سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
نقد داستان اتاقی, خیالی
نمی خواستم در باره ی داستان « اتاقی, خیالی» چیزی بنویسم, ولی وقتی تجلیل ستایش آمیز آقای رضا قاسمی را از داستان خواندم, كه در آن كمترین اشاره ای به ضعف ها و كاستی های آن نشده بود, بر آن شدم كه نگاهی انتقادی به این داستان بیفكنم, و گوشه هایی از ضعف ها و كاستی های آن را نشان دهم, تا مبادا این گونه تصور شود كه نظر سراپا تجلیل و ستایش آقای قاسمی , حرف آخر در باره ی این داستان است و آن طور كه ایشان فرموده اند, این داستان « مانع را , به رسم پرش ارتفاع, هم برای خودش و هم برای داستان كوتاه ما بالاتر نهاده است.»داستان « اتاقی خیالی» با زاویه دید دانای كل محدود نوشته شده , و راوی تنها از دید شخصیت محوری داستان, الهه , به ماجرا نگاه كرده, رویداد های آن را توصیف و تشریح نموده است, به این معنی كه شانه به شانه, در كنار این شخصیت قرار گرفته, همگام او راه می رود و هر چه می بیند از نگاه درون و بیرون همان شخصیت می بیند, و از زبان ذهنیات و دیده های او حرف میزند.
با توجه به این كه وجه غالب زمانی داستان« زمان آینده » است, اگر این امر را نوعی بازی بی معنی و پوچ, یا آشفته سازی هوسبازانه ی فضای داستان برای « بر پا كردن گرد و خاك» تلقی نكنیم, به طور منطقی این طور برداشت می شود كه وقایع داستان قرار است در آینده اتفاق بیفتد و هنوز اتفاق نیفتاده است, بنابراین در واقع داستان, مربوط به امریست محتمل یا نا محتمل وابسته به آینده ای نیامده, و گونه ای پیش پردازی و پیشگویی خیال پرورانه ی غیر واقعی و ذهنی است كه در ذهن راوی می گذرد و او به دلایلی كه روشن نیست, و با انگیزه ای نامشخص چنین رویداد هایی را خیال بافی می كند و در ذهنش می پروراند.راوی به ظاهر خواسته دیده ها, وهم ها, هراس ها, كابوس ها و تشویش های الهه را در آن سه روز جهنمی كه در بازداشت به سر خواهد برد نشان بدهد, ولی آیا واقعا موفق به انجام این كار شده است؟بیش از نود درصد حجمی از داستان كه اختصاص یافته به توصیف رویدادهای این سه روز, از لحظه ی ورود به بازداشتگاه, تا لحظه ی پیاده شدن سر كوچه, مربوط به صحنه ی ملافه شویی در حمام بازداشتگاه است, كه در مجموع یكی دو ساعت از این سه شبانه روز را بیشتر در بر نمی گیرد, و چنین به نظر می رسد كه نسبت به سایر رویدادهای ناگوار این سه روز باید سرگرم كننده ترین قسمت آن باشد, و از هفتاد ساعت بقیه ی این سه شبانه روز فقط در حد چند سطر بسیار مختصر سخن به میان می آید, فقط در این حد:
« ملافهی سفیدی كه دور خود خواهد پیچید خیس عرق خواهد بود و دیوارهای اتاقكی كه در آن خواهد افتاد در روز دوم روی پلكها آوار خواهند شد و ... لبات مثل عسله، عسل... تو اون كوه بلندی... آره... نمیدونم. تق، تق، تق! غریب و بیعبوره. عسل، عسل خالص... تق، تق، تق! این دیگه كیه؟ ...ببین... تو اون كوه بلندی... بلندی... بلندی...
درد زیر شكم، در كشالههای ران. درد در بازوها. ویرانی تن ننه. ننه... و میل به ادرار و نقطههای ریز نقرهای و آبی، لای آجرها پشت پلكهای بسته. وز وز، زو زو، جیپی ارتشی كه سركوچهاشان پیادهاش خواهد كرد »و همان یكی دو ساعتی هم كه از این هفتاد و دو ساعت توصیف شده, بیشتر اختصاص یافته به حرف های كم اهمیت و گاهی بی ربط زنان در حمام بازداشتگاه, و سئوال و جواب های نه چندان مهم و صرفا كنجكاوانه كه هیچ تاًثیری در فضا سازی داستان و كمك به القای حالت وهم انگیز یا كابوس گونه ی آن نمی كند و به كل قابل حذف است.
