شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

سند جدید رسوایی مدعیان کذاب دمکراسی


سند جدید رسوایی مدعیان کذاب دمکراسی

آری لجن پراکنیهای اخیر علیه رئیس جمهور منتخب ملت از سوی عناصر درجه چندم تجدیدنظرطلبان مدعی اصلاحات و سکوت خجالت آور سردمداران این جناح و در واقع تأیید ضمنی و رضایت ایشان از این اهانتهای وقیحانه نیز سند جدیدی از رسوایی و دروغ بودن تمام آن شعارهای زیبا و فریبا اما توخالی در خصوص ضرورت احترام به انتخاب مردم و اولویت دمکراسی و است

انتخابات حماسی سوم تیر علاوه بر نتیجه شگفت آن برای اهالی سیاست، در حاشیه نیز برکات فراوانی به ارمغان آورد که هنوز ابعاد آن به درستی مکشوف نگردیده و همچنان در حجاب معاصرت به سر می برند. از جمله این برکات به عقیده نگارنده محک خوردن ادعاهای سیاست زدگان موسوم به اصلاح طلب؟! و میزان پایبندی ایشان به آن شعارهای زیبا مبنی بر «اولویت رأی ملت»، «احترام به تصمیم مردم و اراده ملی»، «ضرورت التزام به خرد جمعی»، «نفی هرگونه قیم مآبی برای ملت» و... است. شعارهایی که طی ۸ سال حاکمیت این جریان لقلقه زبان حضرات بود و چماقی برای کوفتن بر دهان منتقدان و دلسوزانی که به خود جرأت داده بودند تا نازکتر از گل! در نقد انحرافات ایشان بگویند و بنویسند! که مع الاسف خود همین حضرات طی این ۳ سال پس از سوم تیر و رویکرد دمکراتیک ملت به نامزد دلخواهش پنبه ی آنها را زده و بی پایگی تمام آن شعارهای فریبا را به خوبی اثبات کرده اند!

به عقیده نگارنده انتخابات سوم تیر اگر هم آنگونه که اینان با تمسک به جنجالهای کذب درصدد القاء آن بوده اند، سبب تضعیف کشور و به خطر افتادن منافع ملی! شده باشد (که قطعاً نشده است)، همین که یک فرصت طلایی پدیدار شده تا ملت صداقت و التزام شیفتگان لیبرالیسم و نسخه های وارداتی دمکراسی غربی را به همان مردم سالاری و جمهوریت مقدس! و منتخب جمهور ملت، بالعیان مشاهده کند و همچنین شکست پروژه روشنفکرنمایان غربزده که با الگوتراشی وارداتی در پی بازتولید نسخه «شیراک- لوپن!» و القای این توهم پوچ بودند که «ملت ایران موقعی بالغ و رشید محسوب می شود که همچون ظرفی بی محتوا و بی هویت! آنگونه که ما روشنفکرنمایان می خواهیم! و با دنباله روی کورکورانه از مردم آگاه! و دوراندیش! فرانسه به «ژان ماری لوپن ایران!» نه گفته و ژاک شیراک را انتخاب نماید!» (و این مشابه نمایی پوچ تداعی گر نسخه تقی زاده، سرسپرده انگلیس در ۱۰۰ سال قبل مبنی بر ضرورت فرنگی شدن ایرانی «از فرق سر تا ناخن پا!» بود) خود به تنهایی آنچنان دستاوردهای ارزشمندی هستند که جا دارد ملت ما تا مدتها از بابت آن به خود «دست مریزاد» بگوید، چه رسد به برکات فراوان دیگری نیز که هم از منظر اعاده عزت ملی در عرصه بین المللی (که متأسفانه از رهگذر سیاستهای منفعلانه و وادادگیهای پیاپی همین حضرات در زمان تصدی مناصب کلیدی دولتی و امنیتی خدشه دارشده بود!) و همچنین برپایی نهضت قطع مناسبات فاسد اقتصادی و رانتهای نامشروع از بیت المال نصیب ملت شده است و صد البته که هنوز در ابتدای راه هستیم.

نمونه ها در این خصوص از شماره بیرون است و مجال و ضرورتی برای تکرار آنها نیست و همگان از همان فردای ۲۷ خرداد ۸۴ و مشخص شدن رویگردانی ملت از افراطیون تجدیدنظرطلب مکرر در مکرر شاهد التزام عملی! همین مدعیان وطنی لیبرال دمکراسی غرب! به نتیجه آن انتخابات مردم سالارانه البته از طریق هتاکیهای وقیحانه و توهین و از آن بدتر تحقیر منتخب ملت! به طرق مختلف بوده ایم!

آخرین مورد در ایام اخیر سریال طنز نوروزی «مرد هزار چهره» در تلویزیون بود که با هدایت مستقیم برخی چهره های لمپن تجدیدنظرطلب دستمایه لجن پراکنی جدید ورشکستگان سیاسی و مدعیان کذاب و دروغگوی مردم سالاری و حاکمیت رأی ملت و... علیه رئیس جمهور منتخب گردید و حضرات که گویا پس از متحمل شدن شکست سنگین در انتخابات مجلس به دنبال محملی برای تشفی دل زخم خورده و بیمار خود بودند، این موضوع را نیز بهانه تازه ای برای عقده گشایی و ابتذال سیاسی خود قرار دادند! و علاوه بر پیامکهای موهن در سطح وسیع و احتمالاًسازمان یافته، کاریکاتوریست هتاک روزنامه اعتماد ملی در طرحی وقیحانه نسبت به رئیس جمهور منتخب اهانت و لجن پراکنی کرد و بدین ترتیب بار دیگر بی پایگی تمام آن شعارهای ظاهرفریب اما توخالی در خصوص میزان بودن رأی ملت و ضرورت احترام به منتخب ملت را به زیباترین! شکل بیان نمودند!

در این زمینه نگارنده لازم دیدم تا مواردی را با استناد به یادداشتهای قبلی خود بیان نماید و به عبارتی این اهانتهای اخیر بهانه ای شد تا مروری گذرا داشته باشیم بر میزان پایبندی حضرات مدعی «جمهوریت!» بر شعارهای زیبای مردم سالاری و نیز پایبندی ایشان بر نقل قول گزینشی امام در خصوص «میزان رأی ملت است»

یک سال و نیم قبل محمد علی ابطحی فرزند یکی از اصلی ترین سردمداران کنونی انجمن حجتیه طی یادداشتی سراسر کذب در وبلاگ خود با عنوان «گفتگوی من و دکتر یزدی درباره قانون اساسی کشور» (در تاریخ ۱۸ مرداد ۸۵) در یک دروغ آشکار و عجیب و با تحریف وقیحانة آراء حضرت امام خمینی (قدس سره) ادعا کرد که «امام موافق گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی نبود بلکه این لیبرالهای دولت موقت بودند که بر خلاف خواسته امام! با اصرار در تشکیل مجلس خبرگان سبب درج اصل مذکور در قانون اساسی [و در نتیجه موجب اینهمه شکست و بدبختی! برای تجدیدنظرطلبان وابسته به غرب از بابت وجود اصل مترقی ولایت فقیه] بوده اند!، حقیر با مشاهده اوج موذیگری این یادداشت مزورانه و نیز بی عملی معروف! و انفعال مألوف! متولیان رسمی حفظ و نشر آثار امام نسبت به این سمپاشی موذیانه عنصر همفکرشان علیه اصلی ترین آرمان امام یعنی ولایت مطلقه فقیه، طی مقالة مبسوطی با عنوان «آراء مغرضانه خود را به امام نسبت ندهید!» به تفصیل کذب بودن و تحریف آمیز بودن دعاوی بی اساس ابطحی را تبیین و مشت نامبرده را در افکار عمومی باز نموده و ضمن آن به شدت در خصوص برخورد گزینشی یا بی عملی و سکوت مدعیان خط امام و اعضای مؤسسه تنظیم و نشر آثار، نسبت به این تحریفات وقیحانه اعتراض نمودم.

در انتهای آن مقاله در خصوص ادعاهای کذب مردم سالاری و جمهوریت خواهی تجدیدنظرطلبانی مانند ابطحی نوشتم:

«تابحال تمام بود و نبود مدعیان اصلاحات و همپالکیهای آنها که زیر علم جبهه ناهمگون و آشفته دوم خرداد مجتمع بوده اند، در ۲ شعار فریبنده خلاصه شده بود که مصداق حقیقی «کلمة حق یراد بها الباطل» بودند! و این دو شعار عبارتند از «برتری مطلق رأی مردم در هر شرایط! و بدون هیچ قید و شرط!» و دیگری «عمل به قانون! و به خصوص تبعیت مطلق از قانون اساسی» که دوست نکته سنجی این دو گزاره را بصورت کنایی در قالب ۲ شعار «لاحکم الا قانون!» و «لاحکم الا رأی مردم!» بیان کرده بود! بحمدالله از یکی دو سال قبل و آغاز دور شکستهای زنجیره ای حضرات و بخصوص از فردای انتخابات نهم ریاست جمهوری و شکست مفتضحانه ائتلاف به اصطلاح ملی!؟ تجدیدنظرطلبان، پنبه هر دو شعار از سوی خودشان زده و کذب ادعاهای ایشان مشخص گردیده است. (هرچند که بر آگاهان دلسوز از همان ابتدای روی کار آمدن آن جناح توخالی بودن آن ادعاها مانند روز روشن بود.)

شعار «لاحکم الا رأی مردم!» که با فحاشیهای روشنفکرنمایانه و اهانتهای مکرر حضرات به مردم به جرم گناه نابخشودنی! دادن رأی «نه» قاطع به تجدیدنظرطلبان و انتخاب رئیس جمهور اصولگرا از حیّز انتفاع ساقط شد. در واقع حضرات با این اهانتهای زشت اثبات کردند که آری! انتخاب مردم مطاع است و «رأی مردم صدای خداست!» البته تا زمانی که به سود ما باشد و مردم زمانی محترم و خواستشان اولی است که رأی خود را دربست به جیب ما سرازیر نمایند والا اگر همین مردم به هر دلیل و از جمله فرصت سوزیها و سوءتدبیرهای حضرات، از ایشان روی برگردانند دیگر نه تنها محترم و فهیم و بالغ و رشید نیستند بلکه مشتی عقب مانده و توده های گرسنه و پوپولیستی هستند که هم دچار گیجی و آشفتگی هستند! (سیاست نامه شرق، شماره ۲، آذر ۸۴، ص.۲۳، «اسطوره های دولت جدید»، مراد فرهادپور) و هم فاقد درک واقع بینانه! و هنوز یاد نگرفته اند که چگونه با ما نخبگان! و روشنفکران! تعامل کنند! (کیهان، ۱۳ مرداد ۸۴، ص.۱۴، کولایی) و از همه جالبتر افاضات خود آقای خاتمی است که تا دیروز همه چیز و حتی دین! را تابع رأی مردم و به تعبیر ایشان «مردم سالاری» تعریف می کرد و از منظر روشنفکری صراحتاً فتوا صادر و از بالا! برای دین تکلیف تعیین می کرد که «اگر اسلام خود را با مردم سالاری سازگار نکند، شکست خواهد خورد!» و «باید اسلام را بگونه ای تعریف کنیم که با مردم سالاری ناسازگار نباشد!» اما پس از اینکه با ِاعمال همین مردم سالاری مقدس! و با رأی جمهور ملت در یک انتخابات کاملاً مردم سالارانه و برغم تمام تخریبها و دست و پا زدنها، جریان متبوع ایشان از حاکمیت اخراج شد، با پشت پا زدن به همه آن شعارهای فریبا افاضه فرمود که «متأسفانه جامعه دچار فقر تحلیل است!» و البته توضیح نداد که آن زمان که جامعه آرای قاطع خود را بی دریغ به سود جریانات مورد نظر ایشان سرازیر می کرد هم به همین مرض مبتلا بود یا نه؟!

از روزی که مردم برغم تمام تقلاها و اعمال خلاف قانون همفکران ایشان و حتی در برخی موارد، تخلفات خود ایشان! (از جمله صدور آن بیانیه جهت دار و خلاف بیّن قانون اساسی و مشتمل بر کنایات بلیغتر از تصریح! در خصوص رأی دادن به این یکی! و رأی ندادن به آن یکی! و توصیه قیم مآبانه به ملت که «درست انتخاب کنید!») تصمیم گرفتند تا تفکر و شیوه دیگری را جایگزین جریان پرمدعای اصلاحات! نموده و صراحتاً نارضایتی خود از جناح مزبور را در قالب «نه» قاطع به آن فرامین مطاع! در صندوق ریختند، مبتلا به فقر تحلیل شدند!

و طنز تاریخ اینکه همینها که مردم را بدلیل انتخاب نامزد مغضوب! و پشت کردن به قیم مآبی خود صراحتاً مورد اهانت قرار میدهند، همزمان برای به خطر افتادن «جمهوریت» و «بنیان مردم سالاری» و ... جنجال به پا کرده اند؟!

و اکنون نیز چنانکه در یادداشت آقای ابطحی و نیز دهها مورد روشن و صریح دیگر دیده ایم! دروغ بودن شعار «قانون گرایی» حضرات نیز به روشنی اثبات میگردد و دقیقاً همانند شعار مردم سالاری که شرح آن رفت، در این خصوص نیز میبینیم که قانونگرایی و «اولویت قانون اساسی! تحت هر شرایط!» نیز تا زمانی مطلوب است که به سود منویات آقایان باشد والا اگر امری در همین قانون اساسی مقدس! خلاف میل و دلخواه حضرات باشد، صراحتاً آن را نیز نفی میکنند و بعبارتی اینجا نیز آنچه میزان است نه رأی مردم و قانون اساسی که خواست جناحی و باندی ایشان است و در این میان، شعارهایی زیبایی مانند قانون گرایی و مردم سالاری و ... جز ابزارهایی برای تأمین این منویات باندی نیست!»

یکی دیگر از بارزترین نمونه های این دست موارد محیرالعقول! و نفاق ورزی مدعیان کذاب احترام به خواست و رأی مردم، افاضات محمد عطریانفر، عضو ارشد حزب «دارندگی و برازندگی!» و تکنوکراتهای نولیبرال در مصاحبه با خبرگزاری فارس با عنوان «بازخوانی دلایل شکست هاشمی» به مناسبت اولین سالگرد انتخابات سوم تیر بود که بیش و پیش از هر چیز یادآور آن دو مناظره بیادماندنی و تاریخی! آقایان مرعشی و نوبخت -که از نزدیکترین دوستان این جناب محسوب می گردند- در روزهای پایانی قبل از مرحله دوم انتخابات مزبور در گفتگوی زنده خبری سیما بود؛ گفتگوهایی که به اذعان موافق و مخالف بزرگترین ضربه را به محبوبیت رقیب دکتر احمدی نژاد وارد و نقشی بسیار مهم در اقبال مردم به رئیس جمهور منتخب ایفاء نمود!

در مصاحبه مزبور، عطریانفر طی اظهاراتی شگفت انگیز ضمن توهینهای آشکار و تحقیر شعور مردم و نثار بی دریغ انواع کنایه های گستاخانه به رئیس جمهور، در کمال صراحت (بخوانید وقاحت!) منتخب ملت را صرفاً «رئیس جمهور حقوقی!» و «فاقد جایگاه عرفی؟!» القاء و رأی مردم را یکسره محصول توطئه و تقلب عوامل موهوم و انحراف افکار عمومی! تلقی نمود آنهم با این استدلال کاملاً منطقی! که «نتیجه نظرسنجیها حاکی از برتری دکتر احمدی نژاد نبوده است و از آنجا که نظرسنجیهای ما (بخوانید نظرسازیهای فرمایشی!) همچون وحی منزل! غیرقابل خدشه است، لاجرم چاره ای نداریم جز اینکه میان نظرسازیهای فرمایشی و نسیه حزب «رانتیر» و نولیبرال کارگزاران و انتخاب نقد و دمکراتیک اکثریت ۱۸ میلیونی ملت ایران دومی را به نفع اولی قربانی و رأی مردم را متقلبانه و محصول جهت سازیهای توطئه گران بدانیم!»

این اضافات آنچنان وقیحانه و رسوا و در عین حال سست و فاقد منطق بود که حتی از جانب رسانه های همفکر عطریانفر سانسور گردید و حتی روزنامه توقیف شده شرق (که در آن ایام نامبرده بعنوان گرداننده اصلی و پشت پرده آن محسوب می شد) نیز حاضر نشد که این مصاحبه فضاحت بار رئیس شورای سردبیری خود را منعکس نماید! و به عبارتی ترجیح دادند تا زیاد صدای قضیه را در نیاورند تا از تبعات منفی و رسوایی حاصله در افکار عمومی جلوگیری نمایند!

نگارنده این سطور در آن هنگام نیز از شدت ادعاهای پوچ و بی منطق نامبرده نتوانستم بی تفاوت بمانم و طی مقاله مبسوط دیگری با عنوان «اهانت به مردم موقوف!» که قسمت عمده ی آن در هفته نامه یالثارات (شماره‌ های ۷ – ۳۸۵، ۱۱ الی ۲۵ مرداد ۸۵) منتشر شد، به نقد این مصاحبه پرداختم که بد نیست بخشهایی از آن را به مناسبت توهینهای اخیر همین مدعیان جمهوریت خواهی و مردم سالاری! مرور نماییم. حقیر از جمله در رد این اباطیل نوشتم:

«حقیقتاً اگر ملت ایران بلانسبت این اندازه از لحاظ شعور و درک سیاسی در چنین رتبه حقیری بسر می برند که انتخاب بارز و روشن ایشان فاقد هرگونه اعتبار و رسمیت است! و به قول جناب نظریه پرداز! «رأیشان قبل از انتخابات بطور «غیررقابتی» توسط نیروهای پشت پرده منحرف می شود!» و «یک جوان ناشناخته!؟ به حلقومشان فرو می رود!» پس چگونه ۸ سال با اتکاء به همین رأی به قول شما بی ارزش! زمین و زمان را بهم دوخته بودید و در برابر هرگونه نقدی بر رفتار غلط خود با چماق و انگ ذنب لایغفر! «اهانت به خواست ملت!»، «توهین به مردم!» و «خدشه در مردم سالاری و دمکراسی!» بر فرق منتقد می کوفتید! در این صورت نه ارزشی برای دوم خرداد و رأی ۲۰ میلیونی منتخب آن وجود دارد و نه مبنایی برای دولت برآمده از آن!

خنده دار است که از یکسو مکرر در مکرر حضرت آقای نظریه پرداز! مردم را مورد اهانت قرار داده و ایشان را به دلیل تمکین نکردن به میل خود و رویگردانی از حزب کارگزاران به عنوان مشتی پاپتی! که رأیشان قدر و ارزشی ندارد و افراد «کمتر توسعه یافته! و روستاییان محرومی که تمام زندگیشان در این خلاصه می شود که چگونه نانی تهیه کنند یا اینکه فرزندشان را چگونه به خدمت سربازی ببرند و اگر کسی که متکی بر قدرت و مسلح به سلاحی است که می تواند برای آن روستایی خطر بیافریند، به او امر کند که چگونه عمل کند و رای دهد، تمکین می کنند!!» توصیف می کند و از سوی دیگر و به وکالت و نیابت از همان مردم! ادعاهای پوچ خود را به عنوان خواست ملت جا می زند و هر جا در پاسخ به سئوالات مصاحبه گر درمی ماند مطابق معمول! از مردم مایه گذاشته و مکرراً جملاتی نظیر «مردم این نظر را ندارند»، «این را مردم می گویند»، «مردم این قضاوت را ندارند!» را تکرار میکند.

کدام مردم؟!! شما که پنبه مردم و رأی مردم و دمکراسی و مردم سالاری را زدید و بر هرچه انتخاب و تشخیص خرد جمعی بود، رسماً و یکجا فاتحه خواندید؟! ۱۸ میلیون رأی دهنده که به قول شما فاقد کوچکترین استقلال هستند و گله وار (با پوزش فراوان از ملت شریف) و بدون درک و شعور! هرگونه که دیگران و نیروهای موهوم برایشان ببُرند و بدوزند، بدون کوچکترین سئوالی می پوشند؟!

بد نیست اینجا حکایتی را ذکر نماییم. دکتر سید محمد تیجانی، اندیشمند تونسی که با مطالعات خود به حقانیت تشیع پی برده و کتب ارزشمندی در راستای دفاع از این فرقة ناجیه تألیف کرده است، در یکی از این کتابها حکایت جالبی از بحث با شماری از اهل سنت در هندوستان ذکر می نماید بدین قرار که درخصوص مفهوم اهل بیت (ع) در آیه تطهیر یکی از حاضران متعصب که به سختی به ایشان هجمه می کرد، منظور از «اهل بیت» در آیه مزبور («انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم ....») را همسران پیامبر اعظم (ص) قلمداد و منکر شمول این مفهوم بر ائمة معصوم (ع) گردید و دکتر تیجانی با اشاره به شواهد انکارناپذیر موجود در کتب روایی خود اهل سنت در اثبات این حقیقت، پاسخ داد که «کتب روایی و منابع اصلی حدیث شما از جمله دو کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم که جایگاه آنها را در رتبه پس از قرآن می دانید، برخلاف این ادعا گواهی می دهند.» همان معترض در کمال ناشیگری و از سر تکبر و تعصب اظهار می دارد که «هر آنچه حدیث و سند که شما از کتب اهل سنت از جمله صحیح بخاری و مسلم شاهد بیاورید، همگی جزو جعلیاتی است که شیعیان در آن کتابها وارد کرده اند!» و در اینجا دکتر تیجانی با تبسمی پرمعنا پاسخ می دهد که «اگر معتبرترین کتابهای اهل سنت تا بدان پایه دچار سستی و بی مبنایی هستند که شیعیان قادر به دستبرد و جعل محتوای آنها باشند، در اینصورت نه آن کتابها کوچکترین ارزش و اعتباری دارند و نه مذهبتان که بر پایه آن منابع بنا شده اند!» و اینجا بود که طرف مقابل منفعل گردید و از پاسخ درماند! حکایت افاضات موهن عطریانفر هم بی شباهت با شبهه بی اساس آن متعصب هندی نیست!

براستی اگر ملت ایران -با پوزش مجدد از ساحت هموطنان عزیز- آنگونه که این آقا از سر تبختر ادعا کرده آنچنان بی هویت و فاقد استقلال تشخیص و صلاحیت تصمیم گیری میباشند که براحتی و بر اساس القائات تصمیم گیران پشت صحنه عمل میکنند، پس چه ارزشی برای دوم خرداد و دولت نشأت یافته از آن باقی می ماند؟!

از آن وقیحتر آنجاست که عطریانفر در پاسخ به این سئوال که «از صحبتهای شما نتیجه میگیریم که سطح فکر مردم ما به حدی پایین است که با تبلیغات عده ای خاص، به کسی که حدود ۳۰ سال معتمد آنها بود پشت می کنند و به کسی رأی می دهند که تازه از راه رسیده است!» تلویحاً پاسخ مثبت داده! و چنین افاضه می کند: «متأسفانه حق رأی مردم ما در ایران ادا نمی شود! این مشکلی است که باید مرتفع شود. ...اینکه قیمت! رأی هر شخص مشخص نیست، ضعفی است که هم به اصلاحات وارد است و هم به غیراصلاحات. درمحیطهای کمتر توسعه یافته، تمام زندگی یک روستایی محروم در این خلاصه می شود که چگونه نانی تهیه کند یا اینکه فرزندش را چگونه به خدمت سربازی ببرند. اگر کسی که متکی بر قدرت و مسلح به سلاحی است که میتواند برای آن روستایی خطر بیافریند، به او امر کند که چگونه عمل کند و رای دهد، آن فرد تمکین میکند!»

آیا این زیاده گویی بی شباهت به آن پرت و پلاگویی سردبیر شرق که دست بر قضا بسیاری از اینگونه اضافات! نخست از نیش قلم فاخرنویس! وی تراوش کرده و سپس بر زبان همفکرانش جاری می شود، نیست که پس از انتخابات و «نه» بزرگ مردم به یک هفته تقلاها و دست و پا زدنهای خود و پدرخواندگانش، از سر خشم و غضب ملت را به باد ناسزا گرفت و نوشت که مردم مشتی پاپتی اُمُل! هستند و «آن کسانی که در هفته حتی یک وعده غذای خود را در رستوران نمی خورند یا نمی توانند بخورند، طبیعی است که به نامزد ما روشنفکران (بخوانید روشنفکرنمایان ورشکسته و مرتجع!) رأی ندهند!» و به قول نویسنده ای «به این ترتیب تعریف دیگری از انسان مدرن ارائه شد: موجودی که لااقل هر هفته یک بار به رستوران می رود و شنیدن فحاشیهای روشنفکری با لهجه فرانسوی می تواند او را وادار کند که از ترس لوپن به شیراک رأی بدهد!» (ویژه نامه پرتو سخن، یادنامه نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، ۷ تیر ۸۵، ص.۸۷)

سپس حقیر در بخشهای دیگری از این مقاله که البته در یالثارات منتشر نشد، چنین نوشتم:

«لازم است که اینجا به حکایت دیگری اشاره کنیم. در سال ۵۸ که مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی تشکیل شد، درخصوص اصل ولایت فقیه بحث فراوانی میان نیروهای معتقد به اصول انقلاب اسلامی و خط امام با لیبرالها و روشنفکرنمایان در گرفته بود و نفوذیهای غربزده که نقشه های خطرناک خود در زمینه تحقق اهداف اربابان را با تأسیس نهاد ولایت فقیه برباد رفته می دیدند، با تمسک به هر وسیله ای از جمله شانتاژ و غوغا در دهها نشریه خود از «حاکمیت فاشیسم!» و «صدای پای نعلین استبداد!» و... دم می زدند و جامعه را در آستانه فاجعه ای خطرناک! (درصورت تصویب اصل ولایت فقیه) القاء می کرند! حضرت امام نیز در بیانات خود بی پایگی این جوسازیها را صراحتاً تبیین کرده و از جمله در جایی فرمودند: «به حرف آنهایی که برخلاف مسیر اسلام هستند و خودشان را روشنفکر حساب می کنند و می خواهند ولایت فقیه را قبول نکنند، گوش ندهید. شما نترسید از این چهار نفری که نمی فهمند اسلام چه است، نمی فهمند فقیه چه است، نمی فهمند ولایت فقیه یعنی چه! آنها خیال میکنند که [ولایت فقیه] یک «فاجعه» است به جامعه! آنها اسلام را فاجعه می دانند نه ولایت فقیه را! ...ما فرض می کنیم که فاجعه است. این فاجعه را ملت می خواهد، شما چه می گویید؟! این فاجعه ولایت فقیه را ملت ما می خواهند!» (صحیفة نور ج.۹، صص.۲۴۸ تا ۲۵۳)

رأی قاطع ملت به ولایت فقیه در همه پرسی تأیید قانون اساسی به خوبی صحت فرمایش امام را نشان داد. همچنین ایشان در جایی دیگر با اشاره به تلاش مدعیان دمکراسی به تحمیل عقاید خود به ملت (درست نظیر همین رویه ای که افراطیون تجدیدنظرطلب از هنگام انتخابات نهم ریاست جمهوری تا به حال در پیش گرفته اند)، به زیبایی می فرمایند: «همین آقایانی که فریاد می زنند که باید دمکراسی باشد، باید آزادی باشد! همین آقایان می نشینند دور هم و یک چیزی پیش خودشان می گویند و می خواهند تحمیل کنند به یک ملت» (همان، ج.۱۰، ص.۳۴)

حال جا دارد ما نیز با تأسی از این فرمایشات امام، به امثال مدعیان اصلاحات که از یکسو فریاد جمهوری خواهی اشان سر به فلک می زند و از سوی دیگر هر آنچه بدتر از آن موجود نیست را در توهین و هتاکی به منتخب ملت -البته منتخب غیر مطلوب ایشان!- نثار می کنند و کسانی که مداوماً انتخاب دکتر احمدی نژاد را به مثابه یک فاجعه برای کشور القاء می نمایند و می کوشند تا مردم را از عواقب خطرناک! این اشتباه عظیم! بترسانند، بگوییم به فرض انتخاب ایشان آنگونه که شما با جنجال مدعی هستید، یک فاجعه باشد! مردم این فاجعه را خود انتخاب کرده اند! مگر سالها شما مدام با حربه رأی مردم و دمکراسی و اینکه «مردم ما را انتخاب کرده اند!» به جنگ رقبا نمی رفتید؟! و مگر مردم صاحبان اصلی کشور نیستند؟! بسیار خوب! همین مردم اکنون به این دولت رأی داده اند، حال و به تعبیر امام «شما چه می گویید؟!» برمبنای همان اصول لیبرال دمکراسی که از آن دم می زنید و تشکل التقاط زده و دولت ساخته خود را «لیبرال دمکرات مسلمان!» می نامید، دولت آقای احمدی نژاد منتخب این ملت است و اهانت به آن اهانت به ملت ایران محسوب می شود.

آیا عقیده امثال عطریانفر و دوستان وی این است که مردم سالاری و انتخابات تنها تا جایی پذیرفتنی است که مطابق میل ما باشد وگرنه قابل پذیرش نیست؟! اگر چنین است چرا با شجاعت آنرا اعلام نمی کنند تا مردم نیز تکلیف خود را با ایشان بهتر بدانند؟! اگر دمکراسی و انتخابات مطلوب است پس نتایج آن درهر صورت باید مورد پذیرش مدعیان لیبرال دمکراسی باشد و اگر انتخاب فردی خارج از دایره میل همان مدعیان، خلاف دمکراسی باشد، چاره ای نداریم جز پذیرش اینکه تحقق دمکراسی محال بوده و وجود دمکراسی مستلزم عدم آن است! که البته بطلان این ادعا بر هر صاحب خردی آشکار است.»

آری! لجن پراکنیهای اخیر علیه رئیس جمهور منتخب ملت از سوی عناصر درجه چندم تجدیدنظرطلبان مدعی اصلاحات و سکوت خجالت آور سردمداران این جناح و در واقع تأیید ضمنی و رضایت ایشان از این اهانتهای وقیحانه نیز سند جدیدی از رسوایی و دروغ بودن تمام آن شعارهای زیبا و فریبا اما توخالی! در خصوص ضرورت احترام به انتخاب مردم و اولویت دمکراسی و .... است!

اتفاقاً بهترین شاهد ما بر این ادعا که مردم سالاری و لیبرال دمکراسی مورد نظر این حضرات دقیقاً نسخه بدلی و وارداتی دمکراسی دروغین اهدایی غرب و آمریکا می باشد، همین تشابه و بلکه همسانی عجیب میان خروجیها و واکنشهای مدعیان به انتخابات آزاد و دمکراتیکی که البته منجر به نتایجی برخلاف میل اینان شده است، می باشد. در غرب نیز شعار دمکراسی گوش فلک را کر می کند و تحت پوشش همین شعار فریبنده لشگرکشی و تجاوز به کشورها و قتل عام بیگناهان مجاز تلقی میشود تا مردم «وحشی!» و «عقب مانده!» عراق و افغانستان و فلسطین و لبنان به زور به بهشت! موهوم لیبرال دمکراسی هدایت شوند اما این دمکراسی فقط تا زمانی محترم است که منجر به انتخاب نوکران غرب شود و در غیر این صورت نه تنها دمکراسی معتبر نیست بلکه آنگاه بارش توپ و بمب و موشک بر سر مردم بی گناه عراق و لبنان و فلسطین (که البته گناه نابخشودنی! ایشان انتخاب دمکراتیک نمایندگان جنبش حماس و یا دولت غیروابسته به امریکا و اسرائیل است!) و نسل کشی جمعی آنان از طریق نابودسازی منابع زیربنایی و حیاتی ایشان مجاز تلقی می شود!

تنها نگاهی به آنچه که طی یکی دو سال اخیر در لبنان و نوار غزه و عراق جریان داشته و دارد، به روشنی گویای مطلب است. درداخل نیز اوضاع به همین قرار است و به عبارتی دنباله روهای داخلی غرب نیز درست همین شیوه منافقانه را درباره رأی مردم پی می گیرند! تا زمانیکه نتیجه انتخابات به سود ایشان و منویاتشان باشد، همواره در ستایش از «خرد جمعی» و «مردم سالاری» خطابه های غراء! سر می دهند و رأی مردم را «صدای خدا!» می نامند و حتی از ضرورت سازگار شدن «دین و اسلام» با «مردم سالاری» (بخوانید لیبرال دمکراسی!) دم می زنند اما همینکه مردم به هر دلیلی از جمله فرصت سوزیها و سوءتدبیرهای حضرات از ایشان روی می گردانند و در یک انتخابات دمکراتیک به ایشان رأی «نه» می دهند، دیگر تمام آن شعارهای زیبا فراموش می شود و هر نوع اهانتی به مردم و منتخب مردم مباح و بلکه ضروری تلقی می شود!؟

آری! این است باطن حقیقی لیبرال دمکراسی اهدایی غرب که برخی در داخل سینه چاک و کشته مرده! آن هستند!

نکته مهم دیگری که بخصوص هواداران جبهه اصولگرا و حامیان دکتر احمدی نژاد (که احیاناً از مشاهده تداوم حملات غیرمنصفانه و هجمه سنگین ائتلاف «زر و زور و تزویر» نگران شده و ملاحظه این حجم انبوه جوسازی علیه دولت عدالت سبب رنجش خاطر ایشان شده است) باید به آن توجه داشته باشند، اینکه نه تنها نباید از بابت این قبیل عقده گشایی های متکبرانه ذره ای نگران باشیم بلکه اتفاقاً جای بسی خرسندی است که این حضرات پرمدعا ماهیت انحصارطلب و باطن حقیقی و کذب تمام آن شعارهای کذایی را به دست خود و به بهترین شکلی افشا نموده و علناً به ملت اعلام می نمایند که بدانید همگی آن شعارهای ۸ سال حاکمیت اصلاحات پوچ و توخالی بود و رأی مردم از نظر ما تنها زمانی دارای ارزش است که مطابق میل و خواست «ما» باشد و مردم تنها هنگامی صاحب شعور و درک تلقی می شوند که در آن چهارچوبی که «ما» می پسندیم و تعیین می کنیم دست به انتخاب بزنند، درغیر اینصورت دیگر نه تنها مردم صاحب درک و شعور و اراده نیستند، بلکه به قول نوچه های قلم بدست مافیای قدرت و ثروت مشتی زودباور! هستند که «به دلیل فریبی که خورده اند!» از ما رویگردان شده اند! (مصاحبه سردبیر شرق با سایت ضدانقلابی روزنت، ۱/۴/۸۴) یا به قول آن خانم سخنگوی فرضی! مردم عامی و قشرهای بی اطلاعی! که «هنوز یاد نگرفته اند چگونه با نخبگان[؟!] تعامل کنند!!» (کیهان، ۱۳مرداد ۸۴، ص.۱۴، کولایی) یا به قول عطریانفر «انسانهای عامی و کم توسعه یافته ای! که تمام دغدغه اشان کسب نانی بخور ونمیر است و به قدری بی اطلاع و ساده لوح و -مجدداً با پوزش از ملت آگاه و شریف- ترسو! هستند که تسلیم تهدید و تطمیع عوامل بالادستی می شوند!»

براستی ما باید چه مقدار هزینه و چقدر انرژی و وقت صرف می کردیم تا به این روشنی و خوبی که خود حضرات مشت خود را برای مردم باز کرده اند، باطن حقیقی ایشان را معرفی کنیم؟! اینهم از همان از دست الطاف خفیه ای است که بارها شامل حال ملت ایران شده است.

سئوال به حق دیگر اما این است که در این معرکه لجن پراکنی وقیحانه مشتی ورشکسته سیاسی، مدعی العموم کجاست؟! براستی چرا هیچ صدایی از دستگاه قضائی برای برخورد با توهین به منتخب ملت و در واقع توهین به خود ملت یا دستکم اکثریت ۱۸ میلیونی رأی دهندگان به رئیس جمهور منتخب بلند نمی شود؟! چطور دستگاه قضائی که کمتر از دو ماه قبل در تبعیت از منویات همین اهانت کنندگان به رئیس جمهور و پاسخ دادن به جنجال آفرینی و مظلوم نمایی ایشان به بهانه «اهانت به بیت امام» آنگونه فعالانه وارد عمل شد و مدیر مسئول سایت نوسازی را روانه زندان کرد، اینجا دچار سکوت و انفعال می شود؟! آیا این نمونه دیگری از تأثیر پذیری از سیاسی کاران و باندهای متنفذ مخالف دولت است؟!(چنانکه مع الاسف نمونه های بارزی از این واقعیت تأسف بار را در یکی دو سال اخیر در پرونده های گوناگون -از قبیل پرونده مؤسسة فرهنگ و توسعه، متهم امنیتی هسته ای و... و از همه تأسف بارتر قصه پرغصه زمین ماندن تأکیدات مکرر عالی ترین مقامات کشور در زمینه برخورد با مفسدان اقتصادی دیده ایم.)

براستی این دوگانگی در برخورد با اهانت به شخصیتهای کشور چه توجیهی دارد؟! خوب است سخنگوی دستگاه قضا که همواره تأثیرپذیری این قوه از فشارهای پشت پرده متنفذان را قاطعانه تکذیب می نماید، در این خصوص نیز توضیحی –ولو توضیحی غیراقناع کننده همچون موارد قبلی!- ارائه نماید!

و بالاخره سئوالی نیز داریم از شخصیتهای محترمی که در جامعه سیاسی با عنوان اصولگرایان مستقل و منتقد دولت شناخته شده و هر ازچندی خود را موظف می دانند که با عنوان «دلسوزی»، «تذکر مشفقانه به دولت» و «هشدار» نسبت به آنچه که «تصمیمات غیر کارشناسی و شتابزده رئیس جمهور» می نامند، به نگارش نامه های سرگشاده و تذکرات علنی از تریبونهای عمومی خطاب به دولت و شخص رئیس جمهور بپردازند و البته ما منکر نیت خیر این عزیزان و ضرورت تذکر، دستکم در برخی موارد نسبت به ضعفهای دولت نیستیم، (گو اینکه نسبت به شیوه های ابراز این نقدهای دلسوزانه سئوالات و انتقادات جدی داریم) اما اینجا سئوال ما این است که آیا استقلال و بی طرفی شما عزیزان فقط باید در نقد دولت نمود داشته باشد؟! و به عبارتی آیا ترکش و تیغ تیز انتقادات دلسوزانه شما فقط باید به دولت اصابت نماید و در برابر این جفاکاریها و نفاق ورزیهای مدعیان تجدیدنظرطلب دیگر هیچ وظیفه وجدانی، اخلاقی، سیاسی و شرعی احساس نمی کنید؟! آیا این بی عملی و انفعال با بی طرفی و دلسوزی مورد ادعای شما و التزام تشکیلاتی به اصولگرایی سازگار است؟!

بر هر عاقل سلیم النفسی مبرهن است که لازمه نقد منصفانه تذکر نقاط ضعف –حتی المقدور در خفا و در کنار آن اشاره توأمان به نقاط قوت ترجیحاً در علن و آشکار است (آنچنانکه رهبر معظم انقلاب نیز طی یکی دو سال اخیر به منتقدان دولت هشدار داده اند) والا «منفی نگری مطلق» به همان اندازه «مثبت نگری مطلق» غلط و غیرمنطقی است. از امثال سایتها و رسانه های منافق و نان به نرخ روزخوری مانند .... که خود سردمدار هتاکی به دولت و رئیس جمهور هستند، انتظاری نیست اما اگر قرار باشد عزیزانی مانند گردانندگان سایت الف و شخصیتهای محترمی که این سایتها به عنوان رسانه های نزدیک به ایشان شناخته می شوند، نیز تدریجاً در خط بی تفاوتی و سکوت نسبت به لجن پراکنی علیه رئیس جمهور قرار بگیرند، دیر یا زود باید در انتظار تبعات این بی عملی خود باشند که حداقل این تبعات سست شدن اعتماد مخاطبان نسبت به ایشان است. باید به این عزیزان یادآوری کرد که اگر خدای ناکرده «خلیفه کشی» باب شود، آتش آن دامن همگان را خواهد گرفت!

این نمی شود که این دوستان در برابر آنچه که خود نقاط ضعف دولت می نامند، با آن شدت و حدّت عکس العملهای علنی نشان دهند و -انشاالله ناخواسته- برای جوسازی مخالفان بی تقوا و انصاف دولت خوراک فراهم نمایند، اما در برابر اهانت و توهین وقیحانه به رئیس جمهور منتخب ملت و مورد حمایت رهبر معظم انقلاب سکوتی غیرموجه پیشه نمایند. در چنین صورتی دیگر این عزیزان نباید از تشکیک و بی اعتمادی مخاطبان نسبت به ادعای بی طرفانه و دلسوزانه بودن انتقادات خود نسبت به دولت گلایه مند و متعجب باشند!

منصور رضوانی