چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

در انتهای جاده


در انتهای جاده

چشم به راه دوخته و منتظر بازگشت مسافر بود. می‌دانست که راه پرخطر و جاده خشک است. در میان فراز و نشیب راه به مسافر و کوله بارش فکر می‌کرد. اگر مسافر در میان راه می‌ماند، چه امیدی …

چشم به راه دوخته و منتظر بازگشت مسافر بود. می‌دانست که راه پرخطر و جاده خشک است. در میان فراز و نشیب راه به مسافر و کوله بارش فکر می‌کرد. اگر مسافر در میان راه می‌ماند، چه امیدی برای رسیدن داشت. شب از راه رسیده بود. فانوس را روشن کرد و پشت پنجره گذاشت.

غروب دیگر از آمدن مسافر ناامید شده بود، پلک‌های انتظارسنگینی می‌کرد، که صدای تلنگر در را شنید.در گمان و خیال آمدن مسافر بود. نخستین ستاره به آسمان آمده بود که مسافر از راه نرسیده رفته بود. در انتهای جاده، رد گلبرگ‌ها به برجای مانده بود و عطر گلبرگ‌ها، سوغات مسافر از دل کویر بود.