پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

بهاریه


بهاریه

و داری می‌رسی از راه
روزها
زودتر از هم می‌گذرند
این همه دشواری
این همه دشمنی را از خود می‌گذرانند
بی‌آن که بیمی برای تمام شدن داشته باشند
می‌رسی
که روبه‌راه کنی راه راه این …

و داری می‌رسی از راه

روزها

زودتر از هم می‌گذرند

این همه دشواری

این همه دشمنی را از خود می‌گذرانند

بی‌آن که بیمی برای تمام شدن داشته باشند

می‌رسی

که روبه‌راه کنی راه راه این همه رو سیاهی را

می‌دانم

بهار که باشی،

خسته می‌شوی

وقتی ببینی روزها هنوز دیروزند و

هر چه می‌آیند،

باز هم به جای امروز

باز هم به جای فردا

دیروزهای کهنه می‌آورند و

رنگ از روزهای تازه می‌پرانند

همین شوق رسیدن توست

که روزها رود می‌شوند

راه می‌افتند

و ماهی‌ها را به ستاره‌ها می‌رسانند

ماهی‌ها عاشق می‌شوند و

دست به دست هم می‌دهند

از تُنگ‌ها به تنگ می‌آیند

و از ذهن حوض‌ها پر می‌کشند

ماهی‌ها سرخ می‌میرند

اما رودخانه‌ها را به هر کجا که بخواهند،

می‌کشانند

محمدامین جعفری