چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
با یاد استاد از دست رفته منوچهر احترامی
پیشگو در حالی که از بلندای قلعه به ناشناخته جایی در دوردست مینگریست، با شتاب در سراشیب قلعه سرازیر شد. وقتی به آستان راه رسید، به ناگاه ایستاد و چشم به آسمان دوخت. آسمان صاف بود و خورشید در قاب آسمان مرموزانه میدرخشید. پیشگو چشم از زمین برگرفت، به طول راه نگریست که در برابر چشم موجخیز مینمود. پیشگو سنگین گام از زمین کند و آهسته در راه به حرکت درآمد. همانگونه که راه میسپرد، دیگر بار به آسمان نگریست. خورشید پشت ابرها پنهان شده بود. ابرها هر لحظه در حال متراکمشدن بودند. پیشگو هنوز چشم از آسمان برنگرفته بود که ابرهای سیاه، همه جا را فراگرفت و بارانی تند ریز شروع به باریدن کرد. پیشگو همچنان در جای خودش ایستاده بود. با رسیدن قطرههای پرجان باران بر زمین، پیشگو نگاه خویش را دیگر بار به زمین برگرداند و هم آوا با قطرههایی که با قدرت بر راه و کنارهها کوبیده میشدند، گام خویش را شمرده شمرده برداشت. باران هر لحظه تندتر میبارید. رعد و برقهایی سهمگین چندین بار از فراز آسمان، بر جای جای خاک کوبیده شد ولی پیشگو همچنان میرفت: نه ایستاد و نه نگریست. گویا گامهای بلند و محکمش پاسخی بود بر مهیب رعد و برق که سیلیسان به صورت زمین کوبیده میشد و قطرههای رهای باران را وحشیتر از لحظهها پیش بر عرصهٔ نگاه فرود میآمدند و هراسانتر.
تا آنجا که مردان و زنان قبیله میتوانستند به خاطر بیاورند، هیچ گاه بارانی این چنین ناگهانی و غافلگیرکننده، از پس خورشید سکوت و آرامش دهکده را نشانه نگرفته بود: باران، باران و باز باران. رعد، پشت رعد و برق، پشت برق.
کودکان و دخترانی چند از ترس فریاد سردادند و مادرانی چند که تا چند لحظه پیش از سایبان خانهها به کوه و دشت چشم دوخته بودند، با شدت یافتن باران یکباره به اندرون خانهها خزیدند. هر لحظه بر شدت باران افزوده میشد. آیا آسمان مهار از کف داده بود؟ مردمان بیتاب و بیقرار شدند. حتی کسانی که از ساعتی قبل، پیشگو مینگریستند و او را در رفتنش بر فراز قلعه و فرودآمدنش زیرنظر داشتند، آرام آرام رفتن را بر ماندن ترجیح دادند. باران چهرهای ترسناک و گریزانندهتر به خود گرفت: بارانی سیلآسا، رعد و برقهایی دیوانهوار، آسمان آشفته و زمین پریشان.
دیگر کسی در بیرون نماند. آخرین کسی که پای برای رفتن شتاب آلود کرد، مردی بود که از چندی پیش گم شده بود. او با شدت باران از بلندای درختی به زیر آمد و در حالی که میدوید، چندبار بیاختیار گفت: مگر کرده است این قبیله که عذابی این چنین غافلگیرکننده زمین و آسمانش را هدف گرفته است: اینک پیشگو تنها کسی بود که زیر باران بود. آسمان زوزه میکشید و پیشگو آرام گام برمیداشت. رعد و برقها عقل کوب از پشت هم میخزیدند و پیشگو آسودهخاطر راه میرفت. باران چونان دستی که از آستین آسمان برآمده باشد، بر صفحهٔ زمین کوبیده میشد و پیشگو نرم و ملایم پیش میرفت. در این حال مرد گمشده در برابر پیشگو قرار گرفت. دو مرد چند سال بود همدیگر را ندیده بودند و اینک یکی در باران میلرزید و حال گریز داشت و دیگری میخندید و آرام بود، همچون دریایی که آب در آن نقاب آینه و مرمر بر چشم میزند. پیشگو دوست دیرین خویش را در آغوش کشید. مرد گریست ولی باران اشکهای او را شست. پیشگو نیز گریست و باران از پس شستن گریهاش برنیامد. مرد از گریهٔ شدید پیشگو شگفتزده شد. پرسید: آیا برای من میگویی؟ افسوس اشکهای چون تویی که نفله گمشدهای بیارزش باشد. باران دیگر بار موج برداشت. پیشگو در برابر نگاه مردی که باران از پنهان به پیدایش آورده بود، رو به راه آورد و در دایرهٔ سیلابی که هر لحظه چیزی از آسمان برایش افزوده میشد، به حرکت درآمد.مرد گمشده پرسید: کجا میروی پیشگو! باران را مگر نمیبینی که بوی مرگ و هلاک میدهد؟ پیشگو بیآنکه بایستد، گرم و بلند گفت: مرگ آری! هلاک نه!
باران، این باران نه زیادت است و نه کثافت، ضیافت است؛ ضیافت کوچ انسانی از انسانها دهکده که روزی پای بر هستی گذاشت و جهان را امکان استقبال نبود و روزی که امروز است، پای از هستی بیرون کشیده است و جهان در بدرقهاش تا مرز فریاد حرکت کرده است.
پیشگو ایستاد و مرد در برابرش به سؤال قرار گرفت. پیشگو گفت: جهان اینک با این باران در لحظهٔ بدرقهٔ مردی است از تبار نیکنامان. نگاه کن! آسمان به غوغاست و زمین به هیاهو. این باران، بدرقهٔ جهان است و جهان در لحظه بدرقه. مرد ترسان و بیقرار پرسید: چه کسی از دنیا رفته است؟ در این حال پیکی به تندی از راه رسید و گفت: پیشگو، پیشگو! کاتب خوشسخن قبیله ساعتی پیش در منزل خویش قالب تهی کرده است. مرد در جای خویش ماند و پیشگو در ترنم باران جاری شد و جهان همچنان به حال بدرقه بود...
کریم فیضی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست