سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
دعوت عملی پیامبر(ص)
روزی آدم بی ادبی وارد مسجد شد و آن هنگامی بود که رسول اکرم(ص) با جمعی نشسته بودند. ایستاد و با کمال بی ادبی آن حضرت را با اسم صدا زد و گفت: ای محمد! تو جادوگر دروغگویی هستی! من زیر این آسمان از تو دروغگوتر سراغ ندارم. اگر نمی ترسیدم از اینکه خاندانم مرا عجول بدانند، هم اکنون تو را با همین شمشیر می کشتم و آیندگان را از شر تو نجات می دادم. یکی از اصحاب از جا پرید تا او را تنبیه کند. رسول اکرم(ص) فرمود: «بنشین «کاد الحلیم ان یکون نبیاً» حلم و بردباری، تالی مرتبه نبوت است. آرام باش و بنشین.
آن گاه خودش با لبخندی توأم با لطف و عنایت و محبت به صورت او نگاه کرد و فرمود: «یااخا بنی سلیم» ای برادر بنی سلیم! او از قبیله بنی سلیم بود و شاید رسول اکرم(ص) خواست او را با نسبت دادن به قبیله بنی سلیم احترام کرده باشد. آنگاه نفرمود: تو چرا چنینی؟ بلکه فرمود: چرا بعضی با ما این طور رفتار می کنند؟ چرا در مجلس ما به ما هجوم می آورند؟ چرا با خشونت با ما سخن می گویند؟ اینک به تو بگویم: اگر کسی در دنیا مرا بیازارد، بعد از مرگ در آتش سوزان جهنم خواهد بود. بعد از جا برخاست و فرمود: همراه من بیا تا آنچه می خواهی به تو بدهم! حضرت می داند درد او چیست؟ در خانه اش آورد و مقداری غذا و پول به او داد، بعد فرمود: از من راضی شدی؟ گفت: بله راضی شدم «جزاک الله عن اهل و عشیره خیرالجزاء خداوند تو را جزای خیر بدهد و برای خاندانت سالم نگه دارد.»
بعد حضرت فرمود: تو در جمع اصحاب من سخن گفتی که آنها ناراحت شدند. حال، نزد آنها بیا و همین حرفی که الان به من گفتی آنجا بگو تا آنها هم خوشحال بشوند. گفت: می آیم. رسول خدا(ص) خطاب به اصحاب فرمودند: این عرب از من راضی شده است. آیا اینطور نیست؟ گفت: بله. (جزاک الله عن اهل و عشیره خیرالجزاء) بعد گفت: وقتی که آمدم تو دشمن ترین مردم پیش من بودی و اکنون که می روم محبوب ترین مردم در نزد من هستی. مسلمان شد و رفت. نوشته اند جمع کثیری از قبیله اش هم مسلمان شدند. پس از رفتن او پیامبراکرم(ص) به اصحابش فرمود: مثل من با این مردم، مثل آن عربی است که شترش رم کرده، در بیابان فرار می کرد. مردم می خواستند به او خدمت کنند، از اطراف هجوم آورده و هیاهو می کردند که شتر را بگیرند اما شتر بیشتر رم می کرد و می گریخت! آخر صاحبش گفت: ای دوستان! مرا با شترم بگذارید و بروید، من خودم بهتر می توانم آن را رام کنم.
بعد قدری علف به دست گرفت و آرام آرام جلو رفت و علف را به شتر نشان داد و شتر هم ایستاد. مرد جلو رفت و افسارش را گرفت و دست نوازش بر سر و صورت و سینه اش کشید و او را خواباند و جهاز بر دوشش گذاشت و سوارش شد... بعد فرمود: اگر من هم شما را به حال خودتان رها می کردم او را می کشتید یا می زدید و از شهر بیرونش می کردید، او هم می رفت و دیگر برنمی گشت و جهنمی می شد. ولی من با یک لبخند و مقداری غذا و چند درهم پول مسلمان و بهشتی اش کردم. آیا این بهتر نبود؟ آری! او حرص بر هدایت مردم دارد، اگرچه از آنها فحش و دشنام بشنود و کتک هم بخورد.(۱)
۱) صفیر هدایت، توبه(۰۵)، آیت الله ضیاءآبادی.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران رافائل گروسی اسماعیل هنیه رهبر انقلاب حج نیچروان بارزانی مجلس شورای اسلامی شورای نگهبان دولت حسین امیرعبداللهیان دولت سیزدهم رسانه
حجاب شهرداری تهران تهران هواشناسی قوه قضاییه آموزش و پرورش قتل فضای مجازی سلامت سازمان هواشناسی شهرداری پلیس
خودرو مالیات مسکن ایران خودرو قیمت دلار بانک مرکزی قیمت طلا قیمت خودرو بازار خودرو دلار حقوق بازنشستگان قیمت
تئاتر مسعود اسکویی محمدعلی علومی تلویزیون نمایشگاه کتاب دفاع مقدس سینمای ایران صدا و سیما سریال
دانشگاه آزاد اسلامی دانش بنیان گوشی هوشمند
اسرائیل حماس رژیم صهیونیستی غزه فلسطین جنگ غزه آمریکا روسیه رفح اوکراین طوفان الاقصی نوار غزه
استقلال فوتبال پرسپولیس لیگ برتر ذوب آهن نساجی لیگ برتر ایران لیگ برتر فوتبال ایران بازی سپاهان رئال مادرید جواد نکونام
هوش مصنوعی اپل سامسونگ باتری آیفون گوگل مایکروسافت تلفن همراه ماهواره
رژیم غذایی بیمه بیماران خاص زیبایی چای کاهش وزن دندانپزشکی فشار خون سبزیجات