یکشنبه, ۳۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 19 May, 2024
مجله ویستا

خوانشی متفاوت از فرهنگ ایرانی


خوانشی متفاوت از فرهنگ ایرانی

نورتروپ فرای در تعریف کمدی هزل آمیز می گوید «کمدی هزل آمیز عبارت است از نمایش جامعه وراجی که در آن کار مردم منحصر است به فخر فروشی و غیبت گویی » به یقین همین تعریف می تواند در تبیین جایگاه بسیاری از کمدی های هزل آمیز تلویزیون در نظر صاحب فکران جامعه کفایت کند و همین تعریف خود محکم ترین دلیل عدم پذیرش این ژانر در نظر هنرمندان اندیشمند جامعه خواهد بود

هنری که عاری از معرفت و فکر باشد و نتواند مخاطب را در پیمایش مسیر انسانی یاری رساند نمی تواند نام هنر را بر خود حمل نماید و از این رو برنامه هایی که در تعریف فرای می گنجند هر چند که مورد اقبال عامه مردم واقع می شود اما در میان صاحبان فکر جای رفیعی تصاحب نخواهد کرد. مواجهه اندیشمندان و فرهیختگان هر جامعه ای با معیارهای عامه پسند هنری، که با دستاویز قرار دادن فرهنگ لمپنی سعی در ارضای ذهن تضعیف شده مخاطب عام را دارد تحقیرآمیز و استهزا کننده است. به اعتقاد نخبگان جامعه، هنری که نتواند موجبات رشد یافتگی و فربهی ذهنی مخاطبان را فراهم آورد هنری عاری از معرفت عمیق انسانی است و محاکات این هنر محاکاتی فروتر و گره خورده با امیال سطحی بشری است.

از این رو این ژانرهای سرگرم کننده و وقت گیر و اندیشه کش در دایره زیبایی شناختی نخبگان جامعه جایی برای خود نیافته و تنها در بطن عامه مردم جریان و سیلان می یابد. برخلاف نخبگان، انسان های بسیط تنها به سرگرم شدگی و گذران ایام و غفلت از سختی های روزمرگی بسنده کرده و از هر عنصری که بتواند این اتفاق مبارک، یعنی غفلت را موجب شود استقبال می کنند.

خرد گریزی و حتی گاهی خردستیزی از مشخصات محصولات فرهنگی عامه پسند است و لیکن استبداد زدگی و تبعیت از دانای کل و روایت کلان و عدم عکس العمل در مواجهه با این نوع روایت از شاخصه های عمده این ژانر است. در این نوع روایت، مخاطب دست بسته و دهان بسته نظاره گر تصویر و یا خوانای متنی است که نویسنده با یاری واژگان، تیپ ها، رنگ ها، نشانه ها و شخصیت های عرف گریز آن تصویر یا متن را شکل داده و در معرض خواننده ها و بینندگان قرار می دهد. رنگ و لعاب این ژانر آنقدر زیاد است که مخاطب در سردرگمی تنها به خنده لحظه ای و گذری و ابتهاجی عاری از معرفت و از سر غفلت و بی خبری بسنده کرده و درصدد عمق یابی اثر نیست چرا که اصلاً بسیاری از این دست آثار، عمقی ندارند تا مردم را به غواصی در واژگان و تصاویر وادارند. البته در مقابل این نوع، نوع دیگری نیز وجود دارد که در پس تصاویر و متن که از آن طنزی نیز بیرون می زند عمق و معانی لابه لایی، بیشتر مدنظر است.

مخاطب خود را در لابیرنتی پر ابهام دچار کرده و سعی می کند برون شدی برای خود پیدا کند و همین تلاش، او را به کشف های جدید معرفتی نائل می کند. سر سخن این مقاله با آن نوع نیست و علتش این است که این نوع متاسفانه در تلویزیون محلی از اعراب ندارد و یا به ندرت بدان توجه می شود اما محاکات فروتر و ژانر خنده ناک و کمدی نمای ضعیف، بودجه کلانی را به خود اختصاص داده و هر روز از طریق جعبه جادویی وارد هاضمه بیمارگونه مخاطب می شود.سیاست ورزان تلویزیون جهت مبارزه با زیبایی های بصری ماهواره ها خود را مجبور به تهیه برنامه های سطحی می بینند تا برای مخاطب امکان شادکامی و خوش باشی را فراهم آورده و امکان رصد کردن شبکه های بیرونی را از آنها بگیرند.

این امر خود دلیل شتابزدگی در تصمیم گیری شده و هر کسی که استعداد اندک و رابطه استثنایی با مدیران ارشد شبکه داشته باشد به عنوان تهیه کننده سریال های طولانی فایده می برد و آنها نیز به فراخور سلایق و ذائقه تضعیف شده مردم کارگردانی را که می تواند از این موقعیت بهترین استفاده را ببرد به کار می گمارند. در این میان مهران مدیری که هوشمند و موقعیت شناس است یکی از چهره های مطرح طنزپرداز به حساب آمده. برنامه های وی به راحتی می تواند در نظر کارشناسان بازبین نمره قبولی را از آن خود کرده و بیشتر ایام روی آنتن طنازی کند.

این مقاله سر آن ندارد که کلیه برنامه های نمایشی طنزآلود را مورد مداقه قرار دهد بلکه تنها با دستاویز قرار دادن سریال «شب های برره» به کهن شناسی فرهنگی ایرانیان می پردازد. «شب های برره» به دلیل نفوذ در شمارگان بسیار جمعیت نمونه شبیه سازی شده اجتماع ایران فرض شده و با استناد بر آن، خود و جامعه خود را بار دیگر با تامل و تعمق بیشتر تورق می کنیم تا شاید از این رهگذر به ناموزونی و کج اندامی خود پی برده درصدد ترمیم و احیای خویشتن برآئیم. این برنامه ظرفیت و امکانات بسیاری را جهت نقد فراروی بیننده قرار داده است و از این روی موضوعات اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، سیاسی، مردم شناسی، زبان شناسی و حتی زیبایی شناسی یک ملت می توانند پارامترهایی باشند که با اتکا به شخصیت های موجود در این برنامه مورد توجه واقع شود.

البته به دلیل محدودیت های رسانه روزنامه از کنار این موضوعات سرفصل وار خواهیم گذشت که پردازش جدی بدان ها در این فرصت نمی گنجد. نقد ساختار گرایانه در مورد این سریال پاسخ بسیاری از ابهامات خواهد بود به همین دلیل اندام وارگی موضوعی، مفهومی، تصویری و متنی را در سریال پی خواهیم گرفت تا روشن شود که این اندام وارگی ساخته تخیل نویسندگان برنامه بوده است یا برگرفته از واقعیات جامعه. به یقین نقد ساختاری با پل بینامتنی استعارات و تلمیحات شاعرانه را به معاش و مراوده واقعی مردم می رساند که در این صورت نقد ما به حوزه نقد سنتی نیز دست درازی خواهد کرد.

۱- نماد پردازی و خروج از دایره اتهام

یکی از مهم ترین دلایل نمادپردازی و با زبانی غیر معمول و اندکی پیچیده سخن گفتن گریز از دایره اتهامات و در مستورگی بیان کردن سخنی است که فرد باید با رمز گشایی از متن به نتیجه مورد نظر هنرمند برسد.دکتر ناظر زاده کرمانی در تعریف نماد یا سمبل می گوید: «سمبل یا نماد آیت و نشانه ای از شیء یا امری است که شیء یا امر دیگر را القا می کند.» هرچه سخن گفتن در جامعه با بی لکنتی و آزادی صورت بگیرد در آن جامعه استفاده از سمبل برای بیان مطالبات بشری بی معنی جلوه خواهد کرد و این صنعت تنها در شعر سروده ها و یا محاکات متافیزیکی و یا خود ابزارانگاری افراد بروز خواهد کرد. اما در جامعه بسته، هنرمند برای هر وضعیتی که خلاف آمد عادت باشد به نمادپردازی متوسل خواهد شد. فروید برای همین منظور دست نایافته ترین آرزوهای بشری را به ناخودآگاه وی برده و در یک کنش روانی آن را به عنوان سمبل استخراج می کند. به یقین در جامعه ای که دست نایافتگی آرزوها بیشتر باشد خیال پردازی و نماد سازی در آن جامعه رشد افزون تری خواهد کرد.

