریان نواندیشی پس از سالهای بعد از انقلاب ظهور و رشد کرد و سنتگرایی، بخصوص سنتگرایی دکتر نصر با توجه به آثار ایشان و ترجمه گستردهای که از این آثار انجام میشود در سالهای اخیر در فضای فکری کشور ما، مطرح شده است. این دو جریان به نظر من دو جریان بسیار مهماند و مثل همه جریانهای فکری که در عالم رخ میدهند، در نزاع با همدیگر معنا پیدا میکنند.بنابراین توجه کردن به مزایا و معایب هر کدام میتواند برای ما که میخواهیم در جهان جدید جایگاه فکری خودمان را تعیین کنیم، بسیار مهم باشد. هم سنتگرایی یک تعیین موقعیت در جهان جدید است هم نواندیشی؛ یعنی یک فرد سنتگرا یا نواندیش نسبت به جهان جدید و دستاوردهای فکری جهان جدید واکنشی دارد. باید بررسی شود که این واکنش به چه نحوی صورت میگیرد. علاوه بر این از آنجا که ما مسلمانیم و مهمترین و بنیادیترین مفهوم اسلام مفهوم وحی است، باید دید این دو جریان درباره مفهوم وحی چه موضعی دارند. وحی در اسلام مهمترین مفهوم و در واقع نبض تپنده اسلام است.
به نظر من مهمترین آزمون تمام تئوریهای دین و فیلسوفان یا اندیشمندان این حوزه بخصوص آنهایی که در عالم اسلام مطرح میشوند نحوه نگرش آنها به مسئله وحی است و تبیینی که از این پدیده دارند. بنابراین من از این بحث دو هدف دارم: یک هدف کلی و یک هدف جزئی؛ هدف کلی من بررسی تقابل این دو جریان سنتگرایی و نواندیشی و هدف جزئی، بررسی دستاورد آنها در مورد وحی است. نکتهای را هم باید به عنوان یک مقدمه روش شناختی بگویم؛ سنتگرایی و تجددگرایی دو جریان بسیار قویاند و این دو جریان چهرههای متعددی دارند. در مورد سنتگرایی بیشتر روی نصر تأکید دارم. برای این تأکید هم دلایلی دارم؛ یک دلیل مهم این تأکید این است که آرای نصر علاوه بر منسجم بودن که شرطی حداقلی است و برخی از اساتید گفتند تلفیق مهم و خوبی از مباحث و جریانهای سنتگرایی است که در قرن جدید کسانی مثل «رنه گنون» و شخصیتهای دیگر معرف آن هستند. این یکی از دلایلی است که به نظر من باید به دکتر نصر توجه بیشتری شود. دلیل دیگر اهمیت نصر، آگاهی وسیع او از تاریخ فلسفه اسلامی و اطلاعات بسیار وسیع او از عالم اسلام است که در مورد دیگر سنتگرایان به حد وسیع دیده نمیشود. من برخی مزایای تفکر دکتر نصر را فهرست وار میگویم، البته ممکن است درباره برداشتی که دکتر نصر از این مقولات دارد چون و چرا داشته باشم ولی این مانع نمیشود که من مزایای یک تفکر را نگویم و فقط به تعدادی از معایب آن اشاره کنم. یکی از این مزایا توجهی است که دکتر نصر به عرفان اسلامی دارد.
این یک ویژگی بسیار برجسته است. همچنان که اطلاعات وسیع نصر از عالم مسیحیت و اتفاقاتی که در جهان غرب رخ داده و رشد و پرورش او در فضای فکری غرب یک ویژگی مهم است. علاوه بر این موارد درسگیری و درسآموزی دکتر نصر در محضر بزرگان اسلام، بخصوص شخصیتهای بزرگ حوزوی و داد و ستد علمی او با شخصیتهای تراز اول علمی ولو برای زمان کوتاه که موجب شده تفکر اسلامی را از منبع اصلی دریافت کند میتواند یک برجستگی بسیار مهم دیگر باشد.
قطعاً کج فهمیهایی از آثار سنتگرایان وجود دارد. یک دلیل این مسئله به دشوار نویسی سنتگرایان در مقایسه با نواندیشان، برمیگردد. نواندیشان افکارشان را با قلم سادهای مینویسند، اما سنتگرایی قلم سنگین و دشواری دارد. این مسئله دشواری بحث را اضافه میکند. نکته دیگری که به عنوان مقدمه به آن اشاره میکنم این است که سنتگرایی و نواندیشی نگرشی نسبت به مدرنیسم دارند. نگرش سنتگرایی نگرش انتقادی نسبت به مدرنیسم است که تا حد رد و طرد پیش میرود و نواندیشی قبول کامل مدرنیسم و دستاوردهای آن است. تمام ویژگیهای این دو جریان با این اصل ارتباط دارد که جریانی کاملاً مقابل مدرنیسم قد علم کرده و جریان دیگری کاملاً آن را میپذیرد. شاید بتوان گفت برای سنتگرایی توصیفی بالاتر از انتقاد از مدرنیسم، انتقادی که حتی به رد میانجامد نتوانیم پیدا کنیم.
● سنتگرایی مهمترین پروژه خودش را در آثار
رنه گنون متجلی کرده است. رنه گنون و دیگر سنتگرایان دو وظیفه را برای پروژه خودشان معرفی کردند: اول پروژه نقد عقل جدید است که مدرنیسم محصول آن است؛ و پروژه دوم احیای معنویت حقیقی و اصیل در مقابل معنویتهای تقلبی است که در جهان جدید فراوان به چشم میخورد. پروژه سنتگرایی، «احیا» است، در مقابل پروژه نواندیشی که به نحوی بازسازی مفاهیم دینی بر اساس دستاوردهای مدرنیسم است. در مجموعه مقالاتی که به عنوان فلسفه دکتر نصر منتشر شده، فردی در همین مورد علیه ایشان مقالهای نوشته است، دکتر نصر در جواب آن فرد خودش را با اقبال مقایسه میکند و میگوید: (نقل به مضمون) «اقبال نواندیش بود ولی من سنت گرا هستم.من میخواهم آن معنویت سنتی و تفکر سنتگرایانه را دوباره زنده کنم،اما افرادی مثل اقبال میخواهند سنت را با مدرنیسم بازسازی و اصلاح کنند.» اصولاً اصلاحگری پروژه مدرنیسم است و به نظر من این پروژه کاملاً شکست خورده است. شاید بتوانیم اقبال را اولین کسی بدانیم که در اسلام جرقه نواندیشی را زد. مهمترین مشکلی که در آثار اقبال وجود دارد این است که از یک موضع اصلاحگر صحبت میکند. برای اصلاحگری باید مبنای مستحکمی داشت. مدرنیسم مبنای مستحکمی برای اصلاح اندیشههای دینی نیست. خود این مبنا مشکل دارد. باید آن چیزی که در سنت تفکر دینی و وحیانی وجود دارد مجدداً احیا شود و معنای تفکر دینی در فضای جدید از نو تفسیر شود که این معنویتهای سنتی و تفکر سنتی چه چیزی دارد و عالم مدرن چه چیزی را از دست داده است. عالم مدرن مهمترین دستاورد بشری که وجههای آسمانی هم دارد، یعنی عقل شهودی و توجه به معنویت سنت را از دست داده است.
من فقط محورهای مهمی که لازم است بر آنها تأکید کنم را مقایسه میکنم تا تقابلهای پروژه اصلاح و نوسازی در نسبت با مقوله دین مشخص شود.
۱) سنتگرایی از چشمانداز حکمت خالده به پدیده دین نگاه میکند و نواندیشی از چشمانداز مدرنیسم و فلسفههای جدید. این تفاوت مبنای این دو جریان است. (البته دین ارتباط خاصی با حکمت خالده و فلسفههای سنتی دارد که من وارد بحث آن نمیشوم.) بنابراین در این دو جریان از دو پنجره متفاوت به پدیده دین نگریسته میشود. نواندیشی ازپنجره مدرنیسم وفلسفههای جدید نگاه میکند. این نگاه هر مقوله ای از دین را که مطابق فلسفههای جدید و ذوب در آنها باشد میپذیرد و هر چیزی که مطابق نباشد را کنار میگذارد. سنتگرایی هم از چشمانداز حکمت متعالیه تفسیری از دین ارائه میدهد که در این چشمانداز دین کاملاً یک منظر سنتی و ماهیت سنتگرایانه پیدا میکند. کتاب اخیری که از دکتر نصر ترجمه شده یعنی«اسلام سنتی در دنیای جدید» نگاهی که سنتگرایان به پدیده دین دارند را منعکس میکند. آنها دین را به معنای یک پدیده سنتگرایانه میبینند.
۲) نگاه دو جریان نسبت به فلسفههای جدید متفاوت است. سنتگرایی مطلقاً فلسفههای جدید را نمیپذیرد.تا آن جا که من اطلاع دارم در آثار دکتر نصر، اثری از فلسفههای جدید یا حتی فلسفههای مضاف جدید رشتههایی مثل معرفت شناسی، هرمونتیک و... به چشم نمیخورد. شاید بتوانیم بگوییم که دکتر نصر نسبت به این فلسفهها بدبین است. اما در آثار نواندیشان، فلسفههای جدید، واقعاً جای وحی مینشیند و تمجید بیش از حدی از آنها میشود. البته خود این دو نگاه جای بحث دارد. فلسفههای جدید هم مثل همه فلسفههایی که در عالم بوده، قابل ارزیابی هستند. سنتگرایی همه این فلسفهها را بر اساس یک مبنا، آن هم ارتباط این فلسفهها با عقل جزئی بشر، عقلی که از عقل شهودی بریده شده است میسنجد و معتقد است چون این فلسفهها دستاورد عقل جزئی، عقل دکارتی یا عقل محاسبهگر است که در عصر جدید یکه تاز میدان شده، همه این فلسفهها باید رد شود. البته خود این مبنا جای بحث و نقد دارد که این فلسفههای جدید تا کجا مبتنی بر این عقل دکارتی هستند و تا کجا میشود اینها را پذیرفت. به نظر من خود فلسفههای جدید یکدست نیستند. هم مطالب بسیار عالی در این فلسفهها دیده میشود، هم مطالب بسیار دانی که جای نقد دارد. من نگاه نواندیشان را هم نسبت به این مسئله بیش از سنتگرایان قابل نقد میدانم؛ این که ما در مقابل فلسفههای جدید منفعل محض باشیم و بدون یک ارزیابی انتقادی فلسفه ای را بپذیریم و بعد این فلسفهها را در عالم اسلام و در تفکر دینی بررسی کنیم جای بحث دارد. باید بیش از این ارزیابی انتقادی نسبت به این فلسفهها صورت بگیرد.
۳) دینشناسی سنتگرایان و نواندیشان متفاوت است. این نکته را باید اشاره کنم که نگاه پدیدار شناختی میان سنتگرایان برجسته است. مطالعاتی که سنتگرایان راجع به مقوله دین انجام دادند واقعاً مطالعات مهمی است، چون از منظر پدیدار شناختی انجام شده است و ویژگیهایی مانند وارد جزئیات شدن و کنار گذاشتن پیچکهایی که مزاحم تفکر میشود را داراست. البته در آثار سنتگرایان نگاههای جدید مثل نگاههای معرفت شناختی به دین به چشم نمیخورد. در مقابل، دیدگاه نواندیشی نسبت به مقوله دین نگاه پدیدار شناختی ندارد. در صورتی که برای کسی که میخواهد دین شناسی انجام دهد، وارد محدوده دین شدن و بررسیهای پدیدار شناختی ضروری است؛ مانند مطالعات وسیعی که سنتگرایان درباره اسلام و مسیحیت انجام داده و وارد خود محدوده دین شدهاند. اینجا خوب است به نکتهای دیگر هم اشاره کنم؛ به نظر من یکی از مغالطههایی که نواندیشان دچار آن شدند ولی سنتگرایان تا حدی از آن پرهیز کردند، خلط کردن میان مسیحیت و اسلام است. در نواندیشی مشاهده میکنیم که افراد، اتفاقاتی که در عالم مسیحیت رخ داده را به راحتی بر اسلام تعمیم می دهند و تمایزات میان اسلام، مسیحیت و مذهب پروتستان را نادیده میگیرند؛ ولی در آثار سنتگرایان به تفاوتهای این دو جریان دینی توجه شده است. البته در سنتگرایی هم در بعضی بخشها این دو جریان دینی خلط شده، ولی تفکیکهای جالبی میان آنها صورت گرفته است. در این بحث میتوان به طور مشخص از کتاب «آرمانها و واقعیتهای اسلام» دکتر نصر نام برد. البته در نتیجه گیری، دست آورد سنتگرایی،یعنی وحدت متعالیه ادیان، با دستاورد نواندیشی، یعنی پلورالیزم دینی، به کجا منتهی میشود؛ گرچه از لحاظ مبنا کاملاً متفاوتاند.
۴) توجه سنتگرایی به مسئله هنر دین، پدیده کم نظیری است که نواندیشان به آن توجه نکردهاند. بررسی دین بدون بررسی بعد هنر امکانپذیر نیست.
۵) سنتگرایی به بررسی بعد عرفان دینی و عرفان اسلامی هم توجه دارد. البته تفسیر سنتگرایی از عرفان اسلامی تفسیری سنتگرایانه است؛ یعنی عرفانی که دکتر نصر بر آن تأکید دارد، با آنچه ما از عرفان انتظار داریم، متفاوت است. عرفان در نگاه فرد سنتگرا قطعاً میتواند به وحدت متعالیه ادیان بینجامد و دیگر اجزای سنتگرایی را نتیجه بدهد که خود این نگاه جای بحث دارد. یکی از دوستانی که مدتها در خدمت دکتر نصر بوده، این نقد را مطرح کرده است که دکتر نصر ابن عربی را واقعاً آن گونه که هست میفهمند، یا او را از دریچه سنت گرایی میفهمند؟ ایشان میگفت طرح این نکته و بحث پیرامون این موضوع که میتوان عرفان اسلامی را از منظر دیگری فهمید که هم مخالف مدرنیسم باشد و هم سنتگرایی از دل این عرفان بیرون نیاید، برای خود دکتر نصر هم جالب بود.
۶) در باره موضع این دو جریان نسبت به فلسفه اسلامی باید گفت، نواندیشی نسبت به فلسفه اسلامی بدبین است ولی در سنتگرایی فلسفه اسلامی وضعیت خیلی خوبی دارد. به نظر من نصر معنا و مفهوم فلسفه اسلامی در تقابل آن با مدرنیسم را خیلی خوب فهمیده است. فلسفه اسلامی با مدرنیسم به آن معنایی که نصر میگوید یعنی مدرنیسمی که بر پایه عقل جدید و عقل دکارتی بنا شده تقابل دارد و این عقل را نمیپذیرد. فلسفه اسلامی بر یک نوع عقلانیت خاص مبتنی است که کاملاً با عقلانیت جدید متفاوت است. اگر مدرنیته را به عنوان دستاورد عقل جزئی تفسیر کنیم، فلسفه اسلامی نمیتواند این عقل و دستاورد آن را بپذیرد؛ ولی ممکن است از مدرنیسم تفسیر دیگری ارائه بدهیم که آن تفسیر سازگارتر باشد. مجدداً بر این نکته تأکید میکنم که فهم سنتگرایان و بخصوص دکتر نصر از مقوله مدرنیسم، فهمی است که به فرانسیس بیکن برمیگردد. بیکن جمله مشهوری در توصیف بشر جدید دارد که میگوید ملکوت بشر جدید زمین است و تنها راه رسیدن به این ملکوت، علم جدید است. در این صحنه جدید، بشر جدید، علم را میپرستد و تنها بهشتی که برای خود تصور میکند، همین بهشت زمین است. این تصوری است که فرانسیس بیکن از مدرنیسم و بشر مدرن ارائه میدهد. این تصور شدیداً مورد نقد رنه گنون و دکتر نصر قرار گرفته است، اما میدانید که مقوله مدرنیسم تفسیرهای متعددی دارد. ممکن است ما با مدرنیسم برخوردی انتقادی داشته باشیم، یا تفاسیری را بپذیریم که بر اساس آنها بتوان بعضی عناصر مدرنیسم را پذیرفت. این نگاه همه یا هیچ نسبت به مدرنیسم، که باید آن را کامل پذیرفت یا باید طرد کرد، در نسبت با تفسیر بیکنی از مدرنیسم سرنوشت مشخصی دارد. اگر تفسیر بیکنی از مدرنیسم را بپذیریم، موضع ما مشخص میشود؛ بهشت انسان دیندار، زمین خاکی نیست. بهشت زمانی حاصل میشود که انسان از این ملکوت زمینی گذر میکند و علم جدید هیچ گاه نمیتواند انسان را به بهشت برساند. اما پذیرفتن تفاسیر دیگر قطعاً نتایج دیگری را در پی خواهد داشت.
