شنبه, ۳۰ تیر, ۱۴۰۳ / 20 July, 2024
مجله ویستا

ثبات رفتاری مادر به امنیت روانی کودک کمک می کند


ثبات رفتاری مادر به امنیت روانی کودک کمک می کند

نظریه دلبستگی که یکی از نظریه های مطرح در حوزه روان شناسی است, بسیار وسیع است و روز به روز بر دامنه آن افزوده می شود

نظریه دلبستگی که یکی از نظریه های مطرح در حوزه روان شناسی است، بسیار وسیع است و روز به روز بر دامنه آن افزوده می شود.اگر به این بحث برای افزایش اطلاعات یا اعمال آن در تربیت فرزند خود علاقه مند شده اید، حتما ادامه بحث را مطالعه کنید.در بحث کودک ایمن دانستیم که مادر در شکل گیری سبک دلبستگی ایمن یا دلبستگی ناایمن دوسوگرا یا اجتنابگر چه نقش تعیین کننده ای ایفا می کند. نکته مهم و قابل ذکر بحث این است که رفتارهای مادر فقط در صورت تکرار است که به شکل گیری نوع خاصی از دلبستگی در کودک می انجامد.

به عبارت دیگر ثبات در رفتارهای مثبت (پذیرندگی، در دسترس بودن و پاسخگو بودن) به اعتماد کودک می انجامد و در مقابل سردی در برقراری رابطه با کودک یا بی اعتنایی مادر به نیازهای کودک سبب بی اعتمادی کودک می شود. دکتر علی پژوهنده، مشاور و روان شناس با بیان این مقدمه به خراسان، می گوید: باید دانست که جهان بر اثر ثبات و تکرار پایدار است و تمام پدیده های جهان از این ۲ اصل تبعیت می کنند. بر محور این ۲ اصل است که همه چیز در جهان قابل پیش بینی است و قوانین جهان بر اساس اعتماد به ثبات پدیده ها شکل گرفته است. انسان بر اثر همین ثبات است که می تواند جهان را پیش بینی و احساس امنیت کند. تصور کنید صدایی از اتاق مجاور می شنوید.

اگر بدانید صدایی که شنیده اید متعلق به چه چیزی است احساس امنیت می کنید اما اگر ندانید صدا ناشی از چیست، بلافاصله احساس ناامنی می کنید.این همان وضعی است که در الگوهای دلبستگی وجود دارد. کودکانی که می توانند وقایع و اوضاع محیط پیرامون خود را پیش بینی کنند، امنیت روانی بالاتری دارند؛ به عبارت دیگر می توان به طور خلاصه گفت کودک ایمن کودکی است که می تواند پیش بینی کند و می داند که اوضاع به صورت ثابت و یکنواخت خوب پیش می رود. اما یک کودک ناایمن دوسوگرا به ثبات پدیده ها اعتماد ندارد و نمی تواند پیش بینی کند پس از هر رفتاری چه واکنشی را شاهد خواهد بود. این کودک وقتی نیازی دارد نمی تواند پیش بینی کند که این بار مادر به او رسیدگی می کند یا خیر. زیرا مادر گاه نیاز او را برآورده می کند و گاه به نیاز او بی توجه است، گاهی گرم و پذیرنده است و گاه با سردی و پرخاش با او رفتار می کند. بی ثباتی در رفتارهای مادر قدرت پیش بینی کودک را پایین می آورد و او هر بار که نیازی دارد نمی داند با چه واکنشی از سوی مادر رو به رو می شود. کودکان اجتنابگر در مقابل قادر به پیش بینی هستند اما همواره پیش بینی آن ها منفی است. فردی را تصور کنید که همیشه در انتظار اتفاقات بد است و دچار اضطراب دایمی است. کودکان ناایمن اجتنابگر هرگز از محیط پیرامون انتظار وقایع مثبت را ندارند و در پیش بینی وقوع اتفاقات بد ثبات دارند. در مقابل، کودک ایمن در نتیجه پیش بینی اتفاقات خوب و مثبت و ثبات در این امر احساس امنیت می کند.

وی ادامه می دهد: نتایج پژوهش های متعدد نشان داده است که مبتلایان به انواع اختلالات روانی در ۲ گروه ناایمن دوسوگرا یا اجتنابگر قرار دارند. بنابراین سبک دلبستگی کودک ارتباط مستقیمی با سلامت روان وی دارد و ثبات در رفتارهای مثبت به کودک این اعتماد را می دهد که احساس امنیت و آرامش بیشتری نسبت به محیط پیرامون خود داشته باشد و همواره پیش بینی مثبتی از آن چه پیرامونش می گذرد، داشته باشد. چنین کودکی در بزرگسالی می تواند در محیط کاری پیشرفت کند زیرا قادر به ریسک کردن است و بر اساس محاسباتی که انجام می دهد، می تواند اعتماد کند.در واقع ثبات پدیده ای است که به انسان کمک می کند به اهدافش نزدیک تر شود. اصولا پیشرفت در تمامی کارها نیاز به تکرار و ثبات دارد و هر فردی باید یاد بگیرد رفتار ثابتی را تمرین و تکرار کند. تکرار، یعنی اعتماد به ثبات در امور و انجام آن که برای رشد انسان در هر زمینه ای ضروری است.

هر انسانی برای زندگی بهتر به ثبات نیاز دارد، پس انسان نه فقط در دوران کودکی بلکه در تمام طول زندگی نیازمند ثبات است. وی با اشاره به این که ثبات در رفتارهای مادر می تواند از امور روزمره و جزئی شروع شود، توضیح می دهد: دقت در انجام وظایف فرزندپروری، دادن احساس امنیت کافی به کودک ، پذیرش درخواست هایی که قبلا کودک نداشته، کاری است که هر مادری باید آن را انجام بدهد. کودکی که همواره درخواست هایش را با ترس و لرز مطرح می کند یا قبل از درخواستش می خواهد مطمئن شود که مادر ناراحت نمی شود، احساس امنیت ندارد و ناایمن محسوب می شود. ما به این دسته از مادران توصیه می کنیم در رفتارها و برخوردهای خود با کودکشان تجدیدنظر و سعی کنند سبک دلبستگی کودک را از ناایمن به ایمن برگردانند.توصیه می شود مادر به صورت ثابت ساعاتی را به کودک اختصاص دهد و در منزل یا بیرون از منزل با او بازی کند. نوع بازی در هر روز مشخص باشد و از کودک بخواهد به او در برنامه ریزی کمک کند. مادر تا حد امکان سعی کند که به هنگام عصبانیت، خود را کنترل کند و عصبانیت خود را سر کودک خالی نکند.

بیشتر کودکان دوسوگرا خشم فروخورده زیادی نسبت به والدین یا محیط پیرامون دارند و این خشم را از آن ها گرفته اند و به دلیل بی ثباتی مادر دچار آن شده اند. این دسته از کودکان زود عصبی می شوند با همسن و سالانشان زود درگیر می شوند و نمی توانند عصبانیت خود را کنترل کنند.والدین باید یاد بگیرند خشم خود را در مقابل کودک کنترل کنند در غیر این صورت از کودک نباید توقع کنترل خشم داشته باشند. والدین باید خواسته شان را از کودک به شکل جملات ساده و با لحنی آرام بیان کنند تا او هم یاد بگیرد نیازهایش را به همین شیوه بیان کند. والدین به این طریق به جای بیان خشم، بیان احساس را به کودک آموزش می دهند. نکته این جاست ثباتی که از آن حرف می زنیم تاثیر ناگهانی بر کودک ندارد بلکه طی چند سال بعد در رفتارهای کودک خود را نشان می دهد.وی با اشاره به این که ممکن است طرح این مسائل به احساس گناه در مادران دامن بزند، تاکید می کند: طرح چنین مسائلی نشان دهنده نقش موثر آن ها در تربیت کودک است و جایگاه واقعی مادر را در تربیت نسل نشان می دهد.

در واقع ما با طرح این مسائل می خواهیم مادران را از نقش بسیار حساسی که در تربیت انسان و آینده افراد دارند، آگاه کنیم و روان شناسی معاصر تایید کننده همان ضرب المثل قدیمی است که همه چیز از دامان مادر آغاز می شود.ذکر این نکته نیز ضروری است که یک الگوی دلبستگی دیگری نیز وجود دارد که در آن ۲ ویژگی نا ایمن اجتنابگر و دوسوگرا با هم دیده می شود و از آن به عنوان سبک سازمان نیافته یا آشفته یاد می شود. این الگو بیشتر در خانواده های بدسرپرست، بی سرپرست و آشفته مشاهده می شود و بیشتر نوجوانان بزهکار متعلق به این الگو هستند. به طور کلی نتایج پژوهش ها نشان داده است که بیشتر افراد بزهکار سبک دلبستگی ناایمن دارند و کسانی که خلاف های بسیار سنگینی دارند، الگوی چهارم دلبستگی را دارا هستند.

نویسنده: عظیمی مروی