البته به اعتقاد «بودریار» انسان هیچ وقت از تخیل باز نمی ماند و با جایگزین کردن نشانه ای در محلی دیگر برای تخیل خود فرا خناکی و گشودگی ایجاد می کند و این بازی را همیشه ادامه می دهد. اما این بازی در دو ساحت فرهنگی متفاوت، متفاوت چهره نشان می دهد. در جامعه بسته سخن افراد و جامعه در پدیدارها و از زبان آنها وا نموده می شود و در جامعه باز افراد جهت کشف پدیده ها خود را متصف به آن کرده و همانند آن رونمایی می کنند. اولی در بیان نیازهای فیزیکی متوسل به زبانی سمبلیک می شود، دومی در واماندگی عمیق انسانی و تنهای بشری و برای ایجاد ماندگاری با طبیعت عجین شده و زبانی نمادین برای سخن گفتن با او کشف می کند. ما در این مقال مورد اول را مورد توجه قرار خواهیم داد.سریال «شب های برره» در حوزه های فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، زیبایی شناسی و... اقدام به سمبل سازی های عامه پسند کرده و با استناد بدان ها سعی کرده است که جامعه و فرهنگ ایرانی را به نقد بنشیند. به طور گذرا به تک تک آنها اشاراتی خواهیم کرد و خواهیم گذشت تا خواننده آینه ای فراروی خود گذارده و خود و ملیت خود را در آن آینه دیده و درصدد اصلاح و ترمیم خویشتن برآید.

الف- مستورگی فرهنگ ملی در اسامی افراد:

بیشتر اسامی کاربردی در این سریال در ذهن و یاد بیننده رابطه بینامتنی ایجاد کرده و ذهن را به دورترها برده و موجب برون رفت از سریال به تبار ایرانی را امکان پذیر می سازد. ما در این سریال با اسامی سردار خان، سالار خان و نظام مواجه هستیم که کارکردی سیاسی در سریال پیدا کرده و نقش بسزایی را جهت به عمق رفتن و غواصی کردن بر تاریخ و تبار ایرانی ایجاد می کند. این سه کاراکتر موقعیت هایی را باعث می شوند که دقت در آنها پیش برنده موقعیت سیاسی سریال است و اگر از کاراکترهای دیگر نیز غفلت کنیم این سه می توانند بیننده را به عناصری چون استبداد زدگی، وا دادگی و انفعال در مقابل قدرت متوجه سازد. سردار خان با تمامی اعتباری که دارد و درصدد حفظ فرهنگ برره است خود با لهجه تهرانی (که در سریال تهرانی بودن به بیگانه بودگی تعبیر می شود) سخن می گوید و نشان می دهد که سرداران این دیار خط و مشی خود را از دیگران گرفته و ساده انگارانه تصور می کردند که از فرهنگ و ملت خود حفاظت می کنند در حالی که خود از مخربان و مهاجمان به فرهنگ خودی بودند. به فراخور لهجه ای که این بزرگ قبیله دارد فرزندانش نیز برای تحصیل به شهر رفته و با شناختی که از دیگر فرهنگ ها به دست آورده اند نقاد فرهنگ خود می شوند اما جامعه نقد آنها را برنتافته دوباره در خود الینه می کند. چنان که دختر خانواده که از شهر برگشته است در به کار گیری فعل «بود» که به «بید» قلب شده است سردرگم است و به دلیل همنشینی با اهالی خانواده و قبیله و عادت کردگی اش بید استفاده کرده و سریع آن را به بود برمی گرداند. همین آونگان بین بید و بود می تواند انفعال بالا دستیان را نشان دهد. برخلاف برره بالا برای برره پائین دامادی شهری خیال پردازی شده است. این جماعت که نسبت به بالا دستیان از امکانات معیشتی کمتری بهره مندند امکان ورود اجانب را مهیا می کنند و برای اینکه از قافله عقب نیفتند با اتصاف و اتصال به فرهنگ دیگری سعی می کنند خود را بهین تر از بالا دستان نشان دهند. سالارخان به فرهنگ قبیله نزدیک تر نشان می دهد که شعارش خشونت و جباریت و دیگرآزاری است. پسر وی در تمامی سریال به دلیل خبط هایی که می کند مورد تحسین واقع می شود و کل خانواده جز دامادشان که فردی فرهیخته است وی را تشویق می کنند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 5 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.