یکشنبه, ۱۹ اسفند, ۱۴۰۳ / 9 March, 2025
مجله ویستا

آن سوی حقیقت در جستجوی اصالت


آن سوی حقیقت در جستجوی اصالت

من یک شخصیت خیالی نیستم, من یک سرباز بازنشسته به جا مانده از جنگ سرد نیستم, من عروسک خیمه شب بازی های کودکانی که در ادامه از آن ها بیشتر خواهید شنید نیستم

من یک شخصیت خیالی نیستم، من یک سرباز بازنشسته به جا مانده از جنگ سرد نیستم، من عروسک خیمه شب بازی های کودکانی که در ادامه از آن ها بیشتر خواهید شنید نیستم. شاید اگر بودم این سفر ها و ماجراجویی ها آغاز نمی شد. سفری به بسیاری از نقاط ایران با هدف پیدا کردن هدفی برای دور بودن از آن همه هم همه و شخصیت هایی که هیچ کدام خیالی نیستند و نمی توان با آن ها ارتباط برقرار کرد.

مدت ها بود که رخنه به رگ ها و بافت های ایران به آروزیی برای من تبدیل شده بود، نفوذ به آن همه رسم و رسوم و رنگ ها و گویش های مختلف برای حس موضوعی که شما خوانندگان این مقاله به آن وابسته هستید. دنیای بی کران، زیبا و پر زرق و برق بازی های رایانه ای که مانند اختراع های بزرگ تاریخ بشری روز به روز همه گیرتر می شود و انسان های بیشتری را آلوده خود می کند، و البته چه آلودگی زیبایی !

داستان آفرینش این دنیا و الهه های آن و مرور شوالیه های این سرزمین به اندازه کافی نوشته شده بود تا من به نوشتن این مقاله روی بیاورم. شاید این کلمات شما را یاد هیچ مقاله ای نندازد و این تفاوت آن است که سعی کردم با هر روشی که شده شما را با آن آشتی دهم و کمی از روزمرگی این صنعت کنار بکشم و شما هم شاید نه مانند چشمان من، بلکه با کلمات من این اتفاقات و زاویه دید را تجربه و لمس کنید. قطعا داستان سفر من و اتفاقات پیرامون آن سر شما را درد خواهد آورد پس به همین مقدمه اکتفا می کنم و در ادامه مقاله شما را با دیدی دگر از بازی های رایانه ای آشنا خواهم کرد.

رایانه ها و تجهیزات میلیونی، صفحه نمایش های غول پیکر و عظیم و هزاران هزار پول واحدی که ما؛ من و شما صرف این سرگرمی می کنیم مسبب ابن روزمرگی و دوری ما از لذت هایی شده است که کودکان فقیر و محروم از آن لذت می برند؛ از همان چیزی که حال در میان صحبت ها، نظرات و افکار ما موج می زند و عاشق لمحه هایی از زمان هستیم که به آن ها فکر می کنیم. به زمانی که این پیشرفت نجومی وجود نداشت. عوامل زیادی در این چند سال دست به دست هم داده اند تا این رویه غیر قابل کنترل مانند سرطان پیشرفت و هر روز هنر را فدای پیکسل های بیشتر و سایه های نرم تر و واقعیت هایی فراتر از این دنیا کند. واقعیت تا کجا ولی پرسش مهم تر این که به چه قیمتی؟ به قیمت از دست رفتن تمام لحظات خوش و دست نیافتنی گذشته هایی که واقعیت هیچ کجای این هنر جای نداشت.

همه جای آن روح سرگرمی و نشاط موج می زد و هدف تنها گذراندن وقت با شخصیت هایی خیالی و دوست داشتنی بود. شاید باید قبول می کردیم این دنیا را با زندگی خود گره نزنیم که آمیزش آن به وضعیت کنونی دچار نشود. صنعتی که امروز رشد می کند هنر متولیان آن نیست بلکه پردازشگر های قوی تر و پول و اسکناس های نقد و دل ربایی است که روز به روز وارد آن می شود و مانند سیاه چاله در تاریکی آن نیست می شود.

وقتی در کوچه پس کوچه های دهستان های اطراف شیراز قدم می زدم، با پسرکی روبرو شدم که با شوق و حرارت خاصی تراشه Sega Genesis در دست داشت و خانه به خانه دوستان خود را ملاقات می کرد تا آن را با تراشه ای دیگر عوض کند. او بیشتر از ۲۰ سال از ما عقب تر است. رایانه های ما را پردازشگر های ۸ هسته ای تشکیل می دهد در حالی که چیزی که او را این چنین سرگرم و خوشحال می کند حالا دیگر از تلفن های همراه بسیار ارزان قیمت ما که از آن ها چند عدد داریم ضعیف تر است.