۷) من در نهایت به پدیده وحی میپردازم و این که وحی در سنتگرایی و نواندیشی چه سرنوشتی پیدا میکند. در سنتگرایی، وحی یکی از زبانهای عقل شهودی است. به عبارت دیگر عقل شهودی میتواند به زبانهای متفاوتی با بشر سخن بگوید که یکی از این زبانها وحی است و قطعاً در این دیدگاه چون ما با تعدد وحی مواجهیم، زبانها هم متفاوت خواهد شد. به همین واسطه در این نگاه عنصر هرمنوتیک یا تفسیر اهمیت مییابد؛ یعنی ما باید عنصر اصلی و باطنی وحی را پیدا کنیم. ظاهر وحی در سنتگرایی اهمیت چندانی ندارد، بلکه گذر از ظاهر به باطن اهمیت فراوانی پیدا میکند. لذا سنتگرایان بر نوعی هرمنوتیک تشکیکی تأکید میکنند که وظیفه اصلی اش گذر از ظاهر به باطن وحی و پیدا کردن آن باطنی است که در همه وحیها مشترک است.
در نواندیشی، وحی با مفهوم شعری به معنای جدید و هنر جدید ارتباط پیدا میکند. در سنتگرایی هنر، بار معرفتی دارد و معرفت زا است؛ ولی در نگاه جدید، هنر ارزش معرفتی ندارد و وابسته به قوه خلاقیت است؛ صرفاً یک سوژه زیباشناختی است. در نواندیشی، وحی به تحلیل فلسفههای جدید مثل فلسفه کانتی تعلق پیدا میکند اما در سنتگرایی به کار بستن این نوع تحلیلها برای وحی کاملاً اشتباه است، چون وحی یک مقوله سنتی یا سنتگرایانه است که در زیر تیغ فلسفههای جدید در نمیآید و مفهومی کاملاً مستقل دارد.
اگر بخواهم خلاصه کنم باید بگویم سنتگرایی به تحلیل مفهوم وحی نزدیک تر از نواندیشی است. این نزدیک تر بودن به این معنا نیست که تحلیل سنتگرایی را کاملاً منطبق میدانم. به نظر من هر دو جریان ایراد اصلی شان این است که آن گونه که باید، به وحی نمیپردازند؛ فقدان تحلیلهای قرآنی و عدم توجه به نقش قرآن و نگاهی که قرآن نسبت به وحی دارد، یکی از ایرادهای هر دو جریان است. این نگاه بسیار مهمی است که در هیچ کدام از این دو جریان آن طور که باید به آن عنایت نشده است. گرچه توجه نصر به این مقوله بیش از سایر نواندیشان است و من این موضوع را انکار نمیکنم، ولی به نظرم پدیده وحی باید بیش از این مورد توجه قرار بگیرد. ما در مورد وحی دو نوع بحث میتوانیم انجام دهیم: یکی بحث فلسفی که تا جایی پیش میرویم و تحلیلهای خاصی ارائه میدهیم و دوم بحث پیرامون خودِ وحی است. درباره محتوای وحی و این که از تحلیلهای زبان شناختی که در طول تاریخ اسلام در مورد مقوله وحی صورت گرفته است چه نکاتی به دست میآید.
مشکل اصلی سنتگرایان در مورد پدیده وحی این است که وحی را یکی از زبانهای حکمت خالده میبینند. در صورتی که براساس تحلیلهای متفاوتی که در جهان اسلام و حتی فلاسفه اسلامی از وحی وجود دارد و میتوانید مراجعه کنید وحی مقوله کاملاً متفاوتی است. یعنی حکمت خالده یا سنت که یک جریان فکری دائمی میان سنتهای بزرگ است، با وحی تفاوت دارد. وحی یک مضمون عالی تر دارد که حتی شاید بتوان حکمت خالده را در طول آن در نظر گرفت، نه اینکه وحی را در عرض حکمت خالده قرار دهیم و به نظرم میتوان گفت همه این تحلیلها در مورد پدیده وحی دچار نقصان میباشند ولی چنان که گفتم مشکل نواندیشی بسیار بیشتر از سنتگرایی است.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست