پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

گریز از رویا


گریز از رویا

نگاهی به نمایش ترانه ای برای آیدا نوشته حمیدرضا نعیمی و کارگردانی سیامک موحدی

ظهور پدیده‌ای به نام کارگردانی در عرصه تئاتر و در قرن ۱۹ میلادی، همزمان است با ظهور پدیده‌هایی در عرصه هنر که بیش از هر چیز بر واقع‌نمایی تاکید دارند، پدیده‌هایی همچون سینما و عکاسی که واقعیت عینی را بدون هیچ تغییری ثبت می‌کردند نمایش می دادند و حتی برای آینده نگاه می‌داشتند. اینگونه از واقع‌نمایی منجر به پدیده آمدن واکنش‌هایی چند بر علیه واقع‌نمایی بالاخص در حوزه‌هایی همچون نقاشی و تئاتر شد که خود را از سوی این دو هنر نوظهور در معرض تهدید می‌یافتند. یکی از شدیدترین این واکنش‌ها در عالم هنر از سوی هنر تازه شکل گرفته کارگردانی بود.

در تئاتر با وجود آنکه رئالیسم تازه راه خود را می‌گشود و جای خود را باز می‌کرد و علیرغم تلاش کارگردان‌های بزرگی همچون آندره آنتوان در فرانسه و استانیسلاوسکی در روسیه که سعی در نمایش واقعیت‌های عینی و تاریخی بر صحنه داشتند، موج گسترده‌ای به رهبری کسانی همچون کریگ، مایرهولد، آرتو، ماکس راینهارت و.. علیه واقع‌گرایی و به نفع تئاترگرایی به وجود آمد و در طول یک سده و علیرغم حرکت مداوم و خزنده واقع‌نمایی در تاریخ کارگردانی، این موج تبدیل به جریان عمده تئاترهای پیشرو، هنری وغیر تجاری در سراسر دنیا شد.

در ایران اما با وجود تلاش‌های کارگردان‌های غیرواقعگرا همچون آربی‌آوانسیان ، بهرام بیضایی، آشور بانی‌پال بابلا و ... واقع‌نمایی هنوز امری بیش از حد رایج و حتی ارزشی انکارناپذیر شمرده می‌شود. البته ما در پی نفی کامل و یک‌جانبه واقع‌نمایی در تئاتر نیستیم اما آنچه اعجاب ما را بر می‌انگیزد در این نکته است که حتی در غیرواقعی‌ترین فضاها کارگردان ایرانی به سمت واقع‌نمایی و واقع‌گرایی تمایل دارد و حتی در نمایشنامه‌هایی که در بستری از تخیل، وهم و فانتزی جریان می‌یابند کارگردان ایرانی در پی آن است ک از این رویا و وهم بکاهد واجرا را به سمت واقع نمایی تغییر جهت دهد.

اینکه دلایل این گرایش چیست و ریشه در چه دارد بحثی است که در جای خود تحقیقی مفصل می‌طلبد اما سوای تمام داوری‌های ارزشی درباره این تمایل، اثرات زیانبار آن را می‌توان در عدم تنوع و یکنواختی اکثر اجراها حداقل در حوزه فضا و فضاسازی به وضوح دید.

"ترانه‌ای برای آیدا" یکی دیگر از نمایش‌هایی است که این میل به رئالیسم و واقع‌نمایی را در برابر سوژه‌ای نشان می‌دهد که هیچ نشانی از رئالیسم ندارد. در واقع نمایشی که باید بر بستر وهم و رویا شکل بگیرد در فضایی کاملاً رئالیستی به نمایش در می‌آید.

این نمایش از لحاظ تماتیک شباهتی گریز ناپذیر با فیلم ستایش شده"دیگران" اثر آلخاندرو آمنبار دارد. پس ما سعی خواهیم کرد از رهگذر مقایسه این دو اثر به شکل اجمالی به واکاوی بحث ضرورت رئالیسم و یا عدم ضرورت آن بپردازیم. هر چند این نکته را نمی‌توان انکار کرد میان دو رسانه سینما و تئاتر تفاوت‌های عمده‌ای وجود دارد.

در هر دو اثر شاهد حضور مردگان در دنیای زندگان هستیم و در هر دو اثر مخاطب در لحظه آخر است که پی می‌برد با شخصیت‌هایی مرده روبروست، در هر دو اثر شخصیت‌ها خود را زنده پنداشته و بر مرگ خود آگاهی و اشراف ندارند و دست آخر آنکه عنصر"جنگ" که در پس زمینه هر دو اثر حضور دارد، در"دیگران" بسیار کمرنگ و در"ترانه‌ای برای آیدا" حضوری پررنگ‌تر دارد.

در اجرای"ترانه‌ای برای آیدا" همه چیز در فضایی رئالیستی اتفاق می‌افتد. نمایش از واقعیتی زنده و ملموس در تاریخ معاصر الهام گرفته است. شخصیت‌پردازی کاملاً رئالیستی است و حتی شخصیت ها از لهجه مشخص آبادانی در نمایش سود می‌جویند، طراحی لباس کاملاً بر اساس شرایط جغرافیایی و زمانی انجام گرفته است و ما را کاملاً در فضایی واقع‌گرایانه و بر اساس قراردادهایی واقع‌گرایانه قرار می‌دهد اما به ناگاه و یکباره در می‌یابیم که تمام شخصیت‌های نمایش ارواح مردگانی هستند که در بمباران کشته شده‌اند وآنچه تاکنون واقعی و عینی می‌پنداشتیم جهان ارواح و مردگان بوده است.

شاید کارگردان سعی داشته باشد با این تمهید به مخاطب شوک وارد کرده و در انتهای نمایش او را غافلگیر سازد اما این شوک به دلیل قراردادهایی که اجرا برای تماشاگر چیده و با توجه به منطق ژنریک اثر ناموجه و غیرقابل قبول جلوه می‌کند.

اما در فیلم"دیگران"، کارگردان به جابجایی این و جهان می‌پردازد، جهان مردگان برای ما واقعی جلوه داده می‌شود و جهان زندگان جهانی خیالی. در سراسر فیلم این دو جهان در هم تداخل کرده و فضایی مرموز و سرشار از وهم به وجود می‌آورد؛ چنانکه شوک پایان فیلم نیز برای مخاطب قابل درک و هضم می‌شود. در این فیلم با استفاده از ضرباهنگ کند و حساب شده و تعلیق‌های خیره کننده مرزهای بین واقعیت و خیال در هم می‌شکند و سراسر فیلم به لحاظ ژنریک فیلمی یکدست است و این یکدستی ژانر باعث تأثیری زیبایی شناسانه در مخاطب می‌شود.

در نمایش"ترانه‌ای برای آیدا" افشاسازی مرگ شخصیت‌ها به شکلی بسیار گزارش گونه ومستقیم انجام می‌گیرد که در آن یکی از کاراکترها خطاب به زن و شوهر جوانی که قرار است به خانه مردگان بیایند، گزارشی از مرگ صاحبان قبلی آن می‌دهد. گزارشی که در واقع خطاب اصلیش تماشاگران هستند اما در فیلم دیگران این افشاسازی در تاروپود حوادث فیلم تنیده شده و از طریق احضار ارواح انجام می‌گیرد که منطقی و باورپذیر جلوه می‌کند.

شخصیت‌های"ترانه‌ای برای آیدا" شخصیت‌هایی کاملاً عادی و معمولی هستند، با شوخی‌ها، دغدغه‌ها و گفت‌وگوهایی کاملاً معمولی وروزمره. حال آنکه در فیلم"دیگران" همه جا با شخصیت‌هایی مرموز و حتی به نوع ترسناک و وهم‌انگیز روبروییم.

در فیلم دیگران هیچ قصدی برای واقع‌نمایی وجود ندارد بلکه از لحاظ ساختاری کارگردان در پی آن است که فضایی باورپذیر و نه الزماً واقعی به وجود آورد. حال آنکه بسیاری از کارگردان‌های تئاتر ما و از جمله سیامک موحدی واقع‌نمایی و باورپذیری را مترادف هم می‌دانند در حالیکه پیوستگی ساختاری و ژنریک در نمایش ترانه‌ای برای آیدا بسیار بیشتر از تلاش‌های رئالیستی کارگردان می‌توانست این باورپذیری را به وجود آورد.

البته در برخی از لحظات اجرا شاهد کورسوهای ضعیفی از شکستن حصارهای رئالیستی بودیم که اتفاقاً همین لحظات نادر زیباترین لحظات نمایش را نیز به وجود می‌آوردند. از جمله بازی‌هایی که در پشت شیشه‌های مات انجام می‌گرفت و یا کاراکتر مادری که در اغما بود و حرف نزدن وی ، او را شخصیتی مرموز جلوه می‌داد اما سنگینی عناصر رئالیستی چندان در این اجرا زیاد بود که این عناصر و لحظات را به حاشیه می‌برد و از نظر پنهان می داشت. شاید با پر رنگ نمودن این عناصر و بازی میان تخیل و واقعیت‌ کارگردان می‌توانست به اجرایی جذابتر، باورپذیرتر و در عین حال نوتر و متفاوت‌تری دست یابد.

نکته آخر اینکه در چند ماهه اخیر این چندمین اجرایی است که در تالار مولوی با موضوعی کم و بیش مشابه بر صحنه می‌رود. مردگانی که خود نمی‌دانند مرده اند و تماشاگران نیز قرار است در آخرین لحظه این را بفهمند از نمایش‌هایی که نگارنده در چند ماه اخیر و در تالار مولوی با این موضوع دیده است می توان نمایش‌های"تهران ۸۶-۸۵" ، "بزرگراه" و"ترانه‌ای برای آیدا" را نام برد که دلیل توجه به این فضا و این سوژه بالاخص از سوی کارگردان‌های جوان خود جای بحث و موشکافی دارد اما آنچه به موضوع این نوشتار مربوط است این نکته است که هر سه نمایش فوق اصرار عجیبی به واقع‌نمایی در فضایی کاملاً وهم‌آلود و غیرواقعی دارند. نمایش‌هایی که با گریز از واقع‌نمایی می‌توانستند فضاهایی متفاوت و بدیع برای مخاطب خلق کنند.

رحیم عبدالرحیم‌زاده