او خیلی از ما خوشبخت تر است و یقین دارم تا به اینجا به دلیل آن پی برده اید. دنبال مقصر نیستم ولی متهم درجه اول این رویه را می توان واقعیت گرایی و گره زدن آن با دنیایی دانست که ما برای فرار از آن به ایفای نقش شخصیت های بازی می پردازیم، غافل از این که این همان دنیای خاکستری خودمان است با شباهتی باور نکردنی و با همه گوناگونی های آن که مقصر تمام این اتفاقاتی است که برای من و شاید شما افتاده است. وارد کردن تمام جنایات کثیف و شرم آوری که هر روز خبرنگاران آن ها را فریاد می زنند. تزریق سیاست، موجودی جاندار و دو رو که همه سعی می کنیم از ملاقات و رابطه با آن پرهیز کنیم ولی وقتی برای پرهیز از آن و فراموش کردن چهره او به سراغ بازی می رویم؛ گویی در حال طی کردن یک جاده یک طرفه هستیم.

خشونت و بی رحمی این دنیا کافی نبود تا حتی شخصیت های خیالی که ما آن ها را کنترل می کنیم دست به کشتار و انواع و اقسام جنایت ها بزنند. می خواهم شجاعت خود را محک بزنم. کجای کشتار بچه های ۹ ساله در فرودگاه زیباست که ما باید در Modern Warfare ۲ بانی آن باشیم. شاید افراد زیادی آن را حرکت جالب و متنوعی می دانستند ولی حالا که بناست حتی در بازی هم شاهد این صحنه باشیم، پرواز به نوار غزه هم واقعی تر است و هم دردناک تر! واقعا نیاز است آن قدر به واقعیت و حقیقت نزدیک شویم و Heavy Rain را تحسین کنیم؟ Heavy Rain همان چیز است که هر روز در اطراف ما رخ می دهد و ما ذره ای به آن اهمیت نمی دهیم.

من منکر ظرافت و دقت کارگردان آن و دانش آن ها نمی شوم ولی چیزی که من هر چه دنبال آن می گردم و پیدا نمی کنم یک سرگرمی واقعی است. ابزاری که به وسیله آن از زندگی خود که مانند نواری ضبط شده است دور شویم و روزمرگی خود را با لحظلات شاد و زیبا یک دنیای رنگارنگ عوض کنیم اما این دنیا مانند فیلم تک رنگی است که آینه تمام نمایی از دنیای پیرامون ماست با ویترینی متنوع و سرشار از حقه و دوز و کلک! آیا تکرار مکرراتی مانند جنگ جهانی دوم و شرمساری های آن که بار ها و بار ها نقل بازار رنگارنگ این صنعت می شود باز هم جایی برای سرگرمی باقی می گذارد. چرا هیچ کدام از این شخضیت ها برای ما Sonic، Earthworm Jim، Pacman و Neverhood و غیره و غیره نمی شوند که می دانم همه شما آروزی بازگشت به جلد آن ها را دارید. چرا این تکنولوژی و واقعیت گرایی تا این مرز که هنوز به اننتهای آن نرسیده ایم برای ما ذره ای از محبوبیت قهرمان های بالا نمی شوند؟

در طول سفری که به دهستان ها و شهر های محروم ایران داشتم و این فرصت را به دست آوردم تا از نزدیک و برای اولین بار تفاوت بازی کردن ما با آن ها را حس کنم نکته جالبی نظر مرا به خودش جلب کرد. آن ها خود را قربانی بازی نمی کنند. آن ها به دنیال دلیل نمی گردند تا وقت خود را با آن سپری کنند. آن ها قربانی بازی نمی شوند تا ماحصل این تن دادن افسردگی، انزوا و پرخاش گری باشد. در فرودگاه جزیره کیش وقتی سفر طولای من رو به اتمام بود صحنه ای جالب برای لحظه ای طولانی مرا به فکر فرو برد. در بین افراد زیادی که در سالن فرودگاه بودند دو پسر بچه با فاصله ای کم از ییدیگر نشسته بودند و دستان هر دو در حال تکاپو برای تجربه یک سرگرمی بود.

پسرک اول با لباس های مد روز و ظاهری که نشان از سطح باالای زندگی داشت مشغول بازی با PSP خود بود و پسرک دوم هنوز با چیزی بازی می کرد که ما سال های سال است که از آن عبور کرده ایم، دستگاهی که برای همه ما آشناست. وسیله بازی دستی که تمام بازی آن به تتریس و هواپیمایی ختم می شد که چند پیکسل آن را تشکیل می دادند. پسرک دوم از او بزرگ تر بود ولی آرام تر، خوشحال تر و بی دغدغه تر در حالی که پسرک اول با بازی کردن تنها بر خشونت و التهابی رنج می برد که برایش لذت بخش بود.

قرار بود حس کنیم ولی حالا تنها با مغز خود می توانیم آن چه را که بازی می کنیم درک کنیم نه با قلب خود زیرا محصولی که حال به عنوان بزرگ ترین سرگرمی دنیا قلمداد می شود، دیگر ماحصل دذمیدن روح هنر یک هنرمند به درون آن نیست.

ارسال شده توسط : آرش عیاری