بنابراین می بینیم كه نویسنده, بخش اصلی داستان خود را اختصاص داده به یكی دو ساعت از كل زمان داستان و آن هم به حرف های بی اهمیتی كه بین زن ها رد و بدل می شود, چرا؟ آیا در این سه شبانه روز ساعاتی دلهره آور تر, كابوس گونه تر, پر بیم و پر تشویش تر وجود نداشته؟ آیا الهه تجربیاتی تلخ تر از آنچه را در حمام دیده , در این سه روز,تجربه نكرده و لحظات سخت تری را نگذرانده؟ آیا وهم و هولناكی این سه شبانه روز او در همین یكی دو ساعت ملافه شویی در حمام خلاصه می شود؟ به یقین نه. اما نویسنده نمی تواند یا نمی خواهد بپردازد به لحظات واقعا هولناك و وهم انگیز سپری شده بر الهه, و به نظر من ضعف اصلی داستان از همین جا سرچشمه می گیرد كه ماجرای توصیف شده بیش از حد رقیق و كم مایه است, و چون به خودی خود وهمناك, كابوس گون و هراس انگیز نیست و نمی نماید, به همین دلیل نویسنده مجبور شده با بازی های پر از لغزش و خطای زبانی, و با زبانی بسیار تصنعی داستانش را بیان كند تا بلكه بتواند به كمك این بازی ها و پیچیده گی های مصنوعی زبانی فضای داستانش را وهم انگیز و هولناك جلوه دهد, بازی ناموفق و ناشیانه ای كه منجر به باخت او شده و به شكست انجامیده است, یعنی بر خلاف نظر آقای قاسمی, نویسنده ی ارجمند نه تنها نتوانسته از هیچ مانعی بپرد بلكه راه رفتن عادی اش هم با سكندری خوردن و لغزیدن همراه بوده است
ساعت های تنهایی در بین این هفتاد و دو ساعت می توانست تلخ ترین و وهم انگیز ترین ساعت ها و پر هراس ترین و تشویش آمیز ترین لحظات آن باشد, و فضایی سرشار از بیم و دلهره و دلواپسی بیافریند, لحظاتی كه الهه در خلوت خاموش و غریبانه ی خویش, بی هیچ پناهگاه و تكیه گاهی با هزار و یك پرسش و دغدغه و تشویش و معما و وهم روبروست و در تنهایی با آن ها دست و پنجه نرم می كند.ولی از این ساعات پر اضطراب و دردناك و تلخ تنهایی چیزی در داستان نه می بینیم و نه می شنویم, و نویسنده با غفلتی غیر قابل توجیه و سهل انگارانه از آن ها چشم پوشیده و گذشته است, و اصولا تنها چیزی كه در این داستان مطرح نیست ترس و وهم و تشویش و دلواپسی های الهه است و دغدغه هایش.من از این بحث مهم در می گذرم كه نویسنده فضایی را كه توصیف كرده, از ابتدا تا پایان, به هیچ وجه نمی شناخته, بسیار از آن دور و بدون تصور بوده و توصیفش از این فضا به كلی غیر واقع نمایانه, تخیلی, ناشیانه و مصنوعی است و درست به همین دلیلی نه به دل می نشیند , نه تاًثیری بر می انگیزد.
چیزی كه من می خواهم به آن بپردازم, زبان این داستان است كه به نظر من زبانی گنگ, آشفته, پر از ادا و اطوار, تصنعی و مغشوش است.
آقای قاسمی در تجلیل خود از داستان, درباره ی زبان داستان چنین نگاشته اند:« غرابت فضای وهم آور این داستان را اشرفی به مدد زبان ساخته است... در این داستان، سودابه اشرفی حد بازی های زبانی و جای واقعی آنها را در یک متن به درستی دریافته و به چابکی به کار زده است.»
از همان نخستین جمله ی داستان شروع كنیم:
« ا ف ا ق ه ... ا ف ا ق ه ... ا ف ا ق ه ... نخواهد كرد این قرصهای خوابآور كه به التماس از زن درشتهیكل خواهد گرفت با این بوی صابون كه از زیر در تو خواهد زد. افاقه نخواهد كرد هرچه پدر و مادرش به او بگویند كه گندش را در نیاور تا پیش از دانشگاه رفتنت حق نداری ... دوست داشتن گند نخواهد بود و غصه نخور زیاد تنها نمیمونی»من نمی دانم نویسنده از كلمه ی افاقه چه مفهومی در ذهن داشته است. این كلمه یك مصدر عربی است به مفهوم بهبود یافتن به هوش آمدن گشایش - روی به خوبی و خوشی آوردن بنابرین افاقه كردن مصدری بی معنی و نادرست است. شاید منظور افاده بوده به معنای فایده رساندن و فایده كردن؟ این معنی بیشتر با یكی از جمله های این بند مطابق است: افاقه نخواهد كرد هر چه پدر و مادرش بگویند كه گندش را در نیاور...به علاوه, افاقه كلمه ای نیست كه از ذهن الهه شانزده ساله ی داستان بگذرد, مربوط به زبان این دختر كم سن و سال نیست, و تناسبی با او ندارد. همچنین مصدر « تو زدن» مصدری ساختگی و من درآوردی است.چرا فعل « دوست داشتن» در جمله ی « دوست داشتن گند نخواهد بود» به صورت آینده صرف شده است؟ مگر این یك حقیقت مسلم از دید راوی نیست؟ و مگر نه این كه حقایق مسلم باید با زمان حال بیان شوند؟ درست مثل این كه راوی بگوید زمین دور خورشید خواهد چرخید!...
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست